به گزارش سارنا به نقل از باشگاه خبرنگاران پویا، سبک زندگی در هر آیینی، زمانی کامل و جامع خواهد بود که همه جنبهها و نیازهای انسان را در نظر بگیرد؛ هم به عقاید و باورهای او توجه داشته باشد، هم اخلاق انسانی در ابعاد فردی و اجتماعی را اصلاح کند و هم دستورات و آموزههایی برای اصلاح زندگی انسانها داشته باشد. از این منظر، با توجه به هر آداب و آیینی که انسانها در زندگی خود وضع کردهاند، متوجه قصور و بیتوجهیهایی میشویم. این در حالی است که وقتی آیین اسلام را مورد بررسی قرار بدهیم، به درستی این نکته مشخص میشود که اسلام در ابعاد عقاید، احکام و اخلاق دستورالعملهای واضح، روشن و قاطعی دارد که عمل به آنها برای تصحیح سبک زندگی انسان لازم است.
در عین حال ارتباط ناگسستنی و مداوم میان این سه رکن اساسی یعنی عقاید، احکام و اخلاق موجب میشود همه رفتارها ریشهای بنیادین و محکم در باورها داشته باشد و احکام و دستورات برای اصلاح سبک زندگی وجود داشته باشد. در این شرایط توحید و خداپرستی همان طور که در همه ادیان الهی و آسمانی در نظر گرفته شده، در اسلام هم به عنوان اصل اول در بندگی و عبادت تشریع شده تا سبک زندگی اسلامی اساسی توحیدی داشته باشد.
خبرگزاری تسنیم در گفتوگو با دکتر طاهره محسنی، استاد حوزه و کارشناس مسائل اسلامی، به بررسی ابعاد و ارتباط میان عقاید، اخلاق و احکام در اسلام پرداخته است تا جامعیت دین اسلام از این منظر مورد بازبینی قرار بگیرد. آن طور که این پژوهشگر دینی شرح میدهد، خدای متعال در آیه سوم از سوره بقره میفرماید: «الَّذِینَ یؤْمِنُونَ بِالْغَیبِ وَ یقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ ینفِقُونَ؛ (پرهیزکاران) کسانى هستند که به غیب [=آنچه از حس پوشیده و پنهان است] ایمان مىآورند و نماز را برپا مىدارند و از تمام نعمتها و مواهبى که به آنان روزى دادهایم، انفاق مىکنند.» طبق این آیه شریفه، ایمان آوردن به غیب جز باورها و اعتقادات است، نماز و زکات هم جزء احکام و برنامههای عملی بوده که انسان باید به آن عمل کند. در عین حال حس انساندوستی و واقعبینی در زندگی و اینکه انسان فقط به منافع خودش فکر نکند، موجب میشود که نمازگزار به آسانی از دارایی خودش در راه خدا انفاق کند و این عمل در اخلاق اسلامی جا میگیرد.
در ابتدای سوره مؤمنون هم به این نکته اشاره شده است که انسانهای رستگار کسانی هستند که ایمان دارند، یعنی شناخت آنها از خدای متعال، انسان و جهان هستی شناختی درست و صحیح است. آنها نماز حقیقی را ادا میکنند، از داراییهای خود زکات را پرداخت میکنند و سپس به بیان امور اخلاقی میپردازد با این تعبیر که نمازگزاران دامن خود را از ناپاکی حفظ میکنند، در جامعه امانتدار هستند، وفای به عهد دارند و از نمازهای خود محافظت میکنند. همه این موارد نشان میدهد که سه رکن اساسی یعنی عقاید، احکام و اخلاق در افراد پرهیزکار و رستگار ریشه دارد.
تشریع عبادت در تمام ادیان الهی
آن طور که در برخی منابع تاریخی آمده، نماز در دینهای قبل از اسلام هم وجود داشته است. آیا چنین مطلبی صحت دارد؟
اصل نماز بر ستایش و عبادت پروردگار بنا شده است. به این معنی که در نماز خدای یکتا را حمد و ستایش میکنیم و ذکرهای نماز هم همین مفهوم را دارند. در ادیان قبل از اسلام همیشه ستایش و حمد پروردگار وجود داشته و اصل و اساس همه ادیان آسمانی بر توحید و یکتاپرستی قرار داشته است.
