به گزارش سارنا به نقل از عصرایران، عبدالرضا داوری در سال 1388 در ستاد انتخاباتی محمود احمدینژاد فعالیت میکرد و از اوایل دهۀ 1390 جزو یاران نزدیک احمدینژاد شد ولی در چند ماه اخیر به شدت از احمدینژاد فاصله گرفته و یکی از منتقدان رادیکال او شده است.
آقای داوری در گفتوگو با عصر ایران تاکید میکند که نقش سیاسی و اعتقادی احمدینژاد به زیان جامعۀ ایران است و چون که سالها یکی از "پایههای پروپاگاندای احمدینژاد" بوده، اکنون خودش را موظف میداند که زوایای مخفی تفکر مذهبی و سلوک سیاسی وی را برملا سازد تا "سرنوشت ایران" در دست مراد سابقش قرار نگیرد.
* شما مدتی است که در توئیتر مشغول انتقاد از آقای احمدینژاد هستید ولی اخیرا به مواردی اشاره کردهاید که سالها قبل بسیاری افراد به این موارد اشاره کرده بودند. مثلا آنچه که ناسپاسی آقای احمدینژاد قلمداد میشود و یا رویکرد "انحرافی" ایشان به مقولۀ مهدویت و امام زمان. چرا این قدر دیر متوجه این مسائل شدید؟
- ابتدا باید بگویم که من در توئیتهایم به ماهیت فرقهگون جریان آقای احمدینژاد اشاره کردهام. در این ماهیت فرقهگون، رهبر فرقه دارای یک حریم قدسی میشود. من در سالهای اخیر در جلساتی بودهام که در آن جلسات آقای احمدینژاد در تراز انبیا و اولیاء الهی توصیف میشد و این توصیفات در حضور خود او مطرح میشد. در ذهن ما این نکته فرو رفته بود که هر انتقادی به آقای احمدینژاد همسویی با اسرائیل و صهیونیسم است. چون "شیمون پرز" گفته بود باید کاری کنیم که بودن در کنار احمدینژاد به ننگ تبدیل شود، ما بدون اینکه به فراز و فرود انتقادها دقت کنیم، با منتقدین احمدینژاد مخالفت میکردیم.
ما حتی انتقادها علیه احمدینژاد را نمیخواندیم و راستش فکر میکردیم هر انتقادی که به سمت آقای احمدینژاد روانه میشود، از یک کانون واحد صهیونیستی است و این منتقدین دشمنان امام زمان هستند و آقای احمدینژاد هم نایب خاص امام زمان است.
عبدالرضا داوری
* به غیر از این ماهیت فرقهای، نقدناپذیری شما و دوستان تان دلیل دیگری هم داشت؟
- دلیل اصلیاش همین بود. ما به حرفهای خارج از فرقۀ آقای احمدینژاد اصلاً وقعی نمینهادیم. هر متنی را در نقد آقای احمدینژاد، در زمینۀ دشمنی صهیونیستها با ایران و احمدینژاد میدیدیم.
* نقدهای اصلاحطلبان به احمدینژاد را، در فاصلۀ سالهای 84 تا 92، مطالعه میکردید؟
- بله، بخشی از آن نقدها را میخواندیم ولی بستگی دارد این نقدها را در چه کانتکستی ببینید.
* یعنی وقتی مثلا نقدهای عباس عبدی و سعید حجاریان را میخواندید، آن نقدها را هم در خدمت صهیونیستها میدیدید؟
- دقیقا. البته باید بگویم که دولت آقای احمدینژاد روندی در حوزۀ اقتصاد سیاسی داشت که این جنبه هم برای من خیلی مهم بود. من تخصصم در حوزۀ اقتصاد سیاسی است و هنوز هم به آن رویکرد اقتصادی آقای احمدینژاد اعتقاد دارم. اصلا من از این منظر ارتباطم با آقای احمدینژاد شروع شد. ولی بعدا این ارتباط وارد حوزههای اعتقادی و غیره شد.
* یعنی آنچه را که "واگذاری اقتصاد به مردم" قلمداد میشود، قبول دارید و معتقدید دولت احمدینژاد در این مسیر حرکت میکرد.
- بله.
* مطابق نگاه قبلیتان، الان خودتان هم در خدمت صهیونیستها هستید. البته الان چنان نگاهی را دیگر قبول ندارید.
