به گزارش سارنا به نقل از تسنیم، محمدحسین رجبی دوانی در مراسم پاسداشت نبرد چالدران که در یادمان شهدای نبرد چالدران و آرامگاه سید صدرالدین در شهرستان چالدرانِ آذربایجانِ غربی برگزار شد، به برخی ویژگیهای چالدران اشاره کرد. مشروح آن را در ادامه میخوانید.
ایران سرزمینی سرشار از ارزشهای کمنظیر
جایجای سرزمین پاک ایران، بدون اغراق دارای افتخارات کمنظیر و شاید بینظیریست؛ نه از این بابت که وطن ماست، بلکه تاریخ شهادت میدهد ایرانزمین از دیرباز مهد جانفشانیها و بزرگواریها و ارزشهای بزرگ و بلندی بوده است. حماسهای که ایرانیان در برابر تجاوز اسکندر مقدونی و غربیانِ وحشی آفریدند و شهدایی که برای دفاع از ایران تقدیم کردهاند بسیار ستودنیست. نهتنها شهرستان چالدران سابقۀ بزرگ رشادتهای ایرانیان را در برابر متجاوزان عثمانی ثبت کرده است، بلکه در شرق ایران سیستانیهای قهرمان افتخار اولین قیام برای خونخواهی حضرت امام حسین علیهالسلام را دارند؛ حتی پیش از آنکه توابین و مختار ثقفی برای خونخواهی امام حسین علیهالسلام اقدام به قیام کنند.
ما باید این عظمتها را پاس بداریم. در جنوب ایران، رئیسعلی دلواری و مردم پاک سرزمین بوشهر در برابر متجاوزان انگلیسی حماسههای عظیمی آفریدند. آذربایجان در برابر تجاوزهای روسها و همسایههای شمالی بارها افتخارات عظیمی خلق کرد. وجببهوجب زمین سرافراز ایران چنین حماسههای بزرگی را از خود در تاریخ ثبت کرده است که بهحق باید هر سال تمامی این افتخارات را پاس داشت.
بیشتر بخوانید
من به شما مردم شریف چالدارن و عزیزان دستاندرکارِ این مراسم آفرین میگویم که از سال گذشته برای بزرگداشت حماسۀ ایرانیانِ عزیزِ شهید در جنگ چالدارن همت گماشتهاید و این مراسم را به پا کردهاید و امسال با شکوه فراوان ادامه دارد.
روح معنوی مهمترین افتخار تاریخی ایران
ایران هم پیش از اسلام افتخارات عظیمی داشته است، هم پس از اسلام. برخی قلمروِ وسیع حکومتهای ایرانی قبل از اسلام را مطرح میکنند. برخی نیز مهمترین افتخار ایران پیش از اسلام را در اعتقادات ایرانیان میدانند. بر خلاف تمام کشورها و تمدنهای اطراف ایران که بتپرستی در آنها رایج بوده است، ایران تنها سرزمین و تنها تمدنیست که هیچگاه بتپرستی را در خود ندیده است. این افتخار عظیمیست. یک روح معنوی در تمدن ایران از دیرباز وجود داشته است. وقتی اسلام وارد ایران شد این روح گسترش وسیعی یافت. نتیجۀ آن بعد از قرنها حماسۀ چالدران است و چند قرن بعد از آن انقلاب اسلامی و دفاع مقدس در برابر تمام قدرتهای گردنکشِ زمانه.
دو مقطع افتخارآمیز ایران پس از اسلام
در ایران دو مقطع بزرگ و مهم پس از اسلام وجود دارد که باید به آنها افتخار کرد:
1) در قرن چهارم و پنجم، تشکیل دولت ارزشمند ایرانی آلِ بویه. قلمروِ این حکومت از شرق تا خراسان و از غرب تمام عراق و بخشهایی از سوریه و ترکیه امروزی بوده است. اهل فن میدانند که اوج پیشرفت تمدن مسلمانان قرن چهارم و پنجم هجریست. همین دو قرن شاهد پیدایش حکومت بزرگ و ارزشمند آل بویه است. ابنسیناها، فارابیها، بیرونیها، ذکریای رازیها و از سوی دیگر علمای بزرگ اسلام، شیخ مفیدها، شیخ صدوقها، سیدرضیها، سیدمرتضیها، شیخ طوسیها همه در دوران گرانقدرِ آل بویه خود را نشان دادند و عظمتها آفریدند.
