حدود یازده سال پیش در چنین روزی دست جنایتکار استکبار جهانی یکی از دانشمندان بزرگ هستهای کشورمان را از ایران اسلامی گرفت، دانشمندی که خالصانه و بیریا در راه خدمت به کشور از هیچ تلاشی دریغ نکرد و در همین راه هم جان به جان آفرین تسلیم کرد.
به گزارش سارنا به نقل از فارس، خبر ترور و شهادت شهید مجید شهریاری، دانشمند هستهای کشورمان قلب میلیونها ایرانی را به درد آورد و یک بار دیگر اوج نفرت و کینهتوزی دشمنان را از توسعه و پیشرفتهای علمی کشورمان را بر جهانیان آشکار کرد.
دشمنان نظام و انقلاب که نتوانسته بودند به هر طریقی جلوی پیشرفت هستهای کشورمان را بگیرند، راه چاره را در حذف فیزیکی جوانان برومند ایران اسلامی و دانشمندان هستهای دیدند و برای همین در اقدامی ناجوانمردانه مجید شهریاری را در هنگام تردد و در یکی از خیابانهای شهر تهران با بمبی که به بدنه خودروی وی چسبانده بودند، به شهادت رساندند.
شهید مجید شهریاری در سال ۱۳۴۵ در شهر زنجان و در یک خانواده مذهبی چشم به جهان گشود، وی تحصیلات ابتدایی و دبیرستان را در زنجان، دوره کارشناسی را در رشته مهندسی الکترونیک را در دانشگاه صنعتی امیر کبیر ( از سال ۱۳۶۳ تا سال ۱۳۶۸ )، دوره کارشناسی ارشد را در رشته مهندسی هستهای در دانشگاه صنعتی شریف (از سال ۱۳۶۹ تا سال ۱۳۷۱) و دوره دکترا را در رشته مهندسی هستهای در دانشگاه امیرکبیر (از سال ۱۳۷۲ تا ۱۳۷۷ ) گذارند.
شهید شهریاری پس از فراغت از تحصیل در دانشگاه امیرکبیر به عنوان عضو هیات علمی دانشگاه مشغول به کار شد و در ۲۸ اردیبهشت ۱۳۸۳ از مرتبه پیمانی به مرتبه رسمی آزمایشی تغییر وضعیت داد و حدود چهار سال بعد از آغاز به کار به مرتبه دانشیاری ارتقاء پیدا کرد.
در این مرحله از ارتقای علمی نمره کیفیت آموزشیاش در چهار سال تدریس در دوره استادیاری نمره ۱۸.۵ (از بیست) و در امر پژوهش با چاپ ۱۰ مقاله علمی پژوهشی در مجلات علمی بینالمللی، ارائه سخنرانی در ۲۱ کنفرانس بینالمللی، راهنمایی و مشاوره ۲۰ دانشجوی کارشناسی ارشد و راهنمایی ۳ دانشجوی دکترا و بالاخره اجرای ۵ طرح پژوهشی با امتیازی بالا به مرتبه دانشیاری ارتقاء پیدا کرد. شهید شهریاری سال ۱۳۸۸ و بر اساس تصویب هیات ممیزه به درجه استادی ارتقاء پیدا کرد، نمره کیفیت تدریس وی در دوره دانشیاری ۱۹.۴۶ از ۲۰ بود. به علاوه، فقط از ماده ۲ آئیننامه ارتقاء، ۱۱۵.۸۳ امتیاز کسب کرد.
جمع امتیازهای وی برای ارتقاء به مرتبه استادی ۱۶۹.۷۹ بود، در دوره دانشیاری، استاد راهنمای ۱۷ دانشجوی کارشناسی ارشد و ۵ دانشجوی دکترا بود و ۲۱ مقاله تخصصی در مجلات علمی پژوهشی به چاپ رساند. همچنین در ۲۴ کنفرانس بینالمللی به ایراد سخنرانی در رشته تخصصی خود پرداخت و در این دوره مجری ۵ طرح پژوهشی بود.
شهید شهریاری از سال ۱۳۸۳ تا زمان شهادت نماینده دانشگاه شهید بهشتی در امور اجرایی همکاری با سازمان انرژی هستهای بود.
