یه گزارش سارنا به نقل از تسنیم، «سینمای اجتماعی» یکی از عنوانهای پرتکرار در سینمای دهه 90 ایران بود، این کلیدواژه مجموعه آثاری را در بر میگرفت که مدعی بازنمایی معضلات و آسیبهای اجتماعی بودند، با این حال، این جریان سینمایی، داخل کشور شکست خورد، «سه کام حبس» یکی از نمایندگان سینمای اجتماعی دهه 90 شمسی در سینمای ایران است که این روزها روی پرده سینما رفته است، با بررسی این فیلم میتوان تاحدودی به دلایل افول این جریان سینمایی پرداخت.
فیلم «سه کام حبس» هفتمین تجربه کارگردانی فیلم سینمایی بلند توسط سامان سالور است. در کارنامه این فیلمساز، نام آثاری چون «سیزده 59»، «تمشک»، «چند کیلو خرما برای مراسم تدفین»، «آمین خواهیم گفت»، «ترانه تنهایی تهران» و... دیده میشود که اغلب در حوزه سینمای اجتماعی تقسیمبندی میشوند. فیلم «سه کام حبس» هم در همین رده قرار دارد؛ فیلمی که مطابق شناسنامهاش هم در ژانر «درام اجتماعی» تقسیمبندی شده است.
سالور این فیلم را در سال 1398 ساخت؛ یعنی کمی بعد از عبور از سن 40سالگی که دوره پختگی و تکامل است. از کارگردانی که در دهه پنجم زندگیاش هفتمین فیلمش را ساخته است، حداقل انتظار میرود که به سبک فیلمسازی خاص خودش دست یافته باشد و از دیدگاهی مستقل برخوردار باشد، اما «سه کام حبس» بهطور آشکار، یادآور چند فیلم اجتماعی دیگر دهه 90 سینمای ایران است. این فیلم، در همان نگاه اول «ابد و یک روز» و سبک کارگردانی سعید روستایی را بهیاد میآورد. علاوه بر نوع رنگبندی و فضاسازی و حتی برخی جزئیات در طراحی صحنه که انگار بهطور مستقیم از «ابد و یک روز» برداشته شده (ازجمله چیدمان منزل و حیاط خانه، خانوادهمحوری فیلم)، سبک و قالب هر دو فیلم نیز مشترک است، یعنی «سه کام حبس» هم تلاش کرده است ناتورالیسم (طبیعتگرایی) غالب بر قالب روایی فیلم «ابد و یک روز» را کپی کند! بحث درباره ناتورالیسم، مفصل است و در این مجمل نمیگنجد، اما بهطور خلاصه میتوان گفت که طبیعتگرایی یا همان ناتورالیسم، برآمده از دیدگاه جبرگرا است، یعنی در این چارچوب، انسانها محکوم و مجبور به تحمل شرایط هستند؛ وراثت، خانواده و جامعه، همچون هیولایی بر زندگی فرد سیطره دارند و راه تنفس و رهایی و تغییر را بر او میبندند.
آثار سعید روستایی، بهویژه «ابد و یک روز» و «برادران لیلا» مصداق بارز ناتورالیسم در سینمای ایران هستند. در این فیلمها، انسانها در مقابل و در تقابل با شرایط خانوادگی و اقتصادی و اجتماعی، بهجای تغییر و تحول و ساختن و آفریدن، فقط دستوپای عبث و بینتیجه میزنند و در نهایت نیز بهجای وصال به شرایط بهتر، لحظه به لحظه دچار انحطاط بیش و بیشتر میشوند! آدمها در این سبک فیلمسازی، هیچ روزنه امید و راهی به رهایی ندارند و محکوم به وا رفتن و سقوط هستند و همه بدیهای دنیا بر سرشان هوار میشود! نکته قابل تأمل این است که کارگردانهای ایرانی پیرو این سبک، برای واقعنمایی سیطره بیچارگی و پلشتی انسان طبقه فرودست ایرانی، حتی سادهترین قوانین زندگی و منطق را هم نادیده میگرفتند، مثلاً فیلم «بدون تاریخ، بدون امضا» ساخته وحید جلیلوند، پدری را نمایش میدهد که بهرغم برخورداری از ابتدائیات زندگی (وسیله نقلیه، خانه، جوانی و تن سالم و...) اما برای چند ریال ارزانتر، مرغ بیات و فاسد برای تغذیه خانوادهاش تهیه میکند! با وجودی که این فرد میتوانست با موتوری که دائم بر آن سوار است، یکی دو مسافر بزند و هزینه تهیه مرغ سالم را بهسادگی تأمین کند.