وقتی منابع ادیان دیگر را بررسی میکنیم به اصطلاحات و کلماتی برخورد میکنیم که مفهوم نماز را به ذهن میرساند؛ مثلاً در اوستا که کتاب دینی زرتشتیان است از کلمه نمه (با کسره نون و فتحه میم) استفاده شده است که معنی نیایش و درود را دارد. در عین حال گفته شده که این کلمه از عبارت وهم (با فتحه واو و میم) و همچنین نماز و نیایش هم از کلمه اوستایی وهم نمه گرفته شده است. کلمههای مشابه اینها هم در اوستا آمده که همه اینها نشان از نماز و نیایش و عبادت خدای متعال دارد.
در هر صورت نماز به مفهوم بندگی خدا و اطاعت و فرمانبرداری است و گاهی هم به معنی سجده یعنی پایین آوردن سر برای تعظیم، تکریم و کرنش استفاده شده است.
در زبان عربی هم کلمه نماز به معنی صلوه استفاده شده که معنی دعا را دارد. اما به مرور زمان این کلمه نقل پیدا کرد و به معنی یکی از فروعات دین اسلام استفاده شد.
بیشتر بخوانید: نیاز به حجاب ذاتی است نه الزامی از سوی اسلام/ چرا برخی بدحجابی را نشانه پیشرفت فرهنگی میدانند؟
دلیل ارتباط میان اصول و فروع دین
درست است که نماز یکی از فروع دین اسلام است، اما ارتباط محکم و دقیقی با اصل اول دین یعنی توحید دارد. این ارتباط میان سایر اصول و فروع هم رعایت شده است.
بله. به هر حال دین مجموعهای از اعتقادات و باورها، ارزشهای اخلاقی و احکام است. اما همین سه بخش هم رابطه محکم و جدانشدنی با هم دارند. به همین دلیل است که اگر به هر کدام از این مجموعه بیاعتنایی شود، اساس دین انسان متزلزل میشود و از بین میرود.
به همین صورت است که اگر توحید و یکتاپرستی را از اموری مثل نماز، جهاد و یا امر به معروف و نهی از منکر جدا کنیم درواقع اساس اسلام را از بین بردهایم. عقاید اسلامی این طور نیستند که در یک کنار قرار بدهیم و بقیه موارد مثل اخلاق را در جای دیگر بگذاریم. یکی بگوید به اخلاق عمل میکنم ولی عقاید اسلام را باور ندارم یا احکام آن را اجرا نمیکنم. همین طور کسی نمیتواند بگوید من اعتقاد و باور اسلامی دارم ولی احکام را اجرا نمیکنم و نماز و جهاد را قبول ندارم. چون هر سه این موارد با هم و در کنار هم معنی پیدا میکند و رابطه آنها را نمیتوان از بین برد.
رابطه میان عقاید، احکام و اخلاق
آیا در آیات قرآن هم به این ارتباط محکم و ناگسستنی بین عقاید، احکام و اخلاق در اسلام اشاره شده است؟
قرآن کریم در موارد متعددی این ارتباط محکم را یادآوری میکند تا همه مردم بدانند نمیتوان یکی را از میان این سه انتخاب کرده و دیگری را رها کرد. بلکه مسلمان آن است که هر سه این موارد را در اساس اسلام قبول داشته و به آنها عمل کند.
به عنوان مثال خدای متعال در آیه سوم از سوره بقره میفرماید: «الَّذِینَ یؤْمِنُونَ بِالْغَیبِ وَ یقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ ینفِقُونَ؛ (پرهیزکاران) کسانى هستند که به غیب [=آنچه از حس پوشیده و پنهان است] ایمان مىآورند و نماز را برپا مىدارند و از تمام نعمتها و مواهبى که به آنان روزى دادهایم، انفاق مىکنند.»
