به گزارش سارنا به نقل از فارس، برنامه «بیست و چهار و یک دقیقه» با محوریت علوم شناختی و تکنیکهای عملیاتی علوم و شاخههای منبعث از آن در بستر رسانه این روزها با همکاری خبرگزاری فارس و رادیو گفت و گو روی آنتن است. «علیرضا داوودی» کارشناس ارشد رسانه و علوم شناختی با مهرداد بیرانوند کارشناس ارشد رسانه و خبرنگار حوزه مقاومت درباره بررسی فرایند تکامل سختافزاری و مدلافزاری رسانهای در جریان مقاومت به صحبت پرداختند.
** میخواهیم مدلهای عملکرد رسانهای در چهار دهه گذشته، چه جریان مقاومت و چه ضد مقاومت را بررسی کنیم و حالا برسیم به اینکه مدلهای تقابلی آنها چگونه بوده است، تکنیکهایی که استفاده شده و رویکردهای رسانهای که داشتند را مورد بررسی قرار بدهیم. آقای داوودی ما می خواهیم یک واکاوی وضعیت رسانههای جریان مقاومت را داشته باشیم. اگر بخواهیم وضعیت رسانههای محور مقاومت را بررسی کنیم به چه زاویهای میتوانیم بیشتر اشاره کنیم؟
داوودی: زمانی که وارد حوزه دگردیسی رسانههای مقاومت میشویم، معمولاً نگاه میکنیم که ببینیم دگردیسی در ساحت کمی است یا کیفی. البته رسانه یک فرایند کیفی و هم کمی است. یعنی ما باید هر دوی اینها را در کار همدیگر لحاظ کنیم. رسانهها در حوزه مقاومت، سه دگردیسی داشتند. دگردیسی اول از مرحله تولد آنها بود. تولد نه به معنی تاریخ شکلگیری، به منزله زمانی خودشان به مثابه ابزار انتقال پیام، حدفاصل بین مخاطبی که دوست دارد در جریان مقاومت باشد یا مخاطبی که میخواهد در جریان موضوعات مقاومت باشد.
به انضمام تشکیل جبههای که کار این جبهه به هم زدن محاسبات جبهه مقابل است. یعنی جریان ضدمقاومت تلقی میشود. پس تولد به منزله این فرایند را عرض میکنم. دگردیسی اول مرحله فرایند بود تا جنگ ۳۳ روزه. قبل از آن، رسانههای مقاومت هم در بستر ماهوارهای و هم در بستر فضاهای مکتوب و هم در بستر فضاهای محفلی و اصطلاحاً سینه به سینهای که از آن یاد میکنند، کار میکردند.
این فضا، فضای از حد فاصل تریبونهای سخنرانی که خودش یک رسانه تلقی میشود، منبرهایی که عمدتاً شکل میگرفت که خودش یک رسانه تلقی میشود، تا میآید زمانی که مثلاً فرض کنید رسانهای مثل المنار یا المیادین یا در واقع سایر رسانهها شکل میگیرند. این یک فضای اولیه دگردیسی است. تا قبل از جنگ ۳۳ روزه رسانههای محور مقاومت، بیانگر و نوعی سخنگوی دیدگاههای جریان مقاومت در مقابل جریان ضد مقاومت بودند. هنوز مواجهه رسانهای جدی که ما امروز از آن تحت عنوان نبردهای رسانهای و بعد از آن جنگهای رسانهای صحبت میکنیم، به آن معنا شکل نگرفته بود. جنگ ۳۳ روزه واقعاً معادلات را در حوزه رسانه عوض کرد و مخاطب یک جلوه و ظهور و بروز دیگری را در این فضا شاهد بود. ما میتوانیم بگوییم جریان جبهه رسانهای مقاومت، در متن و بستر جنگ ۳۳ روزه متولد شد. یعنی جنگ ۳۳ روزه تنها برکات و خیرات میدانی به همراه نداشت بلکه افزون بر آن، برکات شکلگیری ساحات جدید رسانهها را هم ایجاد میکند.