2) دورۀ ارزشمند صفویه. ما منکِرِ اشکالاتی که در حکومتهای پادشاهی وجود داشته و دارای سابقه بوده نیستیم، اما جنبههای مثبتی که دولت صفوی برای اسلام و ایران و تشیع به بار آورد قابل ستایش است. با تضعیف دولت ایلخانیِ مغولی، ایران تبدیل به سرزمین ملوکالطوایف شده بود. دولت ارزشمند صفویه به رهبری شاه اسماعیل صفوی عظمت ایران را به این سرزمین برگرداند، وحدت ملی را در ایران پدید آورد و مذهب اهل بیت علیهمالسلام را در ایران رسمیت داد. آل بویه هم شیعه بودند، ولی به خاطر مخالفتهایی که با آنها صورت میگرفت نتوانستند آنگونه تشیع را گسترش دهند. صفویه با مذهب شیعه وحدت ملی را در ایران ممکن ساخت.
همزمانی پیدایش صفوی با دو همسایۀ قدرتمندِ ضدّ شیعی
متأسفانه پیدایش این دولت مصادف بود با دو همسایۀ بسیار مقتدر و ضدّ دولتِ شیعیِ صفوی؛ یعنی دولت عثمانی در غرب ایران و دولت ازبک در شرق. دولت عثمانی در اوج اقتدار خود بود. سلطان بایزید فرزند سطلان محمد فاتح است. سلطان محمد فاتح همان کسیست که قسطنطنیه را از امپراطوری روم گرفت و حکومت روم را مضمحل ساخت. به تعبیر غربیها با سقوط قسطنطنیه و محو امپراطوری روم، دوران قرون وسطی نیز به پایان رسید و دوران قرون جدید در اروپا آغازید. پس از سلطان بایزید، سلطان سلیم، که با کودتا علیهِ پدر و قتلِ برادرانِ خود قدرت را به دست گرفت، متوجه ایران شد. از مکاتبات دولتهای واقعشده در شرق و غرب ایران برمیآید که نمیتوانند وجود دولت شیعی را در ایران تحمل کنند. آنها تلاش دارند از دو طرف ایران را مورد حمله و آماج تهاجمهای سنگین قرار دهند و با این کار دولتِ نوپای شیعیِ صفوی را نابود کنند. با کمال تأسف میبینیم در مکاتباتشان شیعیان را به عنوان کافران تلقی میکنند؛ مطابق همان برچسبهایی که امروز داعشِ پلید نسبت به پیروان مکتب اهلبیت علیهمالسلام بر زبان جاری میکند.
شاه اسماعیل قصد جنگ با عثمانیها را نداشت، عثمانیها خونخوار و متجاوز بودند. عثمانی در حالی قصد حمله به این سرزمین را داشت که برخی از لشگریانشان مانند ینیچریها (اروپاییهای مسلمانشده) وقتی در همین چالدران متوجهِ مسلمانیِ ایرانیان شدند، در برابر سلطان سلیم ایستادند و حاضر به جنگ با مسلمانان نشدند. سلطان سلیم با تزویرِ شیخالاسلامهایش آنان را فریفت و اعلام شد این رافضیان از کفارِ اروپایی بدترند و برای نابودی نسبت به مسیحیان اولی هستند. در امپراطوری عثمانی چنین نگاهِ ضداسلامیای نسبت به ایران وجود داشت. البته عثمانیها نسبت به شیعیان آناتولی نیز ترس داشتند. ترس از اینکه این شیعیان به دولت صفوی میل پیدا کنند. به همین خاطر کشتار و قتل عام گستردهای علیه آنها به راه انداختند و بیش از 40 هزار نفر از هفتساله تا هفتادساله را کشتند.