طبق این آیه شریفه، ایمان آوردن به غیب جز باورها و اعتقادات است، نماز و زکات هم جزء احکام و برنامههای عملی بوده که انسان باید به آن عمل کند. در عین حال حس انساندوستی و واقعبینی در زندگی و اینکه انسان فقط به منافع خودش فکر نکند، موجب میشود که نمازگزار به آسانی از دارایی خودش در راه خدا انفاق کند و این عمل در اخلاق اسلامی جا میگیرد.
در ابتدای سوره مؤمنون هم به این نکته اشاره شده است که انسانهای رستگار کسانی هستند که ایمان دارند، یعنی شناخت آنها از خدای متعال، انسان و جهان هستی شناختی درست و صحیح است. آنها نماز حقیقی را ادا میکنند، از داراییهای خود زکات را پرداخت میکنند و سپس به بیان امور اخلاقی میپردازد با این تعبیر که نمازگزاران دامن خود را از ناپاکی حفظ میکنند، در جامعه امانتدار هستند، وفای به عهد دارند و از نمازهای خود محافظت میکنند. همه این موارد نشان میدهد که سه رکن اساسی یعنی عقاید، احکام و اخلاق در افراد پرهیزکار و رستگار ریشه دارد.
عدم خودشناسی ریشه اصلی مفاسد است
با وجود اینکه دستورات اسلام همه جانبه بوده و راه حل همه مشکلات را در خود دارد، با این حال هنوز هم مشکلات و بحرانهایی مثل فقر، تبعیض و بیعدالتی وجود دارد. برای حل این نوع مشکلات هم باید در وهله اول اساس آنها بدانیم. ریشه این بحرانها را در کجا باید جستوجو کرد؟
یکی از ریشههای اولیه هر مشکلی چه در جامعه اسلامی و چه در هر نوع جامعه دیگری که انسانها تشکیل میدهند، این است که انسان شناخت درستی نسبت به خودش ندارد. نداشتن این شناخت باعث میشود نیازهای حقیقی خود را به درستی تشخیص ندهد، راه حل آنها را پیدا نکند و همیشه در زندگی بیراهه برود.
از طرف دیگر نداشتن شناخت از خود موجب میشود انسان ارزش خود را نداند و نسبت به جایگاه و منزلت خودش در عالم بیتوجه بماند. البته این موضوع با غرور منفی و تکبر فرق دارد. چون شناخت از خود از یک سو موجب عزتمندی انسان میشود و از سوی دیگر موجب میشود انسان هم در برابر خدای یکتا و هم در برابر مخلوقات او متواضع و فروتن باشد.
در همین مورد حدیثی از حضرت امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام نقل شده مبنی بر اینکه فرمودند: «انسانی که خود را نشناسد و به سرمایههای وجودی و ارزش خودش پی نبرد، از راه نجات فاصله گرفته و خطر افتادن در گمراهیها او را تهدید میکند.» دقت کنید که آن حضرت از تعبیر گمراهیها استفاده کردهاند. یعنی بیراهه زیاد است و در هر مرحله و هر موقعیتی که انسان قرار دارد، راههای انحرافی زیادی در برابر او ایجاد میشود تا او را از مسیر اصلی منحرف کند.
در این شرایط خودشناسی چه کمکی به انسان و تشخیص بیراهه از راه سعادت میکند؟
در این شرایط اگر انسان خودش را به درستی بشناسد، نیازهای خود را میداند و میتواند تشخیص بدهد چ چیزی به سود و صلاح اوست و چه چیزهایی به ضرر و زیان است. همین تشخیص راه شناخت مسیر اصلی از بیراهه و مسیرهای انحرافی خواهد بود که انسان را از نابودی و گمراهی ابدی نجات میدهد.
عدم خودشناسی به فسق میرسد
گفته شده که نداشتن خودشناسی باعث میشود که انسان به فسق دچار شود. چطور این اتفاق میافتد و خودشناسی چه ارتباطی با در امان ماندن از فسق دارد؟
بیبهره بودن از خودشناسی موجب میشود که هوی و هوس در هر زمینهای بر انسان غلبه کند و انسان آن را برای خودش لازم بداند. آنقدر هم مشغول هوی و هوس میشود که به طور کلی مغلوب آن میشود. درنهایت همین هوی و هوس او را به ظلم وادار میکند. مثل کسی که تشنه قدرت و ثروت دنیایی باشد و آن قدر به آن مشغول شود که همه هم و غم خود را در تهیه امور دنیایی بداند. برای رسیدن به دنیا و زر و زیور دنیا هم از هیچ ظلمی دریغ نمیکند و هر قدر بتواند در حق بندههای خدا ستم میکند.