- بله، صد در صد.
* الان نسبت به نقدهای سایر افراد به احمدینژاد، چه نظری دارید؟
- هیچ کدام از نقدها را در خدمت صهیونیستها نمیدانم. به نظر من آقای احمدینژاد چهرهای است با سیاستورزی به شدت معوج و پرخطا، که صحنۀ سیاست ایران را به جهت رویکردهای افراطیاش در بعضی محورها، از حالت تعادل خارج میکند.
آقای احمدینژاد خودش را در جایگاه ولیّ خدا یا حداقل در جایگاه "نایب خاص" میبیند. ایشان الان خبر از "ظهور صغری" میدهد. تا حالا چنین حرفی را به این صراحت نگفته بود.
* به بحث امام زمان هم میرسیم ولی فعلا بفرمایید دقیقا چه شد که چراغ انتقاد به آقای احمدینژاد در ذهن شما روشن شد؟
- بالاخره خیلی از انتقادات به صورت درونی شروع شده بود. حتی من دربارۀ انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، تحلیلم را نوشته بودم و این تحلیل متفاوت از تحلیل آقای احمدینژاد بود. دربارۀ انتخابات ریاست جمهوری خودمان هم نظرم متفاوت از نظر آقای احمدینژاد بود.
در دفتر ولنجک، اتاق من و آقای دکتر عبدالرضا شیخالاسلامی کنار هم بود. در شهریور 1399 یک روز با آقای شیخالاسلامی وزیر رفاه در دولت اول احمدینژاد صحبت کردم و به ایشان گفتم احتمال تایید صلاحیت آقای احمدینژاد تقریبا منتفی است و به دکتر شیخالاسلامی پیشنهاد دادم شما روی کاندیداتوری خودتان تامل کنید. اما آقای شیخالاسلامی به خاطر همین شرایطی که آقای احمدینژاد ایجاد کرده، که کسی نتواند در کنارش در فضای سیاسی موثر باشد، از پیشنهاد من مضطرب شد. منظورم این است که این اختلافات از مدتها قبل شکل گرفته بود و الان که نظرات انتقادیام را علنی کردهام، این اختلاف نظر برای اطرافیان آقای احمدینژاد اصلا عجیب نیست.
* در پاییز یا زمستان 96 شما به این نظر فعلیتان رسیده بودید که احمدینژاد در برابر رهبری و نظام ایستاده است؟
- از آن جا به تدریج تردیدهای من در منش سیاسی آقای احمدینژاد شروع شد. اتفاقات دیگری هم رخ داد که موثر بودند. مثلا پیام آقای احمدینژاد دربارۀ شهادت سردار سلیمانی. من در جلسات حضور داشتم و میدانستم آقای احمدینژاد با چه ادبیات و عباراتی راجع به حاج قاسم صحبت و قضاوت میکند. وقتی آن پیام توام با تجلیل را از آقای احمدینژاد خواندم، دود از سرم بلند شد! یعنی از دوگانگیای که ایشان در درون و بیرونش دارد، حیرت کردم.
* مگر احمدینژاد در جلسات خصوصی چه میگفت؟ چون منتقد سردار سلیمانی بود، میفرمایید احمدینژاد دوگانگی داشت؟
- نه، بحث انتقاد مطرح نیست؛ مساله کلمات و ادبیاتی است که استفاده میشد. احمدینژاد طرحی در ذهنش است که بر اساس این طرح جمهوری اسلامی به زودی فرومیپاشد و مانند شوروی سابق، که غرب از یلتسین استفاده کرد، الان هم جهان غرب از ایشان (احمدینژاد) استفاده میکند و یک یلتسین ایرانی در دوران پس از جمهوری اسلامی متولد میشود! این تحلیل آقای احمدینژاد است.
احمدینژاد از اواخر سال 96 به بعد، مرتبا به ما میگفت جمهوری اسلامی سه ماه، حداکثر شش ماه دیگر سقوط میکند. حتی در اواخر سال 99، وقتی که بحث انتخابات مطرح بود و من انتقاد میکردم از کنش آقای احمدینژاد، آقای بقایی به من گفت اصلا ببین جمهوری اسلامی به انتخابات میرسد؟ یعنی تلقیشان این بود که جمهوری اسلامی تا 28 خرداد 1400 سقوط میکند!