مرحله دگردیسی اول که تمام شد، آمدیم تا حوزه دگردیسی دوم. یعنی حد فاصل جنگ ۳۳ روزهای که در این حوزه اتفاق میافتد یا جنگهای کوتاه مدت اخیر که بحث عمده آن در واقع جنگی بود که در غزه اتفاق افتاد. جنگی که در غزه اتفاق افتاد و جریان مقاومت خودش را به مرحله ظهور و بروز رساند، دیگر به نقطهای رسید که از منبع بودن فراتر رفت. تبدیل به یک جبهه مقتدر تولید و انتقال و توسیع و توزیع پیام رسید. حدفاصل این دو موضوع بیداری اسلامی که اتفاق افتاد، به جریان رسانهای در مقاومت یک ضریب داد. لزوماً بیداری اسلامی در حوزه رسانه دگردیسی تلقی نمیشود اما ضریب بسیار زیادی به آن داد که این ضریب باعث شد که رسانههای جریان مقاومت احساس همترازی و در یک خط قرار گرفتن با جمیع جبهههای رسانههای ضدمقاومت داشته باشند.
چون بیداری اسلامی و آنچه در زمین اتفاق افتاد، اگر توسط این رسانهها بیان نمیشد حالا این رسانهها فرقی نمیکند چه رسانههایی که در اختیار دشمن بود مثل فیسبوک و فلان و اینها، اما آثار مقاومت خودش را آنجا مسلط کرد، چه رسانههایی که اساساً در متن و بستر خود جریان مقاومت شکل گرفتند. مثل همین شبکههایی که گفتم. این اتفاق خودش را به یک مجموعهای که اتحادیه رادیو تلویزیونهای جهان اسلام را شکل میدهد می رساند. البته خیلی قبلتر اتفاق افتاد ولی در بیداری اسلامی یک ظهور و بروز خیلی ویژهای پیدا میکند و تا میآید حد فاصل جلسه دوم در حوزه غزه، در حوزه غزه یک اتفاقی افتاد. البته قبل از جنگ پنجاه و خوردهای روزه غزه ما یکی دو مورد داشتیم. بحث انتفاضه اول و دوم را داشتیم و رسانههای مقاومت روی این انتفاضه خیلی کار کردند. روی قصه محمد الدوره، آن نوجوانی که در آغوش پدرش شهید شد یا قصه راشل کوری، رسانهها خیلی خوب جلو آمدند. به تصویر کشیدن مظلومیت در حال تکامل، به تصویر کشیدن مظلومیت در حال رسیدن به مراحل اقتدار و مقتدر شدن خودش یک فرایند بسیار جدی است.
رسانههای جریان مقاومت در دگردیسی سوم به یک واقعهای می خورد که البته لزوماً این واقعه، برای ما واقعه تلخی است که آن هم بحث شهادت حاج قاسم سلیمانی و شهید ابوالمهدی مهندس بود. بعد از این واقعه جریان مقاومت در حوزه رسانه را اینگونه مثال میزنم: ترکیبی از آتشفشان و رنگینکمان اتفاق میافتد و شما میبینید از شهادت حاج قاسم تا الآن حداقل دو سه مرحله جنگ جدی بین مقاومت و رژیم صهیونیستی بوده است. گنبد آهنین از بین میرود، بیش از هزار و خردهای موشک شلیک میشود، فرایند رسانه در یک دگردیسی جهشیافته قرار می گیرد. یعنی واقعاً آن عبارتی که میگویند شهید حاج قاسم سیلمانی برای جریان ضد مقاومت به مراتب از خود حاج قاسم بود، این اینجا خیلی تبلور پیدا کرد و جریان رسانهای در حوزه مقاومت، فقط خودش را منتقلکننده پیام یا مهندسیکننده پیام یا تجمیعکننده پیام تصور نمیکند. بلکه نوعی رسالت منتقم بودن را هم تعریف میکند.