در عین حال چنین شخصی برای رسیدن به نیازهای هوسناک خودش حقیقت را در موارد گوناگونی پنهان نگه میدارد و ابراز نمیکند. چون حقیقت را در مواردی مانع از رسیدن به آرزوهای خودش میبیند. به همین دلیل کافر محسوب میشود. چون حق را کفر کرده و پنهان نگه میدارد.
به این دلیل که از مرز اعتدال بیرون رفته است، مُسرَف است و به این علت که از راه تکامل که هدف خلقت است منحرف شده، فاسق به حساب میآید.
هوی پرستی ریشه همه فسادها است
با این تعبیر پیروی از هوای نفس ریشه و اساس هر نوع مفاسدی است.
همین طور است. کسی که خودشناسی ندارد، قدر و ارزش خودش را نمیداند و خودش را با هر گناهی آلوده میکند. در عوض کسی که به مقام خودشناسی رسیده باشد، دامن خود را با گناه آلوده نمیکند. چون ارزش و مقام خودش را بالاتر از هر گناهی میبیند. همان طور که خدای متعال میفرماید: «وَ أَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى؛ فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِی الْمَأْوَى؛ و آن کس که از مقام پروردگارش ترسان باشد و نفس را از هوى بازدارد، قطعاً بهشت جایگاه اوست.»
به این دلیل اولین نکتهای که باید در زمینه خودسازی و شناخت خود به عنوان اساس و ریشه تمام مفاسد مورد توجه قرار بگیرد، موضوع پیروی از هوای نفس و خودپرستی و شاخههای آن است.
چه شاخههایی؟
مواردی مثل فسق، کفر، ظلم و اسراف جزء شاخههای پیروی از هوای نفس و خودپرستی هستند.
شیوه مناسب اصلاح در فرد و جامعه
یکی دیگر از مواردی که ممکن است ایجاد فساد در بین مردم اثر داشته باشد، این است که شیوه و منش درست در اصلاح استفاده نمیشود. گویا افرادی میخواهند خود یا جامعه را اصلاح کنند، اما چون ایدئولوژی یا رویکرد درستی ندارند و کارشان از اساس مشکل دارد، در هدفی که در نظر گرفتهاند موفق نمیشوند. آیا این موضوع هم میتواند عامل ایجاد فساد در جامعه باشد؟
بله. به هر حال کسی که نیت اصلاح دارد باید روش درست کار را هم بداند و به درستی به آن عمل کند. این اصلاح چه برای خود فرد باشد و چه هدف اصلاح جامعه باشد، فرقی نمیکند. در هر صورت شیوه درست اصلاح باید مورد استفاده قرار بگیرد در غیر این صورت نتیجه کاملاً عکس خواهد بود. یعنی تلاش برای اصلاح نهتنها منجر به درست شدن اوضاع نمیشود، بلکه خودش عامل افزایش فاسد میشود.
به همین علت است که وقتی آموزههای اسلامی را بررسی میکنیم، میبینیم که اسلام در عین حال که انسانها را به اصلاح تشویق میکند، شیوه درست کار را هم مورد توجه قرار داده است. به همین علت است که احکام، عبادتها و سایر دستورات دینی را تشریع کرده تا انسانها روش درست اصلاح را در امور فردی و اجتماعی بدانند.
به عنوان مثال درباره نماز میفرماید: «وَ أَقِمِ الصَّلَاةَ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنکرِ؛ و نماز را برپا دار که نماز (انسان را) از زشتیها و گناه بازمىدارد.» و یا در احادیث میخوانیم که موضوع امر به معروف و نهی از منکر به عنوان مانعی در برابر تسلط افراد فاسد در جامعه عنوان شدهاند.
نظر بدهید