به گزارش سارنا به نقل از الف:
عرصه دیپلماسی مانند عرصههای بسیاری از پیچ و خمها و مهارتها و هنرهای خاص خود برخوردار است و متأسفانه این عرصه نیز همانند برخی عرصههای دیگر در تحلیلهای عمومی و سطحی مردم، از تیرهای عوامانه و تزریقی دور نمانده است.
از نقدهای کوچه و بازاری به قرارداد ایران و چین که بگذریم، به تحلیلهای مشترکی در جامعه میرسیم که نشان از موفقیتهای اولیه اطلاعرسانی مغرضانه غربیها دارد. اما در این گفتار با فاصله گرفتن از سمت و سوی عمومی و عوامانه و البته نه چندان دقیق در عرصه دیپلماسی، بلکه با زبان رسانه میخواهیم در خصوص قراردادی بگوئیم که خار چشم دشمنان ایران شده است؛ خواستن یک چیز است امکان اجرای خواستهها چیز دیگر، در اوایل انقلاب در ایران شعارهای زیادی به صورت جسته گریخته مطرح میشد که بعدها معلوم شد بسیاری از این شعارها جزو اصول فکری انقلاب اسلامی در ایران نیست. البته این مساله را نمیتوان به همه شعارها تعمیم داد ولی باید توجه داشت که شعار هم باید با اصول انقلاب نیز همخوانی داشته باشد، هیچ وقت اصول انقلاب بر اساس دشمنی با همه و یا طرد همه آنهایی که با ما همفکر نیستند، نبوده و برعکس راز موفقیت امام خمینی (ره) در جذب حداکثری همه بود که در بیان رهبری نیز مورد تأکید بسیار قرار گرفته است. فراموش نکنیم که موفقیت انقلاب اسلامی ایران در گرو مشارکت حداکثری همه جناح های سیاسی وقت با تفکرهای مختلف بود.
معروف است زمانی که اسلام هم در حال نشأت بود برخی یهودیها به ظاهر مسلمان شدند و حتی به شخصیتهای سیاسی و مذهبی و نظامی بسیار معروفی هم تبدیل شدند ولی با خود شعارها و تفکرهایی را آوردند که ربطی به اسلام نداشته و مربوط به یهودیت بود. امروزه هم در برخی مراکز پژوهشی دینی تلاش دارند این تفکرها؛ که به نام اسرائیلیات معروف است، را پیدا کنند و کاری کنند که از میان مسلمانان حذف شود، جای تاسف دارد که برخی از این شعارها که هیچ ارتباطی با اسلام ندارد آن قدر در میان بسیاری از مسلمانان جا افتاده که حتی به اصول فکری و عقاید آنها تبدیل شده و حتی مراجع دینی هم هر چه قدر تلاش میکنند که اینها را منتفی کنند باز هم بسیاری قبول نمیکنند.
در همه انقلابها از جمله انقلاب اسلامی در ایران هم شعارهایی مطرح میشود که بعدها به تابو تبدیل شد، تابویی که برداشتن آن شاید موجب آن شود که برخی دیگر را به ضد انقلابی بودن نیز متهم کنند، یکی از همین مسایل بحث شعارهای مرگ بر این کشور و آن کشور بود. برخی تفسیرشان از کلمه مرگ بر فلان کشور به معنای ترجمه لغوی مفوم مرگ است در حالی که شعار مرگ بر کشورها که در زمان اول انقلاب مطرح شد منظور از آن جلوگیری از دخالت آن کشور در امور کشورهای دیگر بود و هیچ وقت بنا نبود این شعارها تا ابد تفکر نظام اسلامی در ایران را اسیر خود کند.
به جز بحث رژیم غاصب صهیونیستی که به طور کل از نظر ایران به عنوان یک کشور مورد پذیرش نیست، در اول انقلاب شعار مرگ بر همه کشورهای عضو دائم شورای امنیت مطرح شد چون باور بر این بود، و هنوز هم هست، که این کشورها امتداد کشورهای استعماری قرنهای سابق هستند و منظور از مرگ بر این کشورها مرگ بر آن ایده و تفکر استعماری بوده و هست نه نابودی و یا اشغال آن کشورها.
وقتی هم برخی این کشورها متوجه شدند که رفتار و سیاست خود در قبال ایران را باید تغییر دهند؛ این شعارها آرام آرام برداشته شد، وقتی هم دوباره برخی کشورها مانند انگلیس دخالتهای خود را در امور داخلی ایران آغاز کردند بازهم این شعارها عنوان شد.
هدف از کل این بحث هم در این است که اگر ایران احساس کند که کشورهای دیگر از چین و روسیه گرفته تا حتی کشورهای اروپایی و یا خود آمریکا میخواهند روابط حسنه ای با این کشور بدون دخالت در امور داخلی آن و یا تلاش برای استعمار آن و یا هیمنه بر آن داشته باشند، قطع یقین هیچ دلیلی وجود نخواهد داشت که ایرانیها بخواهند به خصومت خود با این کشورها ادامه دهند و چه بسا حتی حاضر باشند توافقهای همکاری و راهبردی هم با آنها امضا کنند، کما اینکه طی چند روز گذشته با چین و کمی پیش از این با روسیه سند همکاری امضا شد. فراموش نکنید که ایران حتی برجام را با کشورهایی که چند دهه پیش شعار مرگ بر آنها را میدادند امضا کردند اما این آمریکاییها بودند که حاضر نبودند رابطه خود با ایران را بر اساس تعامل متقابل تنظیم کنند و تلاش داشتند که سیاست استعماری را بر علیه ایرانیها اِعمال کنند.