آقای احمدینژاد هم اعتقادش این است که جمهوری اسلامی نظام پایداری نیست و سقوط خواهد کرد. این آقایان سه احتمال را برجسته میکردند برای سقوط نظام: احتمال اول فوت رهبری بود و یکی از اخباری که همیشه در محافل خاص آقای احمدینژاد دنبال میشود، وضعیت سلامتی رهبری است.
*دو عامل دیگر را چه میدانستند؟
- حملۀ آمریکا به ایران را هم عامل فروپاشی میدانستند و به شدت اخبار مربوط به حملۀ احتمالی را دنبال میکردند.
* یعنی از حملۀ آمریکا به ایران استقبال میکردند؟
- بله.
* احمدینژادی که آمریکاستیز بود، الان طرفدار حملۀ نظامی آمریکا به ایران است؟
- بله. میگفتند اگر آمریکا حمله کند و زیرساختها را بزند، یعنی آب و برق قطع شوند، این نقطۀ آغاز فروپاشی جمهوری اسلامی خواهد بود.
*عامل سوم را چه میدانستند؟
- آشوبهای اجتماعی. یکی از اخباری که ما با آقای احمدینژاد به طور روزانه در اتاق ایشان مرور میکردیم، اخبار بورس بود. سقوط بورس که میتوانست نارضایتی اجتماعی ایجاد کند و مردم را به کف خیابان بیاورد، یکی از اخبار مورد علاقۀ آقای احمدینژاد بود.
* یعنی احمدینژاد از فلاکت اقتصادی ایران استقبال میکند؟
- دقیقا. اینها مرتبا بدهی دولت به بانکها را دنبال میکردند و فلاکت اقتصادی را نه فقط زمینهساز آشوبهای اجتماعی، بلکه وزنهای میدیدند که میتواند اینها را در الاکلنگ قدرت بیاورد بالا.
* برویم سراغ موضوع مهدویت. حرف اصلی آقای احمدینژاد دربارۀ امام زمان چیست؟
- آقای احمدینژاد در منشور بهار گفته است که رابطۀ امام زمان با همۀ انسانها، رابطهای یکسان است. ایشان از این مدعا میخواهد نتیجه بگیرد که "نیابت عام" وجود ندارد. میدانید که پایۀ تئوری ولایت فقیه این است که روحانیان و فقها "نیابت عام" دارند. حکومت دینی از همین نیابت عام استخراج میشود. احمدینژاد سعی کرد با نیروهایی که با اصل ولایت فقیه تضاد یا زاویه دارند، ارتباط برقرار کند. من خودم در چند مورد از طرف آقای احمدینژاد با عدهای از نیروهای سیاسی صحبت کردم. مثلا با آقای تاجزاده یا اعضای جبهۀ ملی و اعضای نهضت آزادی. من تلاش کردم نظر این افراد را نسبت به رویکرد آقای احمدینژاد جلب کنم. هر چند که موفق نشدم.
* یعنی برنامه احمدینژاد این بود که همۀ منتقدین داخلی را متحد کند؟
- بله؛ حول محور خودش. آقای احمدینژاد با نفی "نیابت عام" میخواست قرائتی مهدوی و آخرالزمانی از حکومت دینی ارائه و با این قرائت به نظریۀ ولایت فقیه حمله کند.
* این شایعه که احمدینژاد و یاران نزدیکش مدعیاند که رابطهای خاص با امام زمان دارند، صحت دارد؟ مثلا شایع بود که احمدینژاد مرید مشایی است و او را با امام زمان مرتبط میداند.
- آقای احمدینژاد از یک نظر فرد زیرکی است. من معتقدم احمدینژاد مشایی را برجسته کرد تا مشایی ضربهگیر او باشد. یعنی حواسها متوجه آقای مشایی شود تا خود احمدینژاد آسیب نبیند. احمدینژاد از مشایی به عنوان سپری در فضای سیاسی استفاده کرد.
* مدلول این حرف شما این است که آن کسی که خودش را با امام زمان مرتبط میداند...