این یعنی اساساً فضای رسانهای در حوزه مقاومت دارای یک بلوغی شده است که توانسته بر اتمسفر رسانههای ضد مقاومت به شدت فائق آید. این موضوع دو جمله خیلی مهم دارد. جمله اول یا نکته اول بگوییم دقیقتر است، دو قدرت همزمان نمیتوانند بر افکار عمومی مسلط باشند. پس اگر رسانهها در جریان مقاومت توانستهاند مسلط شوند به این معنای دقیق هست که رسانههای جریان ضد مقاومت با همه ارز و طولشان دچار یک فرایند کاهنده شدند. نکته دوم که بسیار مهمتر است این است که: جریان رسانهای در حوزه مقاومت تبدیل به یک جبهه جدی آفندی در حوزه مقاومت شده است. پس در کنار هر یک سربازی که در میدان میجنگد، یک سرباز دیگر هم قرار گرفته است. پیوند بین سرباز میدانی مقاومت با سرباز رسانهای مقاومت. پس آنجایی که سید حسن نصرالله میگوید ما صد هزار نیرو یا بیشتر در حوزه مقاومت در لبنان داریم، این عدد را اگر دشمن بخواهد تخمین بزند باید حداقل پنج برابر تخمین بزند. چرا؟ چون در کنار هر یک سربازی که در یمن ایستاده است، کنار آن المنار و المسیره، المیادین و العالم ایستاده است. همانطور که در کنار سرباز آمریکایی سیانان ایستاده، فاکسنیوز ایستاده، فیسبوک ایستاده، فلان و بهمان ایستاده، حالا سرباز مقاومت هم دارای یک چنین لوجستیک و یک چنین فرایندی شده است. پس ما داریم از یک جبهه جدی رسانهای در کنار میدان در حوزه مقاومت صحبت میکنیم.
** آقای بیرانوند اشارهای هم داشته باشیم به اینکه در کنار اقداماتی که جریان رسانهای مقاومت دارد، جریان رسانهای ضد مقاومت هم به قاعده بیکار ننشسته و او هم خودش را توسعه میدهد. در جریان ضد مقاومت وضعیتی حاکم هست. لطفا به این موضوع که چگونه به این وضعیت ورود میکنند و در صدد تضعیف سه وجهی که آقای دکتر اشاره کردند برمیآیند، بفرمائید.
بیرانوند: یکی از مطالبی که در خصوص عناد رسانههای معاند با جریان رسانههای مقاومت مطرح هست این هست که در راستای تطهیر خودشان یک سری گامها برمیدارند. یعنی این موضوع را مطرح میکنند که رسانههای حامی محور مقاومت و جریانی که ادامه دهنده راه جمهوری اسلامی ایران و امالقرای جهان اسلام هستند، در آن راستا یک ضدیتی با رسانههای محور مقاومت ایجاد میکنند. این تطهیر این هست که ما راست میگوییم و شما دروغ میگویید. اما این را در قبل آن مطرح نمیکنند که هر رسانهای در دنیا بر راستای یک سیاستی پیش خواهد رفت و قطعاً سیاست آنها دفاع از تمامیت ارضی کشورشان هست. همانطور که همه رسانههای دنیا این خط فکری را طی میکنند. اما آنها علاوه بر این سیاست، دنبالهرو یک سیاست دیگر هم هستند. آن هم این هست که در حقیقت این جریانی که بر پایه حق استوار هست، این جریانی که در راستای دفاع از خود در حال پیشروی هست نه مثل آنها در جریان تجاوز. این را نفی کنند. یعنی در این راستا گام برمیدارند. اساساً هر آن چه شما از رسانههای معاند و ضد این جریان نظارتگر آن هستید، در حقیقت یک جریانی خلاف این خط فکری و اصول و قواعد کلی هست که بر رسانهها سوار شده است.
** در واقع یک وارونه نمایی انجام میدهند.
بیرانوند: بله، ببینید هر آنچه که اصول و چارچوب و مبانی رسانه هست، را جابهجا میکنند اما اگر شما آن را جابهجا کنی خوب دیده میشود. اما وقتی آنها جابهجا میکنند این اتفاق در راستای خط فکری خودشان دیده نمیشود. چرا؟ به این خاطر که ببینید شما وقتی که در جریان جنگهایی که در محورهای مقاومت و در کشورهایی که اصولاً ما شاهد دخالت نظامی مستقیم آمریکا هستیم، قبل از هر چه یک خط رسانهای از قبل برای آن تشکیل میدهند. ما در ساختار گزارش و برنامههای رسانه برای سناریو آن را به یک تسبیح تشبیه میکنیم. اینها قبل از شروع هر موضوعی یک تسبیح برای این قضیه دارند. یک نخ بافته شده و این سناریوهای خود را، این مهرههای خود را دانه به دانه کنار هم میچینند. شاید فواصل اتفاق این موضوعات آنها کمی طول بکشد اما در حقیقت یک خط فکری را در راستای تکامل آن با هم طی میکنند.