وی همچنین عضویت در انجمن هستهای ایران، مدیریت گروه کاربرد پرتوها، عضویت در شورای آزمایشگاه و شورای فناوری دانشگاه، عضویت در کمیته تخصصی فنی و مهندسی هیات ممیزه، مشاور جمهوری اسلامی ایران در پروژه سزامی و برگزاری چهار کمیته علمی و کارگاه آموزش را در پرونده اجرایی خود داشت.
مجید در ۱۰ سالگی خمس پول تو جیبیاش را میداد
سال ۱۳۹۸ بود که برای مصاحبه و دیدار با مادر شهید شهریاری به منزلش در خیابان شهدای زنجان رفتیم، خانهای که همه جای آن رنگ و بوی فرزند دلبندش که امروز در قلوب همه ملت ایران جای دارد، داشت.
شاید کمتر اتفاق بیافتد که بتوانم برای مدت طولانی دو زانو بنشینم، اما به احترام این مادر شهید حدود دو ساعت دو زانو نشستم، چرا که خود را مانند همه مردم ایران مدیون این مادر بزرگوار میدانستم مادری که فرزندی پاک و دانشمند بزرگی را برای ایران اسلامی در دامان خود تربیت کرده بود.
«قمر تاج زینعلی» مادر شهید شهریاری که پنجم شهریور امسال آسمانی و به فرزند شهیدش پیوست، عشق و علاقه خاصی به او داشت و این را میشد در تک تک کلماتش و در تک تک جملاتش حس کرد، مادری که بعد از شهادت فرزندش سالها پیر شد.
میگفت: مجید فرزند اولم بود متولد سال ۱۳۴۵، یادش بخیر تمام دو سال را با وضو به او شیر میدادم، بچه آرامی بود و هیچ وقت اذیتی برایم نداشت، تکرار میکند، «مجید خیلی پسر خوبی بود»، نه اینکه پسر من باشد نه همه همسایهها او را دوست داشتند.
مجید از همان چهار پنج سالگی نماز خواندن را یاد گرفته بود و نمازهای یومیهاش را کامل میخواند، خاطرم هست که از هفت یا هشت سالگی نیز نزد حاج آقا سلیمی قرآن و معارف دینی را یاد میگرفت.
سن زیادی نداشت، اما از همان ایام حتی سنین 10 سالگی، خمس پول تو جیبیاش را میداد، هر چند که ما تأکید میکردیم نیازی به دادن خمس پول تو جیبی نیست، اما با این حال مجید به این موضوعات اهمیت زیادی میداد.
بازیهای دوران کودکیاش ساده بود و همیشه در کنار حوض خانه قدیمی که داشتیم با دوستانش بازی میکرد و در تابستان هم اوقات فراغتش را نزد آقای سلیمی روحانی محله برای یادگیری مسائل دینی میگذراند.
در دوران مدرسه هم علاوه بر اینکه وضعیت تحصیلیاش خوب بود به موضوعات دینی نیز اهمیت زیادی میداد و حتی به خاطر دارم که در مراسمهای عروسی که غیر از صلوات و مولودی بود، حضور پیدا نمیکرد.
از همان کودکی به بزرگتر از خود احترام میگذاشت و اصلا زمینه ناراحتی هیچ کس را فراهم نمیساخت، البته ما در خانواده به این موضوع بسیار اهمیت میدادیم و اولویت ما احترام بزرگترها بود و همین امر باعث شده بود که مجید هم همینطور تربیت شود.
شهید شهریاری درخواست فعالیت در کشورهای خارجی را قبول نکرد
تا زمانی که دیپلم گرفت، نزد ما زندگی میکرد تا اینکه در دانشگاه «صنعتی امیرکبیر» قبول شد و به تهران رفت و تا زمان شهادتش هم در تهران زندگی میکرد، وقتی برای دوره لیسانس قبول شد، ارتباط کمی با ما داشت.
مادر مجید در مورد شغل و اقدامات فرزندش و اطلاع از کارهای بزرگی که او میکرد، گفت: پسرم مجید اینقدر متواضع بود که حتی تا پس از شهادتش ما اطلاع نداشتیم که به درجه استاد تمامی رسیده است.
