محمدکاظم کاظمی میگوید: کتابهایی که محمدرضا شفیعی کدکنی نوشته، کتابهایی بوده که دوست داشتم نویسندهاش باشم و هنوز حسرت برخی از کتابهای ایشان را که نخواندهام، دارم.
به گزارش سارنا به نقل از ایسنا، این شاعر و نویسنده زاده سال ۱۳۴۶ در هرات و ساکن مشهد، در گفتوگو با ایسنا درباره علایق کتابخوانیاش و کتابهایی که دوست داشته او نویسنده آنها بوده، سخن گفت.
متن این گفتوگو در ادامه میآید:
آخرین کتابی که مطالعه کردید، کدام کتاب بوده است؟
من مدتهاست که نرسیدهام و میسر نشده که مشخصا کتابی دست بگیرم و بخوانم مگر کتابهایی که در حین ویراستاری میخوانم.
میتوانم بگویم من همیشه در حال خواندن کتاب هستم اما کتابهایی هستند که در حال ویراستاری آنها هستم. بنابراین اینطور که بگوییم فلان کتاب را دستم گرفتم و خواندم، مدتهاست میسر نشده است.
کتاب کلاسیک و یا معروفی هست که نخوانده باشید؟
بله. همیشه دوست داشتم برخی از رمانهای معروف دنیا را بخوانم. یک زمانهایی فرصت بیشتری برای خواندن رمان داشتم اما بعدها این فرصت دیگر به دست نیامد. در آن زمان تعدادی از رمانهای معروف را خواندم ولی کتابهای کلیدی و مهمی در عرصه رمان بود که فرصت خواندنش به دست نیامد؛ مثلا کتاب معروف تولستوی با نام «جنگ و صلح» یا برخی از آثار داستایوفسکی. از بین نویسندگان آثار این دو را کمتر خواندهام.
در بین کتابهای حوزه ادبیات هم دوست داشتم کتاب «با چراغ و آینه» دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی را بخوانم که بررسی جریانشناسی شعر معاصر است و این کتاب را گرفتم که بخوانم اما مصادف شد با وضعیتی که کمتر رسیدم کتاب بخوانم. این کتاب و خیلی از کتابهای دیگر برایم ناخوانده ماند.
البته همه ما گاه کتابهایی داریم که در نوبت خوانده شدن هستند، غیر از کتاب شفیعی کدکنی، کدام کتابها در کتابخانه شما چنین وضعیتی دارند؟
تعداد زیادی کتاب خریدم و نیتم هم این بود که مطالعه را در این حوزهها ادامه بدهم. یکی از این کتابها «گزیده مقالات شمس» از دکتر محمدعلی موحد و کتاب دیگر «کلیله و دمنه» است. همیشه دوست داشتم یکبار این متن مهم کلاسیک را که یکی از متون مهم نثر ما هم هست، بخوانم. بخشهایی از «تاریخ بیهقی» را خواندهام اما دوست داشتم این کتاب را بهصورت کامل بخوانم. برخی از متون کلاسیک نثر و نظم فارسی از قدیم در برنامهام بوده که این متنها را یک بار به صورت کامل بخوانم اما واقعیت این است که من همیشه در حال کتاب خواندن هستم اما کتابهایی که آنها را ویراستاری میکنم. چون کارم ویراستاری کتاب است، نمیرسم کتاب دیگری بخوانم. کتابهایی که ویراستاری میکنم زیاد است، شاید ۴۰-۵۰ کتاب بخوانم. اما کتابهایی هستند که به نوعی خواندن در مسیر برنامه کاری است و کتابخوانی ذوقی و شخصی و بر اساس علایق آدم نیست. ممکن است برخی از این کتابها، کتابهای جذاب و خوبی باشد و چیزهایی زیادی از آنها یاد بگیرم و ممکن است از حوزه علاقهمندی من دور باشد و صرفا چون ویراستاری میکنم، بخوانم.
کتابی هست که از خواندش پشیمان شده و یا نصفه رها کرده باشید؟
معمولا کتابهایی که خواندهام سعی کردهام کتابهایی باشد که برایم منتخب بوده، یعنی کتاب مهمی بوده و توصیفش را شنیده بودم. به خاطر نمیآورم کتابی خوانده باشم که اواسط کار پشیمان شده باشم که چرا کتاب را به دست گرفتم و خواندم. مورد خاصی را نمیتوانم اشاره کنم.
چه کتابی را دوست داشتید که شما آن را مینوشتید و نام شما پای آن بود؟
بله، طبیعتا کتابهایی هست که برای آدم مایه غبطه است و خوشایند است که چنین کتابی نوشته شده و دوست داری نویسنده این کتاب باشی. من کتابهای دکتر شفیعی کدکنی را خیلی دوست دارم و همیشه دوست داشتم چنین کتابهایی بنویسم. مثلا کتاب «مفلس کیمیافروش» ایشان یا «صور خیال در شعر فارسی» یا «موسیقی شعر» و «ادوار شعر فارسی». کتابهای ایشان کتابهایی بوده که دوست داشتم نویسندهاش باشم و حسرت برخی از کتابهای ایشان را که نخواندهام هنوز دارم؛ مثلا همان کتاب «با چراغ و آینه».
دوست دارید کتابهایی را بخوانید که شما را به لحاظ احساسی درگیر کند یا به لحاظ فکری؟
به لحاظ فکری. بیشتر دوست دارم کتابی بخوانم که در آن برخی از پرسشهای فکریام پاسخ داده شود چه در حوزه ادبیات و چه در حوزه مسائل دین و اعتقاد و چه تاریخ و مسائل اجتماعی و امثال اینها.
کتابی که احساسات شما را بیشتر از بقیه برانگیخته، کدام کتاب بوده است؟
کتابی که بسیار بر روی من اثر گذاشت و در زمان خواندنش، البته این کتاب را ویراستاری میکردم، تاثیر روحی عمیقی بر من گذاشت کتاب «سرگذشت یتیم جاوید» است که زندگی پیامبر اکرم (ص) است از محمد شوکت تونی، نویسنده عرب با ترجمه صلاحالدین سلجوقی. با وجود اینکه در حین ویراستاری این کتاب را خواندم تاثیرش به لحاظ روحی بسیار زیاد بود و فکر نمیکنم کتاب دیگری تا این حد بر من در سالهای اخیر تاثیر گذاشته باشد.
در زمانهای قدیم برخی از رمانها این تاثیر را بر من گذاشته بودند بخصوص رمانهای ویکتور هوگو، این کتابها به لحاظ روحی در لحظاتی آدم را منقلب میکرد.
نظر بدهید