** در واقع یک همافزایی همگرایی جدی با هم دارند.
بیرانوند: نمونه آن را من خدمت شما عرض کنم. آقای داوودی نمونه جنگ ۳۳ روزه لبنان را مثال زدند و بحث ایجاد خط رسانهای محور مقاومت و شروع قوی این داستان و منظور او از آنجا بود. شاید تا قبل از این هر اتفاقی به این شکل رخ میداد که مثلاً میگفتیم یک جریانی، یک گروهی در مقابل یک کشور که در حقیقت غاصب هست و تقریباً از کشورهای مهم دنیا حمایت میشود، میایستد، همه میگفتند حتماً منجر به شکست میشود. یعنی تا قبل از این، این اتفاق افتاد. اما ما دیدیم که یک اتفاق شگرفی رخ داد و این گروه در حقیقت به رژیم صهیونیستی قالب شد که تا بن دندان مسلّح و حامیان آن هم از کشورهای مهم دنیا بودند که آن را حمایت میکردند. خط رسانهای که در لبنان در جنگ ۳۳ روزه شکل گرفت، ورای تمام آن چیزهایی بود که مخاطب انتظار شنیدن و دیدن آن را داشت. شاید اتفاقاتی که در جنگهای مختلف برای این محور میافتاد و کارهای بزرگی که تک نفرات انجام میدادند به عینه دیده نمیشد اما رسانهها در جنگ ۳۳ روزه لبنان اتفاقات بزرگ و توان و قوا و آن ایمانی را که نفرات حزب الله لبنان در جنگ ۳۳ روزه داشتند، را به خوبی به تصویر کشیدند و این بزرگترین واهمه را در دل مزدوران رژیم صهیونیستی ایجاد کرد. این بزرگترین ترس بود. پررنگ کردن این مطلب که شوق اینها برای جنگیدن و انگیزه اینها برای جنگیدن و دفاع از تمامیت ارضیشان هست که باعث شده به این شکل مستحکم بایستند و آن توانی که آنها فکر میکردند هیچ کسی قادر به منهدم کردن آن نیست، رسانهها این را نشان دادند که در جای جای خط دفاعی لبنان این اتفاق افتاد و منجر به شکست رژیم صهیونیستی شد.
وقتی که از اینجا ما دیدیم که رسانه میتواند چنین قدرتی ایفا کند، این خط فکری را دنبال کردیم. در حقیقت دنبال کردن این خط فکری، تبدیل به خط جلویی دفاع ما در همه محورهایی هست که شاید زودتر از همه برای این مطلب اقدام میکنند. این جریانی که مقابل جریان ما ایستاده است، در حقیقت از این خیلی واهمه بیشتری دارد چون یکبار شکستش را در آنجا تجربه کرده است و حالا در مقابله با این شکستی که آنجا تجربه کرده است، دارد یک سد عظیمی در مقابل رسانهها میسازد و مقابله آن با رسانههای ما در حقیقت اینجا نمود پیدا میکند. نمونه آن که من این را به عینه خودم دیدم در جنگهایی که در سوریه، در اقصی نقاط این کشور رخ داد، تروریستهای تکفیری قبل از مسلح شدن به سلاح جنگی، به سلاح رسانه مسلح میشدند. شما نگاه کنید شاید غالب افرادی که در جنگ سوریه و در کشور سوریه و عراق بودند، شاید سواد خواندن و نوشتن هم نداشتند. با یک شست و شوی فکری، با پول زیادی اینها فقط خریداری شده بودند که در راستای اهداف رژیم صهیونیستی و آمریکا گام بردارند اما به صورت کاملاً برنامهریزی شده برای اینها مسلح شدند به سلاح رسانه.
