به گزارش سارنا به نقل از فارس، در میان تمام صداهایی که از غزه میرسد ــ فریاد، انفجار، آژیر، ناله و دعا ــ صدای دیگری هم هست؛ صدایی آرام، انسانی و عمیق که از دل ویرانی میآید و میخواهد بگوید «ما هنوز زندهایم».
کتاب «لهجههای غزهای» ترجمان همین صداست؛ صدای دو شاعر فلسطینی که با زبان روایت و حقیقت، زندگی را در دل مرگ ثبت کردهاند.کتاب، مجموعهای از یادداشتها و گزارشهای کوتاه از روزهای پس از هفتم اکتبر است؛ روزهایی که غزه دیگر غزه نبود.
یوسفالقدره، شاعر خانیونسی، و فاتنهالغره، شاعره فلسطینی مقیم بلژیک، هر یک از زاویهای نزدیک به واقعه، جنگ را روایت کردهاند. یکی از درون پناهگاه و میان دود و خاکستر، دیگری در سفر ناخواستهای که با آغاز بمباران گرفتار شد و تا ماهها بعد نتوانست از آنجا خارج شود.روایتها، زبانی بیپرده و صادق دارند؛ نه استعاره، نه تفسیر، فقط ثبتِ آنچه هست. همین خلوص است که کتاب را از بسیاری آثار مشابه جدا میکند. غزه در این کتاب فقط یک میدان جنگ نیست؛ میدان زندگی است.
در «لهجههای غزهای»، مقاومت در پشت خاکریز معنا نمیشود، بلکه در عطر نان و در بازی کودکانی است که میان آوار هنوز میخندند. در لایههای این روایتها، معنای مقاومت نه در اسلحه که در «ماندن» و «ادامه دادن» است؛ در ایمان به زندگی در دل مرگ.
مترجم اثر، محمدرضا ابوالحسنی، این روایتها را از میان یادداشتهایی انتخاب کرده که نخستینبار در پایگاه لبنانی رصیف ۲۲ منتشر شدند. به تعبیر او، «جان کتاب، خبر است». راویان با چشم و دل خود مینویسند و به چیزی فراتر از ادبیات فکر میکنند: به ثبت حقیقت.زبان کتاب ایجاز دارد و ساختاری نزدیک به مستندنگاری.
روایتها گاهی چنان کوتاه و ناگهانیاند که مثل صاعقه فرود میآیند و مجال اندیشیدن نمیدهند. اما اثرشان ماندگار است. «لهجههای غزهای» کتابی کوچک اما بزرگ در معناست؛ اثری که خواندنش آسان نیست اما لازم است. چون از زبان خودِ مردم غزه، از رنجهای واقعی و نه خیالی، حرف میزند. از نانی که نیست، از آبی که شور است، از کودکی که در زیر آوار مانده و مادری که هنوز صدایش میزند.این کتاب نه فقط درباره غزه، که درباره همه ماست؛ درباره پیوند پنهانی که رنج میان انسانها برقرار میکند. همان رنجی که در یکجای زمین آغاز میشود و در جای دیگر به بغضی در گلو بدل میشود.
«لهجههای غزهای» را باید خواند تا فهمید غزه فقط در اخبار نیست، در نبض زندگی جاری است. یوسفالقدره و فاتنهالغره، با روایتهایشان، زبان تازهای از انسانیت ساختهاند؛ زبانی که نه عربی است، نه فارسی، بلکه «لهجه رنج و امید» است.کتابی برای یادآوریِ اینکه هنوز در جهان کسانی هستند که میان آوار هم شعر مینویسند، و میان مرگ هم از زندگی میگویند.
نظر بدهید