یعنی اصلا قبل از شهادتش در جریان فعالیتهای هستهای وی هم نبودیم و قبل از شهادت موقعیت کاری وی برای ما یک استاد دانشگاه ساده بود.
میپرسم یعنی با این حساب حتی شما فکر این را هم نمیکردید که پسرتان شهید شود؟ میگوید: نه اصلا، چون ما اطلاع چندانی از فعالیت هستهای وی نداشتیم و در جریان همه امور وی نبودیم، حتی فعالیت هستهای وی را هم دکتر صالحی(رئیس وقت سازمان انرژی اتمی کشورمان) که استاد مجید بود، پس از شهادتش برایمان تشریح کرد و توضیح داد که حتی از شهید شهریاری درخواست فعالیت در کشورهای دیگر نیز شده بود، اما وی قبول نکرده بود.
روز شهادت مجید، دلشوره عجیبی داشتم
فقط چند بار که من به منزل پسرم مجید رفتم، با تأکید از من خواست که هیچ هدیه یا پاکت پستی را از طرف وی قبول نکنم و حتی به همه تلفنهایی که در مورد وی میشود را جواب ندهم.
وقتی در مورد نحوه شهادت مجید میپرسم، بغض میکند و آرام اشکهایش از گوشه چشمانش جاری میشود، گریه مجال صحبت کردن نمیدهد، اشکهایش را با گوشه چادرش پاک میکند و انگار که تازه خبر شهادت مجید را به وی داده باشند، با صدایی لرزان میگوید: روز شهادت مجید، دلشوره عجیبی داشتم، نمیدانستم چه اتفاقی قرار است رخ دهد، آرام و قرار نداشتم.
از اول صبح آن روز نوه کوچکم نزد من بود و از او نگهداری میکردم اما مرتب منتظر یک اتفاق، یک حادثه بودم تا اینکه طاقت نیاوردم و برای خرید از خانه خارج شدم، همین که سر کوچه رسیدم، برادرزادهام که مرا دیده بود تماس گرفت و از من خواست که خریدهایم را او انجام دهد اما چون دلشوره داشتم درخواست وی را رد کردم و گفتم خودم خرید میکنم.
از برادرزادهام اصرار و از من انکار تا اینکه بالاخره به خرید رفتم و برگشتم، به خانه که رسیدم، نگرانی و ناراحتی را در چهره پسر دیگرم «فرید» و سایر اعضای خانواده هم دیدم، اما آنها چیزی به من بروز ندادند.
تا اینکه تلفن منزلمان زنگ خورد و پس از صحبتهای اهل خانه متوجه اتفاق ناگواری شدم که برای پسرم مجید رخ داده بود، اما نمیدانستم چه اتفاقی، پس از اصرارهای من بالاخره، وقتی برای بار چندم از تهران تماس گرفتند، باجناق مجید به من گفت که پسرتان مجید تصادف کرده است و حتما باید برای دیدن وی به تهران بیایید، در راه متوجه حرکات پنهانی اعضای خانواده شدم، اما هیچ حرفی به بنده نمیزدند با اینکه ته دلم خبر از اتفاق ناگوارتری از یک شکستگی و تصادف میداد.
به هر حال هر طوری بود خودمان را به بیمارستان رساندیم، ابتدا به سراغ همسر مجید رفتم، چهرهاش ناراحت و گرفته بود و موهایش از ته سوخته بود، همین که چشمش به من افتاد بغضش ترکید و گفت:«مامان فقط نگاهم نکن، مجید شهید شد».
دوباره اشک چشمانش را پاک میکند و نگاهی به عکس مجید میکند و میگوید: «خیلی دلم برایش تنگ شده».
کرونای لعنتی در این مدت عزیزان زیادی را از ما گرفت و یکی از این عزیزان هم مادر شهید مجید شهریاری بود، مادری که هیچگاه دقایقی را که در محضرش بودیم فراموش نمیکنم.
خبر درگذشتش هم سنگین بود، حاجیه خانم «قمرتاج زینعلی» ۷۳ ساله مادر مجید شهریاری شهید هستهای کشورمان که از چند روز پیش با بیماری کرونا درگیر بود، دار فانی را وداع گفت.