حماسۀ بزرگِ شیعیانِ صفوی
در چنین سرزمینی (دشت چالدران) متجاوزان عثمانی با یاران شاه اسماعیل صفوی مواجه شدند. با اینکه این دو لشگر از نظر امکانات و نفرات به هیچ وجه قابل قیاس نبودند، این شهدای بزرگ و یاران شاه اسماعیل صفوی حماسه عظیمی آفریدند. خودِ مورخان عثمانی گفتهاند اگر لشگر عثمانی فاقد برتری تسلیحاتی و ترفندهای غافلگیرانه بود، حتماً مغلوب شاه اسماعیل صفوی میشدند؛ به این علت که ایرانیها با دلاوری و اعتقاد از سرزمین خود دفاع میکردند. شعار شاه اسماعیل برای روحیه دادن به یاران خود این بود: «اگر خستهجانی، بگو یاعلی!» با این شعار، با توسل به اهلبیت علیهمالسلام، با بهرهگیری از عاشورا، در آنان ایجاد روحیه کرد تا بتوانند آنگونه مقاومت کنند. متجاوزان عثمانی تا تبریز پیش آمدند، تبریز را گرفتند، ولی نتوانستند مردم آذربایجان را که نمیخواستند سلطه بیگانان و دشمنی با مکتب تشیع را بپذیرند، شکست دهند. با شبیخونهای گوناگون آنها را وادار به عقبنشینی کردند. بعد از یک هفته تبریز را تخلیه کردند و بازگشتند.
درسهای بزرگ چالدران: اتحادِ هوشیارانه و اقتدارِ بازدارنده
من میخواهم دو درس از جنگ چالدران را با شما عزیزان مطرح کنم:
یک) متأسفانه باید گفت علیرغم سفارشهای بسیار زیاد پیامبر اسلام در حجةالوداع و در آخرین سخنان خود مبنی بر تأکید بر وحدت و یکپارچگی مسلمانان و پرهیزدادن از ریختنِ خونِ مسلمانان مانندِ آنچه در جاهلیت مطرح بود، مسلمانان به این سفارش پیامبر عمل نکردند. خودِ پیامبر عامل به این حرف بود و خونِ یکی از بنیهاشم را که پیش از اسلام کشته شده بود زیر پا گذاشت و انتقام آن را نگرفت. پس از رحلت آن حضرت و با خیانت به ولایت، امت اسلام دچار تفرقه شد. مسلمان با مسلمان جنگید و خون یکدیگر را ریختند. بنده با دست و پایی که در تاریخ اسلام زدهام، بهجرأت میتوانم بگویم آنقدری که مسلمانان به دلایل مختلف از یکدیگر کشتند، هیچ دولت و دشمن مشرک و کافری از آنها نکشته است. نمونۀ آن همین جنگ چالدران است.
بارها و بارها دشمنان به ایران حمله میکردند و کشتار به راه میانداختند و تمام فکرشان هم این بود که اینان فرقه خارج از اسلام هستند. با تأسف شاهدیم که شیخالاسلامهای عثمانی برای این کارها فتوا میدادند و مجوز شرعی صادر میکردند. نکتۀ جالب ماجرا اینجاست که شاه عباس از علمای شیعه خواست آنها هم مقابله به مثل کنند و کشتن نیروهای عثمانی را جایز بدانند، ولی علمای شیعه این کار را نکردند؛ گفتند فتوا میدهیم که مردم در برابر متجاوزان دفاع کنند، اما فتوا به کشتن سنیها، هرگز. علمای شیعیِ دورۀ صفوی هرگز حاضر به صدور فتوا بر جواز قتل اهل سنت نشدند.
حاکمان فاسد بلای جان مسلمانان جهان
میخواهم این را بگویم که ما باید طبق تعالیم اسلامی بر وحدت مسلمانان پافشاری کنیم، ولی حاکمیتهای کشورهای اسلامی بهگونهایست که اکثر این حکومتها فاسدند؛ حکومتهایی هستند که اگر فرصت این را بیابند، بهراحتی بر ممالکِ همکیش خود حمله میکنند و آنها را مورد تجاوز قرار میدهند. همین دولت عثمانی نهتنها به ایرانِ شیعی حمله کرد، به مصرِ مسلمانِ سنیمذهب و متمدن نیز حمله کرد و قصدِ تصرف و نابودیِ آن را داشت؛ مصریهایی که برای همیشه صلیبیها را نابود کردند و شرّ آنها را از ممالک اسلامی زدودند؛ کاری که صلاحالدین ایوبی با آنهمه قدرت و آوازه از پسِ آن برنیامد و مجبور به معامله با اروپاییان شد. کارِ بزرگِ دیگرِ مصریان شکستِ سنگینی بود که به هلاکوی مغول دادند. اگر مقاومت و دلاوریِ ممالیکِ مصر نبود، مغولها تا غربیترین نقطۀ شمالِ افریقا پیش میرفتند و باقیِ میراث و فرهنگِ اسلامی را بهکل ریشهکن میساختند. سلطان سلیمان، پسرِ همین سلطان سلیمِ متجاوز در چالدران، به سراغ این مسلمانانی رفت که مانندِ خودشان سنیمذهب بودند و آنها را نابود کرد.
