حال و هوای اسراء در زندان‌های رژیم بعث در سالروز بازگشت پرستوها/باورمان نمی‌شد آزاد شدیم !


امروز سی و یک سال از بازگشت پرستوها به وطن می‌گذرد، اسارت روزهای سخت و طولانی بود آنها ما را انواع و اقسام شکنجه‌های روحی و جسمی می‌دادند بلکه تسلیم شویم و تابع آنها شویم.

8/16/2020 7:47:36 AM
کد خبر: 4645

به گزارش سارنا به نقل از فارس،  ۲۶ مرداد سالروز بازگشت اسرا به میهن اسلامی است. "امام خمینی(ره) در خصوص بازگشت اسرا فرمودند اگر روزی اسرا برگشتند و من نبودم سلام مرا به آنها برسانید و بگوید خمینی در فکرتان بود."

یکی از اسرای استان کهگیلویه و بویراحمد که یک دهه از عمرش را در زندان‌های رژیم بعث بود و بیشترین دوران اسارت را در میان رزمندگان این استان دارد حاج حمزه اکوانی بود.سال ۵۹ در منطقه نفت شهر قسمت‌های قصر شیرین اسیر شدم. آن روزها هنوز جنگ به صورت رسمی شروع نشده بود اما عراق جنگ‌های پارتیزانی را از یک سال پیش شروع کرده و هلی‌کوپترهای عراقی روزانه خاک ما را بمباران می‌کردند.

این رزمنده دفاع مقدس در خصوص دوران اسارت این چنین می‌گوید؛ در کتاب‌ها داستان‌های مربوط به شهدای کربلا و حضرت زینب(س) را می‌دیدیم و می‌خواندیم بعدها که خودمان اسیر شدیم فهمیدیم آنها چه کشیده‌اند در دنیای متمدن امروزه با ما این رفتار می‌شد در آن زمان با اسرای کربلا چه رفتار و برخوردی شد؟

دوران اسارت در زندان‌های رژیم بعث دوران طولانی و سختی بود ما با کمبود  مواد غذایی، بهداشتی، خوراکی و پوشاکی مواجه بودیم البته عراقی‌ها به این شکل‌ ما را شکنجه می‌دادند.

ایام تابستان در منطقه بسیار گرم الانبار عراق ۱۵۰_۲۰۰ نفری از ما را در یک سالنی بدون امکانات سرمایشی فقط پنکه‌ای که در سقف بود نگهداری می‌‌شدیم و هیچ گونه آب لوله کشی و آب برای خوردن و دستشویی وجود نداشت در ۲۴ ساعت دو ساعت در را باز می‌کردند که حمام و دستشویی برویم و آبی بخوریم که گاهی دو سه نفر با هم دستشویی می‌رفتیم یا چند نفری حمام می‌کردیم، خیلی از بچه‌ها در همان وضعیت به دلیل عفونت روده‌ای که داشتند شهید شدند.

اکوانی ادامه داد: اسراء گرچه در عراق جسمشان در اسارت بود اما به لحاظ عقیدتی و فکری تسلیم خواسته‌های عراقی‌ها نمی‌شدند خود عراقی‌ها می‌آمدند به ما می‌گفتند چه کنیم شما تسلیم ما شوید؟ چطور عراقی‌هایی که در ایران اسیر هستند تابع ایرانی‌ها هستند اما شما تابع ما نمی‌شوید!؟

وی با اشاره به شکنجه‌های جسمی اسرا گفت: اسرا گاهی در خود زندان هم زندانی می‌شدند، عراقی‌ها از ما می‌خواستند برای آنها کار کنیم اما چون می‌گفتیم کار کردن برای دشمن روانیست و امتناع می‌کردیم ۴ ماه در خود زندان عراق هم زندانی شدیم و ۴۵ روزی که صلیب سرخ می‌آمد در را باز می‌کردند که برای هواخوری و دستشویی و شستن لباس‌هایمان بیرون برویم.