در یکی از عملیاتهایی که در محور حمیمه در سوریه اتفاق افتاد، عملیاتشان با شکست مواجه شد. تمام تصاویری که از دوربینهای گوپروی اینها به دست محور مقاومت افتاد، فقط این را نشان میداد که نزدیک به یک ساعت قبل از مجهز شدن آنها برای حمله به آن محور در حال تجهیز خودشان بودند، در حال شارژ کردن دوربین و باتری و این امکانات بودند. ما اینجا نقش رسانه را خیلی خوب و مشهود میبینیم که اینها به چه شکل برنامهریزی کردند، به چه شکلی برای این مهم سرمایهگذاری کردند. نگاه کنید یک جاهایی توقع دارند از این قضیه نتیجه هم بگیرند. از یک سو تروریستهای تکفیری با ایجاد رعب و وحشتی که به نمونه فیلمهای هالیوودی در حقیقت عمل میکنند و آن آموزشی که از مبدأ به آنها داده شده، به نمونه این فیلمهای هالیوودی در آنجا عمل میکنند برای ایجاد رعب و وحشت و اینکه میدان مقابل خالی شود دست به کارهایی می زنند. اما خبر از میدان مقابل ندارند که از چه سمت و سویی در میدان حضور دارند که این نقشه را برای او عملیاتی کنند ولی در حقیقت سیاست کلیشان این بود که با ساخت فیلمهایی شبیه به فیلمهای هالیوودی، میدان مقابل را خالی کنند. اما در جای دیگر عملکردی که کشورهای غاصب و حامی تروریستها از اینها داشتند، یک تطهیری با کار رسانهای از اینها انجام میدادند که در حقیقت آن نقش جنایتی داعش را نگاه نمیکردند. آن بخشی را میدیدند که میگفتند این جنگ سرچشمهاش از کجا شروع شده است. مردم میخواهند انتخاب کنند اما این را نمیگویم که اگر مردم میخواهند انتخاب کنند، شما آنجا چه کار میکنید که با پولهای خودتان آنها را مسلّح میکنید. در حقیقت یک لاپوشانی از عملکرد همدیگر دارند و یک کاری میکنند که با سناریوی از پیش تعیین شده رسانهای این برنامههای خودشان و اهداف شومی که دارند در جاهای مختلف در این محور پیش برند.
نتیجه اینکه ساخت انواع و اقسام فیلمهایی که بعداً از آنها پرده برداشته شد در راستای همین فیلمهایی که از سر بریدنها و از حملات وحشیانه و اینها شد، چقدر در راستای حقیقت بود. من اینها را عرض نمیکنم که بگویم نه، کاملاً دروغ بود. اما میخواهم بگویم بخشی از اینها تأسی هست از جایی که آموزش دیده شدهاند. یعنی میخواهم بگویم قبل از همه چیز اینها آموزش رسانه را دیدهاند بعد وارد این میدان شدهاند. چرا که امروز رسانه در دنیا نقش پیشرو را ایفا میکند و امروز قبل از شروع هر جنگی میتواند خودش آغازکننده یک جنگ باشد. خط فکری که در آنجا برای پیشبرد اهدافشان حاکم است، خیلی مهم هست. در ورود ناو آبراهام لینکن به محدوده خلیج فارس، دیدید که بیبیسی چه هزینه هنگفتی کرد.
** یا حتی جنگ مثلاً عراق و کویت هم همینطور بود. این جنگ قبل از اینکه در میدان سخت اتفاق بیفتد، در میدان رسانه میآید و بازنماییهای آن اتفاق میافتد و بعد شاهد عملیاتهای...