هوشیاری کامل برابر حکومتهای ظاهراً اسلامی
نمیتوان به این اعتبار که دولتی در کشور اسلامی روی کار آمده به آن اعتماد کرد، چون ممکن است آنها مشروعیت لازم را نداشته باشند. هر لحظه امکان تجاوز و تعدیِ این زیادهخواهان هست. ما باید از تاریخ درس بگیریم. در دوران آل بویه دیدیم که غزنویان با وجود مسلمانبودن به این دولت ارزشمند حمله کردند و آن را از بین بردند. با همین تجاوز غزنوی و محو حکومت آل بویه بود که تمدن اسلامی مسیر سقوط خود را آغاز کرد. حکومتهای عثمانی و ازبک نیز به طور مرتب و مداوم برای حکومت صفوی مزاحمتهای فراوانی ایجاد کردند. ما در عصر خودمان نیز این مسئله را مشاهده میکنیم. انقلاب اسلامی دست دوستی به سمت کشورهای مسلمان دراز کرد. الحق مردمان کشورهای اسلامی این دوستی را پذیرفتند، ولی حکوتهای فاسد میخواستند بر ضد نظام ولایی و اسلامی ایران جنگ برپا کنند. نمونۀ آن هشت سال دفاع مقدس برابرِ تجاوزِ 37 کشور علیه ایران بود. جای تأسف است که حکومتهای کشورهای مسلمان به جنگ انقلاب اسلامی ایرانی آمدند که دست برادری به سوی آنان دراز کرده بود و نوای وحدت در میان آنان سر داده بود.
بنابراین باید مترصد و هوشیار بود که اگر حکومتهای ظاهراً اسلامی، که بویی از اسلام نبردهاند، فرصتی بیابند، قطعاً به مسلمانان تجاوز خواهند کرد. امروز عثمانیهای ترکیه با وقاحتِ تمام فیلمهایی میسازند و مدعیِ مناطقی از کشور ما هستند. البته زهی خیال باطل! زمانی که عثمانیها ابرقدرت نخست جهان بودند نتوانستند غلطی بکنند و ایران را از بین ببرند، اینها که قدرتشان وابسته است به امریکا و نهایت نیرویشان سپر شرقی ناتو شدن برای استعمارگرانِ غربی. جمهوریِ آذربایجان، کشور جعلیِ شمالِ ایران نیز از این قاعده مستثنی نیست. آنان نیز با ظاهر اسلامی در پی دشمنی و فتنه میان امت اسلاماند. زیادهخواهی آذربایجان مبنی بر الحاق آذربایجانِ ایران به آن کشور در حالی مطرح میشود که کشور آذربایجان جزئی از ایران بوده و این کشور است که باید به ایران ملحق شود.
اقتدار بازدارنده با تجهیز به سلاح پیشرفتۀ نوین
دو) درس دوم این پرسش است که چرا به رغم ایمان و اعتقاد و دلاوری خوبی که ایرانیان از خود در جنگ چالدران نشان دادند شکست خوردند؟ ایمان بسیار لازم است، شجاعت بسیار لازم است، اما کافی نیست. تجهیزات ایرانیان نسبت به دشمنان ضعیف بود. عثمانیها سلاحهای آتشین داشتند و ایرانیان تا آن زمان اعتقاد داشتند سلاح آتشین ناجوانمردیست: دشمنی که شما را نمیبیند از دور هدف بگیرید. قبل از دورۀ صفوی ایرانیان با سلاحهای آتشین آشنا شده بودند و از کشورهای مختلف به ایران سلاح وارد شده بود، ولی از روی جوانمردی به این سلاحها رو نیاوردند. در جنگ چالدران وقتی عثمانی با توپ و تفنگ نیروهای مظلوم ایرانی را به خاک و خون کشید، روشن شد که باید برای مقابله با دشمن تجهیزات لازم و کافی داشت. این همان سفارش قرآن کریم است: وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّكُمْ. باید تجهیز شد، باید آنچه میتوان سلاحهای پیشرفتهای داشت و تجهیز شد تا دشمنان از شما بترسند.