- خود آقای احمدینژاد است. احمدینژاد اخیرا در عید نیمه شعبان به صراحت اعلام کرد که امام زمان چند سال است که ظهور کرده و منتظر تصمیم و ارادۀ ماست. این یعنی احمدینژاد به "ظهور صغری" و "نیابت خاص" باور دارد. وقتی او میگوید امام زمان ظهور کرده، یعنی افراد معدودی با امام زمان در ارتباطند. شما این مدعا را بگذارید در کنار سخنرانیای که احمدینژاد چند روز قبل از نیمۀ شعبان ایراد کرد. در این سخنرانی احمدینژاد گفت جهان دارد احمدینژادی میشود. منظور او از احمدینژادی شدن، بهار انسانی است. کد "بهار انسانی" در گفتارهای احمدینژاد هم یعنی امام زمان. یعنی احمدینژاد در اینجا یک همسانی بین خودش و امام زمان برقرار میکند!
*نهایتا، به نظر شما، احمدینژاد به امام زمان اعتقاد دارد یا اینکه معتقد است خودش امام زمان است؟
- آنچه به صورت حداقلی بروز میدهد، خودش را به عنوان یکی از نواب خاص ترسیم میکند. ولی تصویری که در جلسات خصوصی ترسیم میشود این است که خود آقای احمدینژاد ولیّ خداست!
* آخر مطابق تفکر مذهبی، ممکن است کسی یکی از اولیای خدا باشد ولی امام زمان نباشد.
- اینها اعتقاد دارند در هر عصر فقط یک ولیّ خدا حضور دارد.
* با این حال، مطابق روایت شما، در جلسات خصوصی تصریح نمیکردند معنای این جمله که "احمدینژاد ولیّ خداست" دقیقا چیست.
- وقتی میگویند آقای احمدینژاد ولیّ خداست، با توجه به اینکه ولیّ خدا را یگانه و انسان کامل میدانند، در واقع منظورشان این است که احمدینژاد انسان کامل است.
* بر اساس توضیحات شما، احتمال دارد احمدینژاد همان طور که از جمهوری اسلامی عبور کرده، از مهدویت هم عبور کرده باشد و منظورش از ولیّ خدا، لزوما امام زمان نباشد.
- ایشان به مهدویت حول محور خودش اعتقاد دارد. به نظرم ایشان دچار یک نوع بیماری اختلال روانی است و از نوعی توهم رنج میبرد که اخیرا یکی از روانشناسان کشور هم به این موضوع پرداخت.
* شما هیچ وقت از این ابهام دربارۀ جایگاه معنوی احمدینژاد، در حلقۀ یارانش انتقاد نکردید؟
- من چند سال است آقای احمدینژاد را از نزدیک میشناسم اما عبارت "ولیّ خدا" را اولین بار آذر ماه سال گذشته شنیدم و شوکه شدم. در جلسهای که با آقای احمدینژاد و بقایی داشتم، آقای بقایی این عبارت را در توصیف احمدینژاد به کار برد و احمدینژاد هم هیچ واکنشی نشان نداد. یعنی بیماری ناشی از توهم ایشان در طول زمان تشدید شده است.
* رشتۀ تحصیلی شما در دانشگاه چه بوده؟
- من مهندسی مکانیک خواندهام تا دکتری اقتصاد.
* به هر حال شما تحصیلکردهاید. اصلا چطور جذب احمدینژاد شدید؟ چون ایشان وقتی حرف میزند، اصلا آدم فرهیخته یا فرهمندی به نظر نمیرسد.
- آقای احمدینژاد مطلقا اهل مطالعه نیست. دادههایی که ایشان در سخنانش ارائه میکند، برگرفته از متون کلاسیک اقتصادی و فلسفی نیست. ایشان این دادهها را از دیگران میشنود و بیان میکند. برای همین گاهی در بیان عبارات و کلمات دچار خطای فاحش میشود. مثلا نمیداند کجا بگوید مارکسیسم، کجا بگوید مارکسیست. یا اخیرا احمدینژاد یک جلسۀ شعرخوانی حافظ برگزار کرد و آنجا معلوم شد تفاوت ملَک و ملِک را نمیداند. آن مصرع مشهور حافظ را این طور خواند: من ملِک بودم و فردوس برین جایم بود. بعد با این مایه از سواد، نشسته شعر حافظ را معنا میکند. واقعیت این است که من از موضع اقتصاد سیاسی جذب ایشان شدم اما هر چه جلوتر آمدیم، دیدم رویکردهای عجیب ایشان در حوزههای اعتقادی، به اقتصاد سیاسی مد نظرش هم دارد لطمه میزند. یعنی عملاً آن را به حاشیه میبرد.