منظور اینکه آنچه در سینمای ایران به «فیلم اجتماعی» موسوم شده است، حتی از دایره منطق و واقعگرایی دراماتیک و سینمایی نیز خارج است. متأسفانه با هدایت و حمایت برخی جشنوارههای غربی و همچنین بعضی جریانهای داخلی، این نوع سینما بهعنوان منبع الهام و سرمشق نسل جدید سینماگران تعیین شده است. «سه کام حبس» هم دقیقاً یکی از محصولاتی است که با دنبالهروی از این سبک و سیاق اشتباه تولید شده است!
این فیلم روایتگر چند روز از زندگی مجتبی (محسن تنابنده)، نسیم (پریناز ایزدیار) و فرزند خردسالشان است که خوشوخرم هستند، اما تصادف مجتبی و مصدوم شدن او باعث میشود نسیم مدتی پیگیر امورات همسرش باشد. او متوجه میشود که همسرش درگیر فروش مواد مخدر است و خودش هم برای تأمین معاش سراغ این کار میرود و در ادامه، زندگی خوب آنها، به محاق ویرانی و انحطاط میرود و... .
«سه کام حبس» ادعای واقعگرایی دارد، اما عدم منطق در داستان و بهویژه در شخصیتپردازی، باعث شده است فیلمی تخیلی و دور از باور بهنظر برسد. بزرگترین مشکل فیلم این است که بهجای طراحی داستان و شخصیت، فیلمساز فقط در پی قطار کردن معضلات و چالشهای اجتماعی است و در این راه، هیچ محدودیتی هم برای خود قائل نبوده است! این درحالی است که اصول خلق فیلمنامه و روایت در فیلم این است که ابتدا یک روایت درست و شخصیتپردازی حسابی انجام شود، بعد فیلمساز اگر دغدغه اجتماعی یا پند و اندرز اخلاقی و هر محتوای دیگری را که خواست، به فیلمش اضافه کند، اما آثاری چون «سه کام حبس» مصداق بارز فردی هستند که یک دکمه داشت و برای استفاده از آن، به فکر دوختن یک کت افتاد!
اینجا هم سامان سالور قصد داشته است حجم عظیمی از بحرانهای اجتماعی را مطرح کند، بهجای نوشتن مقاله، آمده فیلمنامه نوشته و فیلم ساخته است! نتیجه این شده است که برای ایجاد یک فضای ناتورالیستی تحمیلی و مصنوعی، انواع و اقسام مشکلات و بحرانها بر سر خانواده محوری فیلم فرو میریزد، از تصادف و شکستن پای مرد خانواده بگیرید تا مسئله مواد مخدر و اعتیاد و گرفتگی چاه آشپزخانه ـ که حتی بهرغم تعمیر، باز هم بدون هیچ دلیل مشخصی فاضلاب پس میدهد ـ تا عدم پرداخت بهموقع دستمزد، دزدی، رشوه، قتل و...، خلاصه هر ناهنجاری و پلشتی را که بتوان فکرش را کرد، فقط یک تمهید سطحی برای القای بحران در فیلم است، همچنان که انتخاب تصویر چرک و تیره برای تصاویر فیلم، در جهت القای بیجهت و اجباری سیاهروزی و فلاکت است! لشکرکشی پلیسها به خانه این خانواده و سپس رها کردن آنها در کل فیلم هم، عجیب بهنظر میرسد، پلیسهایی که اینگونه به این منزل یورش میآورند و بر خلافکار بودن این خانواده اصرار دارند، هیچوقت دیگر پیدایشان نمیشود! همچنان که قابل باور نیست یک زن باتجربه چون نسیم، اینگونه کیفی پر از مواد مخدر را بهدستش بگیرد و برای فروش آنها به اراذل، به نقاط خلوت و پرتوپلای شهر برود، بدون اینکه پیشبینی ربودن کیف توسط آنها را داشته باشد، همه این عوامل و اتفاقات باعث شدهاند که «سه کام حبس» کوچکترین نسبتی با واقعگرایی و رئالیسم نداشته باشد و در بنبست ناتورالیسمِ جبرگرا باقی بماند.
خلاصه اینکه، گرایش به این نوع ناتورالیسم مبتذل و سطحی که طی آن بهجای درام و داستان و شخصیت، فقط سیلی از بحرانها و چالشهای اجتماعی بهعنوان محور اصلی فیلم ، حرف اول و آخر را میزنند و بر ساختن دنیایی که در آن انسانها هیچ راهی غیر از تباهی و فرو رفتن دم به دم در باتلاق مشکلات ندارند ـ آن هم بدون هیچ منطق استواری ـ موجب ناکامی فیلم «سه کام حبس» و بهطور کلی، جریان سینمای اجتماعی در ایران شده است.
آرش فهیم
نظر بدهید