به گزارش سارنا به نقل از مهر، نشست «جریانشناسی فکری جهان عرب» با سخنرانی هادی بیگی به همت هسته بین الملل مرکز راهبری ورثه الانبیاء در تاریخ ۲۸ آبان در محل دفتر این مرکز در قم برگزار شد.
در ابتدا بیگی در تبیین معنای «فکر معاصر» گفت: در اینجا منظور از معاصر، معاصرت زمانی نیست، بلکه فکری است که در دوگانه «أنا» و «الآخر» یعنی «من» و «دیگری» تعریف میشود، فکری که نظر به دیگری دارد و در مواجه با دیگری تولید میشود. در اینجا من و دیگری هر کدام یک قلمرو معنایی هستند. همانطور که دو فرد وقتی با هم برخورد دارند دو گونه تعامل برای آنها قابل تصویر است، دو فرهنگ هم وقتی با هم برخورد داشته باشند دو گونه تعامل برای آن دو قابل تصویر است؛ گونه اول اینکه آن دو فرهنگ با هم مساوی باشند و یکی دست برتر را نداشته باشد، در این صورت حجم تعاملات کم میشود و در طول تاریخ هم شواهدی برای این گونه تعاملی داریم. در این فضا بده بستانها اندک بوده و اجزاء تازه وارد به هر کدام از دو فرهنگ، به راحتی هضم میشوند و تعامل نگران کننده نیست.
تفاوت شبیخون فرهنگی با فتوحات فرهنگی
وی در تبیین گونه دوم گفت: گونه دوم وقتی است که در برخورد دو فرهنگ، یکی از آن دو دست برتر را از جهات مختلف داشته باشد. در طول تاریخ هرگاه فکر قوی در یک قلمرو معنایی پدیدار شده طبیعتاً فکر ضعیف را به مبارزه طلبیده است که در این شرایط نابرابر دو حالت متصور است؛ اول اینکه زیست جهان قوی با برنامه وارد بشود و بخواهد غالب بشود و طرف مقابل را ببلعد. این حالت را اصطلاحاً شبیخون فرهنگی میگویند. حالت دوم اینکه زیست جهان قوی بدون برنامه پیش میآید، اما بصورت ناخودآگاه زیست جهان ضعیف به سمت آن مزیت میرود و اصطلاحاً این حالت را فتوحات فرهنگی میگویند.
تاریخ آغاز دوگانه اسلام و غرب
وی در ادامه گفت: در مواجه دنیای اسلام با غرب، «دیگری»، غرب است که باید او را بشناسیم تا بتوانیم خودمان را بهتر بشناسیم و منظور از غرب، جغرافیای خاصی نیست، بلکه منظور یک زیست جهان خاص است. در دوگانه ما و غرب، دست برتر با غرب بود و در تاریخ آغاز این دوگانه اختلاف نظر هست. برخی میگویند نقطه آغاز این دوگانه از حمله ناپلئون به مصر است و برخی معتقدند مواجهه این دوگانه از سید جمال آغاز میشود.
غرب با کانت و هگل، هژمونیک می شود
این کارشناس جریانهای فکری جهان عرب برای روشن شدن فضای بحث در مورد جریانهای فکری عرب ابتدا به تبیین فضای فکری غرب پرداخت و گفت: غرب اولی ادعای برتری بر جهان را ندارد و نمیخواهد ظلم کند و دیگری را حذف کند، حتی نمیخواهد خودش را توسعه دهد. در مرحله دومِ غرب یعنی قرن ۱۸ و ۱۹ دو فیلسوف یعنی کانت و هگل زندگی میکنند. دوره مدرن یا دوره فلسفیِ غرب این دوره است که در این دوره غرب هژمونیک میشود و به دنبال سیطره بر جهان است. هگل قبول دارد شرق گهواره تمدن است، اما میگوید دوره شرق سرآمده و چیزی برای عرضه ندارد و میگوید: شرقیان یا باید به ما بپیوندند یا به تاریخ! و این اوج حذف گرایی این فلسفه و اندیشه است.