* ماجرای آن جلسۀ سه نفره چه بود؟
جلسهای بود در منزل آقای بقایی. من و آقای بقایی و آقای احمدینژاد حضور داشتیم. بحث راجع به انتخابات آمریکا بود. آقای احمدینژاد تحلیلش این بود که اگر بایدن پیروز شود، اصلاحطلبان در ایران قوی میشوند و در این صورت نظام و رهبری و سپاه نیرویی ندارند که آن را جلوی اصلاحطلبان بگذارند؛ بنابراین مجبورند راه را برای من باز کنند. احمدینژاد پیروزی بایدن را به نفع خودش میدانست. حدود چهل دقیقه بحث کردیم. من به آقای احمدینژاد گفتم اگر نظام همین امروز آقای مهندس موسوی را از حصر بیرون بیاورد، او را به شما ترجیح میدهد؛ آقای خاتمی و آقای روحانی که جای خود را دارند و به طریق اولی بر شما مرجح خواهند بود.
واقعا هم به نظرم جمهوری اسلامی فرسنگها از احمدینژاد دور شده و من واقعا تایید صلاحیت مهندس موسوی را محتملتر از تایید صلاحیت احمدینژاد میدانم. این تحلیل را بیان کردم ولی احمدینژاد نظرش این بود که پیروزی بایدن موجب تایید صلاحیت خودش در انتخابات ریاست جمهوری میشود. بحث به درازا کشید و آقای بقایی به من گفت چرا شما این قدر با آقای احمدینژاد چالش میکنی؟ و بعد بقایی به من گفت ایشان در جایگاه انبیا و اولیاء الهی است و ما فقط باید از ایشان تمکین کنیم و شما هم تمکین کن.
من هم گفتم من چنین اعتقادی ندارم که بخواهم به آقای احمدینژاد این طور نگاه کنم. به هر حال بقایی جلوی خود احمدینژاد چنان حرفی زد و احمدینژاد هم متاسفانه هیچ واکنشی نشان نداد.
* ماجرای جنگیری و ارتباط با اجنه در حلقۀ یاران احمدینژاد صحت دارد؟
- من از این موضوع اطلاعی ندارم. نوشتههای سایتها را خواندهام ولی خودم اطلاع خاصی ندارم. یکبار از آقای مشایی راجع به عباس غفاری سوال کردم و مشایی هم گفت که عباس غفاری را یکبار در منزل محمدرضا رحیمی، معاون اول احمدینژاد، دیده است و دیدارشان در حد یک ساعت بوده.
* بین اصولگرایان شایعاتی وجود داشت که مشایی نمازهای طولانی میخواند و نیروهای متافیزیکی خاصی دارد. دربارۀ صحت و سقم این شایعات اطلاعی دارید؟
- در اینکه آقای مشایی اهل نمازهای مستحبی و عبادت و تهجد است، تردیدی ندارم. خودم این را دیدهام. اما اینکه این تهجد در یک چارچوب خاصی باشد، خبر ندارم. من در این حوزهها صحبتی نکردهام با آقای مشایی.
* برخی از منتقدین شما هم گفتهاند که این نحوۀ انتقاد شما از آقای احمدینژاد، نوعی خیانت است؛ چراکه شما جزو خِصّیصین ایشان بودید و نباید بهاصطلاح پتۀ ایشان را میریختید روی آب.
- فرض کنید من و شما دوست هستیم و در این دوستی مسائلی وجود دارد. ولی این مسائل در حوزۀ شخصی است. اما آقای احمدینژاد یک کنشگر عمومی است. روابط من و ایشان در حوزۀ عمومی تعریف شده بود. یعنی من در حوزۀ عمومی از ایشان دفاع میکردم. بسیاری از افراد به خاطر نوع بیان و تحلیلهای من و همین طور جلساتی که من بین آقای احمدینژاد و نخبگان میگذاشتم، جذب ایشان شدند. بسیاری از رسانهها به خاطر ارتباطات شخصیای که با من داشتند، تریبون ایشان شدند.