فرید شهریاری برادر شهید شهریاری هم در مورد برادرش با ذکر خاطرهای میگوید: حتی به یاد دارم که یکی از دانشجویان تعریف میکرد که یک روز برای حل مسئلهای به مشکل برخورده بود که هیچ یک از اساتید نتوانسته بودند آن را حل کنند، با خود تصمیم میگیرد که پیش برادر شهیدم (مجید) برود و جواب را از او بگیرد.
این دانشجو میگفت: وقت اذان ظهر بود و شهید شهریاری میرفت که برای نماز وضو بگیرد، با دیدن پریشانیام از من خواست که مسئله را برای او بخوانم، مسئله را برای شهید شهریاری خواندم و ایشان در سه مرحله وقتی آب بر صورت میریختند، آب بر دست راست میریختند و آب بر دست چپ میریختند، مسئله را برایم حل کردند.
شهریاری از دستمزد میلیارد تومانی گذشت
در سال ۱۳۸۷ غنیسازی ۲۰ درصدی اورانیوم برای ایران یک نیاز مهم شد. چون آرژانتین که همیشه سوخت رآکتور تحقیقاتی تهران را تأمین میکرد با فشار آمریکا اعلام کرد دیگر به ایران اورانیوم ۲۰ درصدی نمیفروشد.
رآکتور تهران در معرض خاموشی قرار گرفته بود و با خاموشی آن برنامه اتمی ایران و حتی دانش هستهای ایران عقبگرد میکرد. حالا توپ در زمین ایران بود که آیا میتواند یا نمیتواند و شهریاری بود که «ما میتوانیم» را معنا کرد.
اینها را کسی نمیدانست؛ دکتر «علی اکبر صالحی» رئیس سازمان انرژی اتمی ایران بعدها برای ایرانیها تعریف کرد. او این چنین میگوید: «وقتی به ما مأموریت داده شد که غنیسازی ۲۰ درصدی را انجام بدهیم سازماندهی وسیعی با حضور دانشمندان رشتههای مختلف انجام شد. برای اینکه این کار پیش برود باید «محاسبات بحرانی» انجام میشد. محاسبات مهندسی شیمی و دیگر محاسبات را برای مجتمع سوخت، بچههای ما خیلی قدرتمندانه انجام دادند.
برای «محاسبات بحرانی» که بسیار مهم است در ایران کسی را نداشتیم. از طرق مختلف تلاش کردیم این نقیصه را رفع کنیم. دستمان به هیچ جا نرسید. اگر این بخش انجام نمیشد کل کار متوقف میشد. این از آن تخصصهایی است که در کشورهای بسیار محدودی وجود دارد... شما چون با مواد هستهای سر و کار دارید اگر این مواد حسابشده نباشد و تجمعی از مواد هستهای داشته باشید یکدفعه ممکن است یک فعل و انفعالاتی رخ بدهد و این فعل و انفعالات کسانی را که آنجا کار و زندگی میکنند در معرض خطر قرار دهد.
شما باید جوری طراحی کنید که هیچوقت تجمع مواد هستهای به آن اندازه نباشد که آن خطر را ایجاد کند. این محاسبه یک آدم واردی میخواست که ما نداشتیم. اصلا هیچکسی نبود و کار بسیار حساس و سختی بود. من موضوع را مطرح کردم. دکتر شهریاری با آرامشی که همیشه داشت گفت این محاسبات را من انجام میدهم. این هرگز باورپذیر نبود؛ آدمی که دورهای ندیده و خارج از کشور نرفته این محاسبات را انجام بدهد. شهریاری این کار را انجام داد... فقط همین یک نفر بود. ما نفر دیگری نداشتیم. این توانی بود که فقط او داشت و کار ما بهشدت وابسته به توان مجید بود... خدا میداند اگر شهریاری میگفت من این کار را میکنم و ۱۰ میلیارد تومان میگیرم میگفتیم باشد یا ۵۰ میلیارد میگیرم میگفتیم قبول. حالا جالب است برایتان بگویم که شهریاری این محاسبات را انجام داد و یک ریال هم نگرفت.»
و اما روز حادثه...