مشکل اصلی آنها هم در این است که قبل از انقلاب و بعد از انقلاب حاضر نشدند به این درک برسند که ملت ایران با دیگر ملتهای منطقه بسیار متفاوت است و نمیتوان آن سیاستها و رفتارهایی را که با دیگران در پیش میگیرند با ایرانیها هم در پیش بگیرند. تاریخ را که ورق میزنیم، ملاحظه میکنیم زمانی که مصدق نفت ایران را ملی کرد امیدوار بود که از حمایت آمریکایی ها برخوردار شود و حتی به آمریکا سفر کرد و حدود یک ماه در آنجا تلاش داشت با آمریکاییها همکاری کند، اما آمریکاییها به دلیل همان تفکر استعماری که داشتند و مضاف بر آن تأثیرپذیری شان از رابطه با انگلیس در نهایت بر علیه او توطئه کردند و فکر کردند که بودن یک شاه ضعیف در ایران می تواند شرایطی را برایشان فراهم کند تا ایران را استعمار کنند.
هدف آنها از برقراری رابطه ظاهری و سطحی با مصدق هم فقط این بود که نفوذ و هیمنه انگلیس را از بین ببرند و خود بر ایران تسلط پیدا کنند در نهایت هم دیدیم که در ایران انقلاب شد و ایران از جرگه متحدین آمریکا خارج شد. شاید اگر آمریکاییها در همان زمان مقداری تعقل به خرج داده بودند و به جای اینکه سیاست خصمانه بر علیه ملت ایران اتخاذ کنند سیاست همسو اتخاذ میکردند چه بسا امروزه حتی روابط ایران و آمریکا هم بهتر بود.
روابط حسنه ایران با چین و روسیه نشان میدهد که نظام جمهوری اسلامی در ایران انعطاف لازم در رابطه با همکاری با کشورهای دیگر را دارد و اینگونه نیست که اگر در زمان انقلاب برخی شعارها مطرح می شد تا ابدالدهر اسیر این شعارها باشد، اما طرف مقابل هم باید قدمهایی در جهت رفع خصومت فیمابین بردارد. تصور اینکه آمریکا بیاید و ملت ایران را تحریم کند و به ایرانیها ظلم کند و بعد ایران مجبور شود سر خم کند و تسلیم شود تصور بسیار اشتباهی است، این سیاست ممکن است در مورد برخی کشورهای همجوار ایران عملی باشد، به عنوان مثال مشاهده میکنیم حتی ترکیه که این همه ظاهری مقتدر از خود نشان میدهد سر بزنگاه با کوچکترین تحریم آمریکا (سر بازداشت کشیش متهم به جاسوسی آمریکایی ) مجبور شد کوتاه بیاید، ولی ایران اینطوری نیست.
توجه داشته باشید نه ایران از چین میخواهد سیاستها و یا تفکرها و یا ایدئولوژی خود را تغییر دهد نه چین از ایران چنین چیزی میخواهد، همین موضوع در رابطه با رابطه ایران و روسیه هم صدق میکند. برای درک بیشتری از فضای دیپلماسی مثالی میزنم؛ ایرانیها و روسها در کنار هم در سوریه در مقابل تروریستها میجنگند اما رابطه روسیه با اسرائیل بسیار خوب است در حالی که ایران و اسرائیل دشمن سرسخت هستند، نه ایران از روسیه می خواهد که رابطه اش را با اسرائیل قطع کند نه روسیه از ایران می خواهد که اسرائیل را به رسمیت بشناسد هر دو کشور متوجه هستند که این مساله یک مساله داخلی است و در امور داخلی همدیگر دخالت نمیکنند.
درباره چین هم همین طور است، در حالی که چین یک کشور کمونیستی به حساب میآید که دین را به هیچ وجه قبول ندارد ایران یک کشور دینی است که ایدئولوژی اش بر اساس مبانی دینی بنا شده، نه ایرانیها از چینیها میخواهند ایدئولوژی خود را تغییر دهند و نه چینیها از ایرانیها میخواهند که ایدئولوژی شان را تغییر دهند این درحالی است که آمریکا و اروپا اصرار میکنند که ایران ایدئولوژی خود را تغییر دهد و روابط ایران با دیگر کشورها بر اساس دستور العمل آنها باشد و به عنوان مثال اسرائیل را به رسمیت بشناسد که چنین خواستهای با ایدئولوژی فکری حاکم بر ایران به هیچ وجه انطباق ندارد. تا زمانی که آنها میخواهند خواسته خود را بر ایران تحمیل کنند قطع یقین طرفین نمیتوانند به هیچ نتیجهای برسند وغربیها باید توجه کنند که برقراری رابطه با ایران منوط به تغییر رویکردشان در قبال ایران است.
میتوان گفت سند همکاری 25 ساله ایران و چین یک تلنگر به آمریکا و غرب بود که باید سیاست خود در قبال ایران و بسیاری از مردم منطقه که دنباله رو ایدئولوژی انقلاب اسلامی در ایران و یا حتی موفقیتهای ایران در عرصههای بینالمللی هستند، را هرچه سریعتر تغییر دهند وگرنه سیاست نرم چین میتواند سیاست خشن آمریکا را در دیگر نقاط جهان شکست دهد و زودتر از آنچه حتی خود آمریکاییها تصور اش را میکنند آمریکا جایگاه خود به عنوان ابر قدرت جهان را از دست دهد.
سید ابوالفضل هاشمی
نظر بدهید