وی افزود: غرب فلسفی در این ۲۰۰ سال تحولاتی داشته است و ضمن سیطره اتفاقاتی هم رخ داد از جمله اینکه در طول زمان مشخص شد ظرفیتهایی که داشت و به خاطر همانها بالا آمده بود، اینکه رفاه و آزادی و برابری برای همه، شعاری بیش نیست و در عالم واقع برای همگان قابل تحقق نیست. همچنین بعد از مدتی نقاط ضعف معرفتی مدرنیته هم کم کم مشخص شد و متفکرینی از خود غرب مثل نیچه بر این تفکر و فلسفه تاختند و پشتوانههای فلسفی آنها را تضعیف کردند. در واقع فیلسوفان مدرن با فراروایت فلسفی، غربی را ایجاد کردند که رجحان داشت و هژمونیک شد و نیچه در اوایل قرن ۲۰ دست به رجحان زدایی از غرب زد و مدرنیته کم کم رجحان خودش را از دست داد. در همین زمان سنگرهای مدرنیته توسط مارکسیسم هم مورد حمله قرار گرفت و حتی یهودیان هم در این دوره به سنگرهای مدرنیته حمله کردند. در این دوره حقیقت در پردهای از حجاب فرو میرود و عقل و تجربه از رمق میافتد و در واقع چیزی در دست بشر نمیماند و اینگونه است که غرب هژمونی خود را از دست میدهد.
سه جریان فکر معاصر عربی
بیگی در بخش دیگر سخنانش بعد از تبیین فضای فکری فلسفی غرب به سراغ ادوار فکر معاصر عربی رفت و گفت: برای فکر معاصر عربی میتوانیم سه جریان عمده را رصد کنیم که متناظر با سه دوره فکر در غرب است.
جریان اول پیشگامان هستند که متفکران این جریان دانش آموختگان مراکز فکری جهان اسلام اعم از نجف و الازهر و زیتونه هستند. افراد شاخص این جریان سید جمال و عبده و رشید رضا و تونسی و کواکبی و شکیب ارسلان هستند. تصور این افراد از غرب همان تصور اولیه است و غرب را پیشرفته و دارای نظم بالایی میدانند. در واقع آشنایی اینان با غرب آشنایی معرفتی نیست و آشنایی خیلی ابتدایی از غرب دارند. حتی به علم غرب خوشبین هستند و پیشرفتهای غرب را میپذیرند و مثلاً میگویند اسلام در غرب است و مسلمان در شرق! البته به بُعد استعماری غرب نقد دارند و به آن کاملا نگاه بدبینانه دارند.
جریان دوم افرادی بودند که با تأخیر حدود ۱۰۰ ساله از جریان پیشگامان پدید آمدند. این افراد خودشان دانش آموخته غرب بودند و به غرب نگاه معرفتی داشتند و سودای سیطره غرب بر جهان را میفهمیدند. جابری و ارگون و نصر حامد ابوزید و حسن حنفی افراد برجسته این جریان هستند. این افراد غرب را یک کل فلسفی میدانند و البته سیر تکامل غرب را پذیرفتهاند و معتقد بودند آینده ما گذشته غرب است. این جریان مانند جریان پیشگامان به غرب خوشبین نیستند و البته در عین اینکه کلیات مدرنیته را میپذیرند، اما راضی نیستند که در غرب هضم بشوند! نقد عقل عربیِ جابری و نقد عقل اسلامیِ ارگون ناظر به این فضا بود. اینها بیشتر معتقد به واکاوی ابزارهای شناخت بودند و نگاههای نقدی آنان به عصر تدوین است. مثلاً جابری یکی از منشأهای انحطاط مسلمین را ابن سینا میداند.
جریان سوم در جهان عرب پست مدرنها یا مابعد الحقیقهها هستند. از افراد شاخص این جریان میتوان خطیبی و عبدالله ابراهیم و محمد شوقی الزین را نام برد. اینها معتقدند دلیل انحطاط مسلمین، اسارت مسلمین در بند متون و معانی است. اینها میگویند دوران نظریه پردازی و پایبندی به متون تمام شده است، هر فردی و هر متفکری باید نقاط کور و تاریک را روشن کند و با این روشنگری متون را رسوا نماید! اساساً گذشته ما که امروزه در قالب متون است، جلوی حرکت ما را گرفته و ما برای آغاز حرکت باید از مطلق انگاری در مورد این متون دست برداریم و اساساً مطلق انگاری را کنار بگذاریم. هر واقعهای شرایط خاص خودش را دارد و باید برای حل همان واقعه در همان زمان و تاریخ نظریهای طرح بشود.
در پایان بیگی خاطرنشان کرد تقسیم بندی های دیگری از جریانهای فکری معاصر عرب قابل تصویر است که عدهای دیگر از متفکران جهان عرب در آن میگنجند و تقسیم بندی مذکور تنها یک نوع جریان شناسی مبتنی بر دوگانه من و دیگری است.
نظر بدهید