بیرانوند: اینجا این بحث مطرح است: اگر میدان مقابل سواد کافی از این قضیه و نقشهخوانی و سناریوخوانی از عملکرد آن رسانه داشته باشد، قطعاً آن علم پدافندی را قبل از اینکه آنها به نتیجه برسند انجام میدهد. یعنی یک مقابله مثل جدی و درست و ما بارها این موضوع را دیدهایم. بارها این نقشهخوانی به اشکال مختلف در میدانها مختلف رسانه انجام شده است و غالباً هم موفق بوده است. چرا که وقتی چندین بار رسانه مقابل از یک سناریوی نخنما برای پیش برد اهدافش استفاده میکند لزوماً انتهای این خط را ایجاد یک جنگ، آشوب و اغتشاش میبیند و ما این را از قبل سناریوخوانی میکنیم و میدانیم اینها چه خط فکری را دنبال میکنند و با آنها مقابله به مثل میکنیم، قطع به یقین این رسانه مقابل و رسانه ما هست که در مقابل آن اهداف پیروز شده است چرا که شما یکبار یا دوبار یک سناریو را، یک موضوع را تکرار کنید قطعاً رسانه مقابل شما و آن هدف مقابل شما از هدف شما باخبر خواهد شد. در میدانهای مختلف این اتفاق افتاده است. شهر دیرالزور در سوریه قریب به سه سال تحت محاصره بود. اما آن چیزی که واقعیت داشت و آن چیزی که گفته میشد از سمت رسانههای مقابل محور مقاومت چه بود؟ این بود که شما نگاه کنید مردم همه در آنجا قتل عام شدهاند. کسی به سمت دیرالزور نباید برود. اینجا در دست آمریکا است. اما در حقیقت این نبود. محور مقاومت در داخل این شهر در حال مبارزه، در حال پیشروی و آزادسازی شهرها و مناطق مختلف این منطقه بود. ما از یک نقطه که تنها نقطه ورود به دیرالزور بود، آن هم حسکه بود، بارها از آنجا رسانه لایو رفت، بارها رسانه از آنجا نشان داد و در حقیقت این خط فکری که با پشتوانه خط فیزیکی آن نیروهای متخاصم در آنجا بودند شکسته شد. یعنی یک دروغی که در آن واحد برملا شد و باعث شد یک خط عظیمی از پیشرویهای این نیروها باز شود. من این مثال را برای این عرض کردم که این را بگویم که تکمیل کننده پازل همدیگر هستند رسانه و جنگ میدان.
** یک ورودی کنیم به ساحت آفندی در حوزه عملکرد جریانهای مقاومت.
داوودی: ما در هر دو سوی ماجرا یعنی در هر دو سوی رسانهها یعنی هم رسانههای حوزه مقاومت و هم ضد مقاومت، تکنیکهای خیلی زیادی راجع به حوزه آفند داریم. اما اگر بخواهیم همه اینها را مخلوط کنیم و به یک نقطه برسانیم، از اهم آن شروع کنیم، در نزد رسانههای ضد مقاومت، آفند بر اساس دو تکنیک شکل میگیرد. تکنیک اول را اصطلاحاً در حوزه رسانهای ضد مقاومت چرم خیس میگویند و به تکنیک دوم آبشار داغ می گویند. حوزه آفند در جریان مقاومت یک مفهوم دیگری دارد. در حوزه آفند، رسانهها عمدتاً در حوزه مقاومت، از یک تکنیک ویژه و منحصربهفردی استفاده میکنند که تحت عنوان پدافند استاندارد و آفند غیرمعمول است. همه جای دنیا جنس پدافند با جنس آفند متفاوت است. من ابتدا به ساکن از جریان ضد مقاومت شروع کنم. ببینید رسانهها در حوزه ضد مقاومت، اولین کاری که میکنند پیام را در دور مجرای تنفسی ذهنی مخاطب میچرخانند و قفل میکنند. یعنی چه؟ یعنی با یک پیوستگی که بین اقمار رسانههایشان دارند، رادیو اسرائیل هست، وزارت امور خارجه اسرائیل به زبان فارسی، مجموعه دفاتر وابسته به سازمان امنیتیشان در حوزه فضای مجازی، رادیو فردا وابسته به امریکا، من و تو، بیبیسی هست. از آن طرف الجزیزه هست، از آن طرف سیانان هست، از آن طرف فاکس نیوز و همه این رسانهها یک باره یک پیام را مخابره میکنند. مجرای تنفسی مخاطب کجاست؟ جاهایی است که فکر میکند این رسانهها به هم ارتباطی ندارند. پس در حد فاصل این رسانهها برای خودشان محل تنفس میدانند. در محل تنفس یعنی مخاطب فکر میکند میتواند فکر کند. فکر میکند میتواند تجزیه و تحلیل کند. در حالی که از حد فاصل یک رسانه به رسانه دیگری منتقل میشود. پس بنابراین علی الظاهر مجرای تنفسی هست اما نه برای نفس کشیدن طبیعی، بلکه برای ایجاد راهکار تنفس مصنوعی. پس به این اصطلاحاً میگویند مثل یک چرم دور محل تنفس ذهنی مخاطب در موضوعات مختلف میچیند. خاصیت چرم این است: شما وقتی آن را خیس میکنید، لذتبخش است، خنک است. آرام آرام که این خیسی خود را از دست میدهد، چرم منقبض میشود. منبسط بوده، منقبض میشود و آرام آرام این مجرا را تنگ میکند. شما برای اینکه از این تنگی این چرم خلاص شوی، دوباره باید آن را خیس کنی. یعنی مجدداً باید خودت را بین سیستم تنفسی رسانههای دیگر پیدا کنی. میخواهی پیدا کنی میافتی بین مثلاً فرض کنید حدفاصل رسانههای فرانسوی و آلمانی. دوباره همان است ولی احساس میکنی میتوانی نفس بکشی. دوباره آنجا که احساس میکنی نمیتوانی نفس بکشی دنبال یک رسانهای میگردی. پس این چرم را به لحاظ پیام خیس میکنند، میکشند دور گردن، گردن تنفسی ذهن مخاطب، آن را خیس میکنند که لذت بخش شود. پس شما برای اینکه مدام لذت خیسی این چرم را حس کنی و نگذاری این منقبض شود که شما را خفه کند، خودت را در کلونی رسانههای ضد مقاومت تعریف میکنی و گیر میاندازی و او هر کاری دلش میخواهد با شما میکند.