فراموش نمیکنیم بعضی از سیاستمداران ورشکستهای را که میگفتند دوران گفتمان است و دوران موشک نیست. اگر تدابیر رهبری نبود و ما خود را از نظر نظامی قوی نمیکردیم، دشمنان ما چه از داخل و چه از خارج به وطن ما چشم طمع میدوختند و حملهور میشدند. خداوند طول عمر به رهبر عنایت فرماید که پشتیبان مهم و بزرگ کشورمان در پیشرفتهای مختلف بودهاند. کشوری که در اوایل جنگ برای سیم خاردار نیازمند کشورهای دیگر بود و آنها نیز همین سلاح ساده را از ایران منع میکردند، اکنون یک ابرقدرت از او طلب سلاح جنگی میکند. این به برکت نگاه دقیق و درست رهبر انقلاب اسلامیست. ایشان میفرمود تا زمانی که به نصابی از اقتدار در عرصههای سیاسی، نظامی، اقتصادی، فرهنگی نرسیم، تهدیدات دشمن ادامه دارد.
من در بازدید از مجتمع عظیم فردو شگفتزده شدم و جوانان دانشمند را تحسین کردم. آنچه من را اذیت میکرد و تحملناپذیر بود نظارت بیگانگان بر این جوانان بود. اینان باید پس از ورود تمامی وسایل همراه خود را مقابل دوربین آژانس باز میکردند و نمایش میدادند. این به دلیلِ نبودِ اقتدارِ کامل ما بود که مجبور بودیم در داخل کشور پیش چشمهای ناظران بیگانه کار کنیم. ما راه دراز و بلندی رفتهایم که هنوز هم راه پرافتخاری پیش رو داریم. وقتی دولتی میگوید ما حتی برای آب آشامیدنی باید مذاکره کنیم یا میگوید امریکا میتواند با یک موشک تمامی تجهیزات ما را از بین ببرد، مشخص است که در این حالت دشمن دندان تیز میکند.
جمعبندی دو درس بزرگ چالدران
بنابراین درس اول این است: تا زمانی که دولتهای همسایۀ ما حاکمانی فاسد دارند، خطرسازند و باید هوشیار ماند. درس دوم نیز از این قرار است: باید خود را مقتدر کنیم تا نهتنها در منطقه، که در همه جای جهان از ما حساب ببرند و از تعرض به این کشور پشیمان شوند.
به سرنوشت اندلس دچار نشویم
نکتۀ پایانی تأکیدی دیگر بر فرمایش پیامبر صلیاللهعلیهوآله و مسئله اتحاد اسلامیست. مسلمانان هشت قرن در اندلس حضور داشتند. همۀ مسلمانان آنجا مالکیمذهب بودند. آنچه در میان آنان افتراق و اختلاف و دشمنی انداخت مسائل قومی بود: اختلاف عرب با بربر، اختلاف عرب شمالی با عرب جنوبی و امثال اینها. بر اثر همین اختلافها مسلمانان چنان به جان هم افتادند و خون یکدیگر را ریختند که این قدرت بزرگ رو به افول رفت. مسیحیان نیز از این دشمنیهای درونی و اختلافات قومی نهایت سوءاستفاده را کردند.
در اثر این اختلافات نژادی دولتهای کوچک مسلمان پدید آمد. این دولتهای مسلمان برای نابودی رقیب مسلمان خود با دشمن مسیحی متحد میشدند و با کمک او دولت مسلمان را از بین میبردند. در نهایت خودشان هم توسط همان دولت مسیحی نابود میشدند. اندلس بهیکباره از میان نرفت، در طول چند قرن و با همین اختلافات قومی و دوستگرفتنِ دشمنان کافر و دشمنپنداشتنِ دوستان مسلمان رفتهرفته آفل و مضمحل شد. اینها آموزههای بلند تاریخ است و نباید خداینکرده ما نیز دچار همین خطاهای بزرگ تاریخی شویم. مبادا تفاوتهای قومی و نژادی ما را به دشمنی با مسلمانان و دوستی با کافران بکشاند. انشاءالله با بصیرتِ مردمِ ما چنین نخواهد شد.
نظر بدهید