به گزارش سارنا به نقل از مهر، مصطفی دلشاد تهرانی استاد دانشگاه و پژوهشگر نهجالبلاغه در یادداشتی امام علی (ع) را پیشتازِ بی مانند سخنوری نامیده و به فصاحت و بلاغت سخنان حضرت امیر پرداخته است:
حضرت علی (ع) در هر وادی سخن رانده، از نظر لفظ و معنا، کلام را به اوج رسانده و گوی سبقت از همگان ربوده است. او در جایی پرواز کرده که اندیشۀ تیزتک هیچ اندیشمند و سخنوری بدان جا راه ننموده است. ابن ابی الحدید معتزلی در ذیل آن بخش از خطبه «اشباح» که امام به توصیف فرشتگان پرداخته، درباره زیباییها و شگفتیهای کلام امام (ع) توضیحاتی نیکو داده است.
گوشهای از خطبه شگفت اشباح چنین است: «لَا یقْطَعُونَ أَمَدَ غَایَةِ عِبَادَتِه، وَلَا یَرْجِعُ بِهِمُ الْإِسْتِهْتارُ بِلُزُومِ طَاعَتِهِ، إِلَّا إِلَی مَوَادَّ مِنْ قُلُوبِهِمْ غَیْرَ مُنْقَطِعَةٍ مِنْ رَجَائِهِ وَ مَخَافَتِه، لَمْ تَنْقَطِعْ أَسْبَابُ الشَّفَقَةِ مِنْهُمْ، فَیَنُوْا فِی جِدِّهِمْ، وَ لَمْ ¬تَأْسِرْهُمُ الْأَطْمَاعُ فَیُؤْثِرُوا و َشِیکَ السَّعْی عَلَی اجْتِهَادِهِمْ. وَ لَمْ ¬یَسْتَعْظَمُوا مَا مَضَی مِنْ أَعْمَالِهِمْ، وَلَوِ اسْتَعْظَمُوا ذَلِکَ لَنَسَخَ الرَّجَاءُ مِنْهُمْ شَفَقَاتِ وَجَلِهِمْ، وَ لَمْ یَخْتَلِفُوا فِی رَبِّهِمْ بِاسْتِحْواذِ الشَّیْطَانِ عَلَیْهِمْ، وَ لَمْ یُفَرِّقْهُمْ سُوءُ التَّقَاطُعِ، وَ لَا تَوَلَاّهُمْ غِلُّ التّحَاسُدِ، وَ لَا تَشَعَّبَتْهُمْ مَصَارِفُ الرَّیْبِ، وَ لَااقْتَسَمَتْهُمْ أَخْیَافُ الْهِمَمِ، فَهُمْ أُسَرَاءُ إیمَانٍ لَمْ یَفُکّهُمْ مِنْ رِبْقَتِه زَیْغٌ و َلَا عُدُولٌ وَ لَا وَنَّی وَ لَا فُتُورٌ، وَ لَیْسَ فِی أطْبَاقِ السَّمَاءِ مَوْضِعُ إهَابٍ إلَاّ وَ عَلَیْهِ مَلَکٌ سَاجِدٌ، أوْ سَاعٍ حَافِدٌ، یَزْدَادُونَ عَلَی طُولِ الطَّاعَةِ بِرَبِّهِمْ عِلْماً، وَ تزْدَادُ عِزَّةُ رَبِّهِمْ فِی قُلُوبِهِمْ عَظَماً»؛ پرستش او را نهایتی ندانند، و آنچه آنان را شیفتۀ طاعتِ وی کرده، تخم محبّت است که در دل پرورانند، و هیچگاه دل از بیم و امید او بر ندارند. ریشۀ بیم در آنان نَبُرَد تا در کوشش سست شوند، و آزمندی، آنان را از راه نَبَرد تا سعی اندک را بر کوشش بسیار ترجیح دهند. کردۀ خود را بزرگ نشمارند که اگر چنین کنند امیدوارند؛ و امید نگذارد تا از پروردگار بیمی در دل آرند. شیطان بر آنان چیره نشد تا در پروردگار خود اختلاف آرند؛ و راه جدایی نگیرند، چه برخوردی بد با یکدیگر ندارند. نه کینه و رَشک بر آنان دست یافته، و نه دودِلی و خواهشهای نفسانی از هم جدایشان کرده و صفِ وحدتشان را شکافته. بندگان ایمان اند و پیوسته در بند آن اند. نه عدول از حق، نه برگشتن از راه درستی، نه درنگ کردن و نه سستی، هرگز نتواند آنان را از بند ایمان رهاند. در آسمانهای توبرتو، جایی به اندازۀ پوستی گسترده یافت نشود، جز آنکه فرشتهای بر آن سجده کنان است یا چالاک در راهِ پرستش روان. درازی مدّتِ فرمانبرداری بر معرفت آنان بیفزاید و عزّت پروردگار، عظمتِ او را در دلهایشان بیشتر مینماید. (نهجالبلاغه، خطبه ۹۱)
ابن ابی الحدید معتزلی گوید: «چون این کلام ربّانی و این الفاظ قدسی، به زبان آمد، فصاحت عرب از پا درآمد، و اینجا باید آن مَثَل را آورد که گفتهاند: «إِذَا جَاءَ نَهْرُ اللهِ بَطَلَ نَهْرُ مَعْقِلِ؛ آب که آمد، تیمّم برخاست.»