* یعنی به نوعی عذاب وجدان داشتید که نیرو برای احمدینژاد جمع کردید؟
- یکی از دلایل انتقاداتم همین است. بالاخره بسیاری از نخبگان را ما آوردیم پای کار آقای احمدینژاد. احمدینژاد میخواهد سرنوشت این کشور را در دست بگیرد. این جا دیگر بحث رفاقت و حوزۀ شخصی نیست. من تا وقتی که در تلاش بودم دیدگاههای عمومی احمدینژاد را با حوزۀ خصوصی و شخصیاش به هم نزدیک کنم، ساعتها با ایشان بحث کردم. ولی دیدم این بحثها هیچ فایدهای ندارد و ایشان در حوزۀ خصوصی و شخصیاش گفتار و رفتار خاصی دارد و در حوزۀ عمومی گفتار و رفتار دیگری دارد. این حقیقت باید به جامعه گفته شود.
ما در قبال جامعهمان مسئولیم. این جا بحث رفاقت شخصی و رابطۀ عاطفی موضوعیت ندارد. گاهی من با کسی دوست هستم و دوستیام با او به هم میخورد. مسائل این دوستی به جامعه مربوط نمیشود. ولی کسی که میخواهد سرنوشت کشور را در دست بگیرد، حسابش جدا از یک دوست عادی است. مثلا آقای بقایی تصویری از خودش ارائه داده، کاملا خلاف واقعیت. چند شب قبل، کسی در کلاب هاوس از من پرسید که بقایی گفته بیستم هر ماه اگر از دوستانم پول قرض نکنم، زندگیام نمیچرخد. اما من به عمارت آقای بقایی در آبسرد رفتهام و از زندگی شخصی ایشان خبر دارم. درآمدهای ایشان را از محل تجارتخانهای که در میدان رسالت دارد، میدانم.
این خیلی زشت است که ما بگوییم ما بسیار پاکدست هستیم و اصلا چیزی برای خوردن نداریم ولی چندین خانه و ماشین داشته باشیم. آقای بقایی دو تا خانۀ ویلایی در تهران دارد. یعنی منزلش آپارتمان نیست. آقای بقایی برای دو تا همسرش دو تا خانۀ ویلایی دارد و یک ویلا هم در آبسرد دارد.
* در واقع شما صداقت احمدینژاد و یارانش را نفی میکنید.
- صد در صد.
* سال 88 بسیاری از مردم ایران در شعارهایشان آقای احمدینژاد را دروغگو خطاب میکردند. مهندس موسوی هم در همان مناظرهها صریحا گفت که احمدینژاد دروغگو است. آن موقع شما طرفدار احمدینژاد بودید و در قبال خشونتهای پس از انتخابات سکوت کردید. فکر نمیکنید خودتان هم یک عذرخواهی به این مردم ایران بدهکارید بابت سالها همراهی با آقای احمدینژاد؟
- دربارۀ همراهی، باید بگویم از سال 92 بویژه از سال 95 به بعد، من به آقای احمدینژاد نزدیک بودم. من سال 88 با شخص آقای احمدینژاد، به جز برخی جلسات، مستقیما کار نمیکردم. یعنی مثل یک کنشگر اجتماعی در ستاد ایشان فعال بودم.
* ولی همان موقع میلیونها نفر، مثل شما، از احمدینژاد دور بودند اما میگفتند احمدینژاد سیاستمدار صادق و سالمی نیست و به همین دلیل سرکوب شدند.
- من اگر با اطلاعات امروزم برگردم به سال 88، ممکن است جور دیگری تصمیم بگیرم.
* منظورم این است الان که به آقای احمدینژاد جوالدوز میزنید، نباید یک سوزن هم به خودتان بزنید؟
بله، ما حتما اشتباه کردیم. من که گفتم از جایی به بعد، کاملا در یک کنش فرقهای بودم. ما حتما باید از جامعه عذرخواهی کنیم. من خودم شخصا بابت آن کنش فرقهای و سالها حمایت چشمبسته از آقای احمدینژاد، از مردم ایران عذرخواهی میکنم.