«بهجت قاسمی» همسر شهید شهریاری در گفتوگویی با خبرنگار واحد مرکزی خبر ماجرای آن حادثه تلخ و فراموش نشدنی را اینگونه توصیف میکند: روز قبل از حادثه دکتر از دانشگاه به من زنگ زد و گفت در دانشگاه جلسهای هست که من هم باید بروم، چون من یک طرح در دست اجرا داشتم که مدتی بود به مشکل خورده بودم و دکتر گفت مشکل طرح من در آن جلسه حل میشود. فردای آن روز من خیلی خوشحال بودم.
صبح روز بعد با دکتر از منزل بیرون رفتیم. به علت آلودگی هوا و زوج و فرد شدن خودروها، دکتر نمیتوانست خودرو بیاورد به همین دلیل با خودروی من رفتیم و به پسرم محسن هم گفتیم با ما بیاید اما گفت کلاس دانشگاه او ساعت 10 صبح است و نیامد و این لطف خدا بود که نیاید تا شاهد این حادثه تلخ نباشد.
شهید شهریاری و راننده جلو نشستند و من هم عقب، دکتر مطابق معمول که بیشترین استفاده را از وقتش میکرد در ماشین شروع به گوش کردن تفسیر قرآن آیتالله جوادی آملی کرد، حدود پانصد، ششصد متر در بزرگراه ارتش رفته بودیم که یک موتوری نزدیک ماشین شد در همین حین راننده فریاد زد دکتر برو بیرون.
شهید شهریاری پس از فریاد راننده گفت چی شده؟ من چون کمربند نداشتم بلافاصله از ماشین پیاده شدم راننده هم سریع پیاده شد من رفتم در سمت دکتر را باز کنم تا دکتر سریع پیاده شود که در همین حین بمب جلوی صورت من منفجر شد. بیهوش نشدم، حرارت اولیه انفجار را در صورتم احساس میکردم. خواستم بروم به مجید کمک کنم، اما نمیتوانستم حرکت کنم و فقط میگفتم مجید من. راننده آمد بالای سر من به او گفتم برو مجید را کمک کن اما راننده که آمد بالای سر مجید، دیدم توی سر خود می زند.
بعد از شهادت شهید علی محمدی به ما هم تذکر داده بودند
یک نگاه به من میکرد و یک نگاه به مجید. دیدم کسی نبود کمک کند خودم را کشان کشان رساندم به درب خودرو دیدم مجید بی سر و صدا سرش به سمت راننده بیحرکت افتاده، فهمیدم که مجید شهید شده در این دقایق من فقط داد میزدم و ناله می کردم مجید من.
وی ادامه میدهد: لحظهای بعد فهمیدم روی برانکارد نیروهای امداد هستم، بیاختیار تا یاد مجید افتادم صحنه کربلا به ذهنم خطور کرد که سر فرزند زهرا (س) را بریدند و چه بلاهایی که بر سر اهل بیت نیاوردند اما مجید من که خاک پای آنها هم نمیشود. پس از آن گفتم الحمدلله...
همسر شهید شهریاری میگوید: بعد از شهادت شهید علی محمدی به ما هم تذکر داده بودند که مراقب باشیم و ما هم جدی گرفته بودیم اما میگفتیم هر چه خدا بخواهد میشود حتی برخی اوقات در جمع دوستان خانوادگی شوخی میکردیم که این بار شهادت نوبت همسر شماست یا من. در مجموع دوری مجید خیلی برای من و فرزندان سخت است. البته فقدان مجید برای جامعه علمی هم دشوار است. اما مطمئنم که راه مجید ادامه پیدا خواهد کرد.
همسر شهید شهریاری می افزاید: مجید واقعا آماده شهادت بود چون وقتی زندگی این مرد را مرور میکنم میبینم رویه مجید در زندگی هیچ سرانجامی جز شهادت نداشت.
به گزارش فارس، امروز 11 سال از هشتم آذر 89 که پیکر بیجان شهید شهریاری روی دست هزاران نفر از مردم این سرزمین به امامزاده صالح برده شد و در آنجا آرام گرفت، میگذرد؛ مردم ما هیچگاه یاد و خاطره شهید شهریاری و شهدای علمی و هستهای کشورمان را فراموش نخواهند کرد.
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد...
قنبر رسولی
نظر بدهید