باید گفت نسبت کلام سخنوران عرب با این خطبه امام (ع)، نسبت خاک است با زرِ ناب؛ و اگر فرض کنیم که عرب قادر بوده است که سخن فصیح مناسب یا نزدیک به این الفاظ بگوید، عرب آن الفاظ را برای بیان کدام مفاهیم و معانی به کار میگرفته است؟ سخنوران عصر جاهلی در حدّ توصیف شتر و اسب و گورخر و گاو وحشی یا وصف کوه و دشت و مانند اینها جلوه داشت؛ و نهایت فصاحت آن دسته از اصحاب پیامبر (ص) که مشهور به سخنوری بودند از بیان دو یا سه سطر تجاوز نمیکرد که آن هم بیان موعظهای بود، متضمّنِ یاد مرگ و نکوهش دنیا، یا تشویق به جنگ و جهاد در بیم دادن از پشت کردن بدان. امّا سخن درباره فرشتگان و اوصاف آنان و صور و عبادات و تسبیح ایشان و معرفتشان به خالق و محبّت و شیفتگی شأن بدو و دیگر مفاهیم و مضامین موجود در خطبهای بدین تفصیل هرگز نزد هیچیک از اصحاب پیامبر (ص) شناخته شده نبود. آری، آنچه آنان در این باره میدانستند، مجملی از ویژگیهای فرشتگان بود که از قرآن کریم شنیده بودند، و آن هم نه با این تقسیمبندی و ترتیب.
آنان که مختصر دانشی بدین امور داشتند، عبارت بودند از عبدالله بن سلام و امیّة بن ابی صلت و برخی دیگر که هیچیک از آنان را توان گفتن چنین مفاهیمی و در این مرتبه از فصاحت نبوده است و قطعاً بیان چنین امور دقیق و پیچیدهای در این مرتبه از فصاحت، جز از علی (ع) بر نیامده است».
نامههای امیر مؤمنان علی (ع) نیز همانند خطبههای وی، هریک چونان معجزهای قولی و گنجینهای از حکمت نورانی و در نهایت رسایی و شیوایی است. امام (ع) در نامهای به عبدالله بن عباس پس از شهادت محمّد بن ابی بکر چنین نوشته است: «أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ مِصْرَ قَدِ افْتُتِحَتْ، وَ مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی بَکْرٍ رَحِمَهُ اللَّهُ قَدِ اسْتُشْهِدَ، فَعِنْدَ اللَّهِ نَحْتَسِبُهُ. وَلَدًا نَاصِحاً وَ عَامِلاً کَادِحاَ، وَ سَیْفًا قَاطِعاً وَ رُکْناً دَافِعاً. وَ قَدْ کُنْتُ حَثَثْتُ النَّاسَ عَلَی لَحَاقِهِ وَ أَمَرْتُهُمْ بِغِیَاثِهِ قَبْلَ الْوَقْعَةِ، وَ دَعَوْتُهُمْ سِرًّا وَ جَهْرًا وَ عَوْدًا وَ بَدْءًا، فَمِنْهُمُ الْآتِی کَارِهًا، وَ مِنْهُمُ الْمُعْتَلُّ کَاذِبًا وَ مِنْهُمُ الْقَاعِدُ خَاذِلاً. أَسْأَلُ اللَّهَ أَنْ یَجْعَلَ لِی مِنْهُمْ فَرَجًا عَاجِلاً، فَوَ اللَّهِ لَوْلاَ طَمَعِی عِنْدَ لِقَائِی عَدُوِّی فِی الشَّهَادَةِ وَ تَوْطِینِی نَفْسِی عَلَی الْمَنِیَّةِ، لَأَحْبَبْتُ أَلَّا اَبْقَی مَعَ هَؤُلاء یَوْماً وَاحِداً، وَ لاَ أَلْتَقِیَ بِهِمْ أَبَداً»؛ پس [از ستایش و سپاس پروردگار و درود بر پیامبر