البته آنها شب‌ها ساعت ۷_۸ شب در را باز می‌کردند که برای دستشویی آن هم در صفی که خود عراقی‌ها ایستاده بودند بایستیم از آنجا کتک می‌خوردیم تا جلوی دست شویی و از آنجا دوباره کتک می‌خوردیم تا برگردیم به زندان حتی افرادی داشتیم که در خود اردوگاه موصل زیر شکنجه شهید شدند و آثار جرم و جنایت هنوز بر بدن ررمندگان است حتی یکی از رزمندگان همدانی زیر همین شکنجه‌های بعثی‌ها چشمش تخلیه شد.

اکوانی که ۱۰ سال از عمرش را در زندان‌های بعث بود به بیت شعری اشاره می‌کند و اینکه چه خوش است حال مرغی که قفس ندیده باشد/چه نکوتر آنکه مرغــی ز قفـس پریده باشد. اسرا در ۲۰ اردوگاه در عراق نگهداری می‌شدند که ۹ اردوگاه در  تکریت، ۴ اردوگاه در موصل، ۶ اردوگاه در الانبار و رمالی بودند.شهید لشگری یکی از عزیزانی بود که ۱۸ سال در اسارت رژیم بعثی عراق بود حتی اسرا که آزاد شدند این بزرگوار هنوز در بند بود.

وی عنوان می‌کند: روحیه ایمان، ولایت مداری، عشق به وطن رهبری و اسلام چیزی بود که توانست اسراء را در زندان حفظ کند.تا اینکه سرانجام پس از سال‌ها رنج و شکنجه اسرا به وطن بازگشتند روزی که می‌خواستیم از زندان آزاد شویم یک روز باور نکردنی بود با اشک و شوق عجیبی عجین شده بود شادی دیدن خانواده‌ها از یک سو و از سوی دیگر جدایی از دوستان دوران سخت اسارت لحظات تلخ و شیرینی را رقم زده بود.

روز ۲۶ مرداد سال ۶۹ اولین یا دومین گروهی  بودیم که به مرز قصر شیرین آمدیم نزدیکی‌های ظهر بود که از مرز خسروی وارد قصر شیرین و منطقه خاکی که در نظر گرفته بودند شدیم باورمان نمی‌شد که آزاد شدیم چادری برپا بود ۳_۴ ساعتی آنجا ماندیم بعدازظهر بود که از طرف ایران ماشین‌های آب پاش آمدند و بعد اتوبوس‌هایی مزین به عکس امام و رهبری رسیدند همه شاد بودند و صلوات می‌فرستادند اکیپ صلیب سرخ آنجا یکی یکی اسم اسراء را می‌خواند و وارد اتوبوس می‌شدیم.

 شادی و شور بچه‌ها وصف ناشدنی بود به طرف مرز که آمدیم طبق قطعنامه ۵۹۸ که زمان مبادله اسراء نیروها باید به مرزهای بین‌المللی بازگردند عراقی‌ها عقب نشینی می‌کردند باز باور نمی‌کردیم که آزاد می‌شویم با خودمان می‌گفتیم شاید  جلوی ما را می‌گیرند نهایتا به نزدیک مرزهای ایران که رسیدیم جمعیت مختلفی از نیروهای نظامی و انتظامی، مسوولان عالی رتبه کشوری و لشکری و مردم از شهرها و روستا آمده بودند کنار جاده.

اتوبوس که وارد خاک ایران شد پیاده شدیم و بر خاک بوسه زدیم مردم هلهله‌کنان دور اسراء حلقه زده بودند اما وضعیت جسمی بچه‌ها با توجه به شکنجه‌های که در زندان عراق دیده بودند خیلی مساعد نبود. در میان این همه شور و شعف مردم از قصر شیرین_ سرپل ذهاب و کرند به اسلام آباد آمدیم و چند روزی آنجا ماندیم سپس به طرف کرمانشاه حرکت کردیم و از آنجا به مرقد امام رفتیم، با رهبر دیداری داشتیم و بعد به همراه آقای جواد نگین‌تاجی از نخستین اسراء استان از شیراز به یاسوج منتقل شدیم.

نسیم راوند

نظر بدهید


نام:


ایمیل:


موضوع:


توجه: دیدگاه هایی که حاوی توهین و تهمت و یا فاقد محتوایی که به بحث کمک میکند باشند احتمالا مورد تایید قرار نمیگیرند.