ما هر منتقد آقای احمدینژاد را با چوب اتصال به صهیونیسم و اسرائیل راندیم و با دقت پای حرفهای منتقدین ننشستیم. من یکی از پایههای پروپاگاندای احمدینژاد بودم. تا قبل از اینکه من به تیم آقای احمدینژاد اضافه شوم، بسیاری از رسانهها حاضر نبودند با احمدینژاد مصاحبه کنند. فاکس نیوز چطور آمد با آقای احمدینژاد مصاحبه کرد؟ این موارد ناشی از ظرفیتهای شخصی من بوده. من این ظرفیتها را متاسفانه در این چارچوب فرقهای به کار گرفتم و به ترویج افکار احمدینژاد کمک کردم.
شاید برخی از جوانان به علت همین تلاشهای بنده جذب فکر انحرافی آقای احمدینژاد شدند. من در قبال این افراد مسئولم و در حد توانم باید این راه طی شده را جبران کنم و این را برای خودم یک تکلیف اجتماعی میدانم.
* برخی هم گفتهاند شما حکم پنج سال زندان دارید و انتقاداتتان از احمدینژاد، برای این است که زندانی نشوید.
- من هیچ حکمی ندارم و این از بداخلاقیهای اطرافیان آقای احمدینژاد است که چون پاسخی برای انتقادها ندارند، بنده را متهم میکنند به همکاری با نهادهای امنیتی. اینها اتهامی میزنند که هیچ کس نمیتواند این اتهام را از خودش رفع کند. من چطور میتوانم این اتهام را رفع کنم؟ این آقایان پاسخی به نقدها ندارند و برای اینکه بدنۀ نیروهای اجتماعیشان ریزش نکند، منتقد خودشان را به نهادهای امنیتی منتسب میکنند. کما اینکه منتقدین را به اسرائیل و آمریکا و صهیونیسم منتسب میکردند. این اصلاً شیوۀ این فرقه است.
* وقتی بچههای حزباللهی هم از احمدینژاد انتقاد میکردند، این انتقادها نیز از سوی احمدینژاد و یارانش در خدمت اسرائیل و صهیونیسم قلمداد میشد؟
- بله.
* ولی احمدینژاد که در دو سال آخر از ادعای نابودی اسرائیل عقبنشینی کرد و الان هم خواستار نابودی اسرائیل نیست. پس چطور منتقدان خودش را در خدمت صهیونیسم میداند؟
- همین تناقضات باعث شد این ترَکها در ذهن فردی مثل من ایجاد شود.
* یعنی در حالی که خودش مخالف اسرائیل نیست، منتقدین خودش را در خدمت اسرائیل میداند؟
- بله، آقای احمدینژاد مجموعهای از تناقضات است. احمدینژاد بسته به موقعیت خودش و نسبتش با کانونهای قدرت، سیاستورزیاش تغییر میکند. ایشان در شورای عالی امنیت ملی با آقای علی لاریجانی درگیر شد و او را برکنار کرد، اما در سال 87 از آقای لاریجانی برای کسب ریاست مجلس، در رقابت با حداد عادل، حمایت کرد. یعنی تیم خودش را روانۀ مجلس هشتم کرد تا علی لاریجانی رئیس مجلس شود. بعد دوباره با همین آقای لاریجانی دچار مشکل شد.
احمدینژاد در نسبت با آمریکا و اسرائیل و عربستان هم این طور است. امروز در چارچوب پروژۀ "یلتسین ایرانی" لازم میبیند که به این کشورها سیگنال مثبت بدهد تا به زعم خودش با حمایت این کشورها بتواند پرچمدار تغییر سیاسی در ایران شود.
* در نهایت، از نظر شما، میتوان گفت احمدینژاد کلاه گشادی بود که بر سر حکومت رفت؟
- صد در صد. آقای احمدینژاد دچار یک نفاق پیچیده است. آشکار شدن این موضوع برای هر کسی زمان خاص خودش را لازم داشته.
* آیا پدیدۀ احمدینژاد نشان نمیدهد به جای تایید صلاحیت کاندیداهای ریاست جمهوری از سوی شورای نگهبان، باید چارۀ دیگری اندیشیده شود؟ مثلا مکانیسمهایی در جامعۀ مدنی برای کاندیداتوری افراد در نظر گرفت.
- قطعا همین طور است. آقای احمدینژاد محصول یک باند قدرت است. وقتی گروهها و سازمانهای شفاف و پاسخگو در عرصۀ سیاست حضور ندارند، باندهای قدرت در اتاقهای تاریک چهرههایی را برای جامعه برجسته میکنند.
هومان دوراندیش
نظر بدهید