به گزارش سارنا به نقل از مهر، در آخرین روز از همایش بین المللی کانت و جهان معاصر که صبح امروز (سه شنبه ۲۹ آبان) در مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه برگزار شد، محمد علی لطفی مهرروئیه درباره موضوع «کانت و مفهوم لختی» سخنرانی کرد.
وی در ابتدا به تعریف حقیقت حرکت و سکون از منظر ارسطو پرداخت و گفت: حرکت و سکون ارسطویی یعنی فعلیت یافتگی یک قوه (فرایند تغییر تدریجی جسم). از نظر ارسطو حرکت هم در ایجاد و هم برای تداوم علت میطلبد و اگر علت نباشد، حرکت به سکون منتهی میشود به عقیده این فیلسوف یونانی سکون نقطه مقابل حرکت است نه به تقابل تضاد بلکه تقابل ملکه و عدم؛ لذا فاقد رتبه وجودی است و علت نمیخواهد علاوه بر این، حرکت و سکون اموری مطلق هستند و نسبی بودن آنها چندان مورد عنایت نبود.
مهرروئیه در ادامه به شرح موضوع حرکت و سکون از منظر دکارت پرداخت و گفت: دکارت تعریف رایج از حرکت یعنی تعریف ارسطو را نامفهوم میدانست و به آن انتقاد میکند. انتقادات او عبارتست از:
۱- حرکت مفهومی بسیط و کاملاً بدیهی است. (به روش وضوح و تمایز)
۲- حرکت تنها به تغییر مکان اطلاق میشود و حرکات کمی و کیفی نداریم.
۳- حرکت چنین نیست که واقعیتر از سکون باشد و سکون هم عدم حرکت به شمار نمیآید.
۴- حرکت ارسطویی خود مخرب است و به سکون منتهی میشود که این با قوانین طبیعت سازگاری ندارد. سکون مقابل حرکت است؛ هیچ چیز به موجب طبیعت خویش به طرف مخالف یا نابودی خویش متمایل نمیشود. حرکت دیگر فرایند تغییر تدریجی نخواهد بود و چهره بی ثبات نخواهد داشت که برای پایدار ماندن علت مستمر طلب کند.
این پژوهشگر در ادامه به موضوع «لَختی» که موضوع اصلی سخنرانی وی بود پرداخت و از دو منظر کپلری لایبنیتسی و دکارتی به این مفهوم اشاره کرد: در دیدگاه کپلری لایبنیتسی تقابل سنتی ماده و صورت زمینه مشترک مفاهیم نیرو و لختی به شمار میآید و نیرو علت ایجاد و دوام حرکت و تغییرات آن است اما لختی در تقابل با نیرو عمل میکند: ۱. آنجا که نیرو، نباشد طبع ماده میل به سکون دارد ۲. در برابر حرکت تخاصم میورزد (مقاومت در برابر انتقال از سکون به حرکت). بنابراین اگر جسم ساکن فرض شود نمیتواند خود را به حرکت درآورد یا بدون بروز مقاومت بگذارد جسم دیگری حرکتش دهد. همچنین نمیتواند خود به خود جهت و میزان حرکتی را که دریافت کرده تغییر دهد یا بگذارد به آسانی و بدون مقاومت جسم دیگر در او چنان تغییراتی را ایجاد کند و مسلم است که هر جسم نیروی جنبش خود را پس از دریافت حفظ میکند و در سرعت خود ثابت میماند؛ به عبارت دیگر تمایل دارد در مجموعه تغییراتی که دچارش شده باقی بماند.» از دیدگاه دکارت اما این معنا عبارت است از آنچه به اصل لختی قانون اول نیوتن شناخته میشود و این قانون یعنی هر جسمی حالت سکون یا [حالت حرکت مستقیم الخط یکنواخت خود را ادامه میدهد مگر اینکه در اثر نیروهای وارده مجبور به تغییر حالت شود. نیوتن این قانون را از ادغام قانونهای اول و دوم طبیعت دکارت به دست آورده است.
مهرروئیه سپس به بررسی مفهوم «لَختی» از دیدگاه کانت پرداخت و گفت: بحث درباره حقیقت حرکت و همچنین مفهوم لختی در عصر روشنگری پیوسته مورد توجه فیلسوفان طبیعی بود. البته مسئله حرکت و سکون کمتر مورد مناقشه قرار گرفت و همان نظر دکارت پذیرفته شد. کانت نیز در آثار متعدد خود این مفهوم را مورد توجه قرار داد و هر چند در آثار دوره جوانی از نگرش کپلری لایبنیتسی دفاع کرد اما در آثار بعدی خود به ویژه کتاب مبانی مابعد الطبیعی علوم طبیعی به دفاع از مفهوم دکارتی لَختی پرداخت و جرح و تعدیلهایی بر آن وارد ساخت به گونهای که میتوان ادعا کرد آنچه امروزه در فیزیک از اصل لختی قانون) اول (حرکت فهم میشود از رهگذر اندیشههای کانت به ما رسیده است و آن چیزی نیست که خود نیوتن اراده کرده باشد.
وی در بیان تصریح کرد: از نظر کانت در محدوده فلسفه طبیعی باید از اصول مرتبط با حیات اجتناب کرد. هیچ چیز نمیتواند در برابر حرکت مقاومت کند مگر حرکت مخالف جسم، دیگر و یقیناً حالت سکون آن نیست. لختی ماده یعنی عدم قابلیت آن برای حرکت دادن -خودش نیست که مقاومت در برابر نیروی حرکتی وارده را ایجاد میکند از نظر کانت چنین نیرویی که فقط سببیت برای مقاومت داشته باشد نه برای حرکت، کلمهای بدون معنا است به همین خاطر او نتیجه میگیرد که مفهوم نیروی لختی را باید به طور کامل از فیزیک کنار گذاشت. این ترکیب در کنار اینکه اصطلاحی متناقض نما است موجب بدفهمی هم میشود.
نظر بدهید