بزرگور]، مصر گشوده شد و محمّد بن ابی بکر به شهادت رسید. پاداش او را از خدای میخواهم. فرزندی خیرخواه و کارگزاری کوشا و شمشیری بُرنده و رکنی بازدارنده بود. من مردم را برانگیختم تا در پی او روند، و آنان را فرمودم تا به فریاد وی رسند پیش از آنکه [شامیان] کار او را پایان دهند؛ و آنان را نهان و آشکار، فراوان نه یک بار، فراخواندم. بعضی با ناخوشایندی آمدند، و بعضی به دروغ بهانه آوردند، و بعضی خوار بر جای نشستند. از خدا میخواهم که به زودی از ایشان رهایی ام دهد. به خدا سوگند اگر آرزوی شهادتم به هنگام رویارویی با دشمن نبود، و دل نهادنم بر مرگ خویش نمینمود، دوست داشتم یک روز با اینان به سر نبرم و هرگز دیدارشان نکنم. (نهجالبلاغه، نامه ۳۵)
ابن ابی الحدید معتزلی در ذیل این نامه امام (ع) میگوید: «بنگر که فصاحت چگونه مهار خود را بدین مرد واگذارده و زمام امور خویش را به دست او وانهاده است! در شگفتی فرورو که چگونه این واژههای منصوب، یکی پس از دیگری در پی هم به راحتی و سهولت میجوشند، و چگونه چون زنجیرهای نرم و روان بدون هیچ سختی و تکلّفی از آغاز تا انجام سخن، جاری میشوند. تو و هر زبان آور دیگری اگر به نوشتن نامهای یا ایراد خطبهای بپردازی، قرائن و فواصل آن، گاه مرفوع شوند و گاه منصوب، و اگر کسی قصد کند که جملات خود را با اِعرابی یکپارچه بیان کند، تکلّف در کلام او آشکارا خود را مینمایاند؛ و این فنّ در علم بیان، یکی از اقسام اعجاز در قرآن کریم است که عبدالقاهر (ابوبکر عبدالقاهر بن عبدالرّحمن جرجانی، درگذشته به سال ۴۷۱ هجری، از پیشوایان علم لغت و تدوینکنندۀ اصول بلاغت و بنیانگذار علم بیان است) آن را یادآور شده و گفته است: به سورۀ نساء بنگر، آن گاه در سورۀ مائده دقّت کن و ببین که در سورۀ نساء، فواصل همه منصوباند و در سورۀ مائده، حتّی یک فاصلۀ منصوب وجود ندارد؛ و اگر این دو سوره را در هم بیامیزی، اختلاط و امتزاج نمییابند و نشانههای ترکیب و تألیف آشکارا خود را مینمایاند.
در این دو سوره، تک تکِ فواصل با سیاقی روان به مقتضای بیان طبیعی و بدون هیچ تکلّفی در پی یکدیگر چون رشتهای نظام یافته میآیند. حال به این نامه امام (ع) دقّت کن و ببین که چگونه قرائن و فواصل را میآورد: «وَلَداً نَاصِحاً»، «عَامِلاً کَادِحاً»، «سَیْفًا قَاطِعاً»، «رُکْناً دَافِعاً»؛ و اگر به جای آن گفته میشد: «وَلَداً کَادِحاً» و «عَامِلاً نَاصِحاً» و به همین ترتیب در مورد باقی، نه درست بود و نه به مقتضای بیان بود و نه قدر و قیمت کنونی را داشت. سبحان الله از امتیازهای گرانمایه و ویژگیهای بزرگوارانه که خداوند مختصّ این مرد قرار داده است».
نظر بدهید