** و این چرخش را به معنی عبور از قبلی و آمدن در فضای جدید تلقی میکنی در حالی که ذات آن یکی هست.
داوودی: احسنت. گردش در درون خود رسانهها اتفاق میافتد ولی از نظر مخاطب آن خروج دارد اتفاق میافتد که واقعاً هم حقیقت ندارد. برای همین است که وقتی رژیم صهیونیستی میخواهد افتضاح از هم پاشیده شدن گنبد آهنین را که سالهای سال روی آن کار کرده را جبران کند، مخاطب را دقیقاً همینجا گیر میاندازد. حالا مخاطب را گیر میاندازد. مخاطب میبیند دوئی چوله همین را میگوید، فرانس ۲۴ همین را میگوید. رویترز همین را میگوید، شبکه یک و دو رژیم صهیونیستی همین را میگوید، بیبیسی فارسی هم همین را میگوید. میگوید نمیشود که وقتی همه یک چیز را میگویند دروغ بگویند. ببینید مخاطب اینجا گیر میکند. پس اولین کاری که اینها میکنند این است که به لحاظ شناختی از این روش استفاده میکنند. برای مخاطب در این حوزه استدلال به همراه نمیآورند. نسبت به فرایندی که در میدان اتفاق میافتد، برای مخاطب باور نسبی قابل پذیرش ایجاد میکنند. این آن فرایند اول میشود. خب یک مخاطب وسط اینها در برود. بخواهد احساس کند که آیا میتواند به این منبع اصیل و اصلی آن نزدیک شود یا نه. اینجا مخاطب را در حوزه شناختی وارد تکنیک آبشار داغ میکند. آبشار داغ اینجا چه خاصیتی دارد؟ آبشار ارتفاع دارد، صدا دارد، زیبایی دارد چون بالای آن یک رنگینکمان تشکیل میشود. اما حوضچهای که آن پایین است، خیلی از افراد میروند داخل آن حوضچه که از آن لذت ببرند، در حالی که آن حوضچه داغ داغ است. شما داری از آن بخار، از آن ارتفاع، از آن صدا و از آن رنگینکمان لذت میبری، به شرط اینکه دور بایستی. اگر نزدیک بروی، میسوزی، اذیت میشوی. اصلاً نمیتوانی دوام بیاوری. هیچ کاری نمیتوانی بکنی. برای مخاطبانی که از این گردونه خارج میشوند، یک چنین خاصیتی را ایجاد میکنند. آن خاصیت چیست؟ آنجایی است که رسانههای بومی اپوزوسیون حوزه مقاومت را فعال میکنند. این رسانهها عمدتاً یا افراد هستند، یا رسانههای مکتوب لوکال آنها، یا رسانههای مجازی نسبتاً مورد وثوق جریانی در کشورهای حوزه مقاومت یا هدف ضد مقاومت هستند. پس بنابراین شما وقتی بخواهی از فردی فاصله بگیری، اگر بخواهی به این دچار شوی، بدتر است. رفتی همه چیز را دیدهای ولی دوباره برمیگردی در گردونه همان رسانهها. پس در حوزه آفندی در جریان ضد مقاومت، چنین اتفاقی میافتد.
حالا در جریان مقاومت باطل و سحر در یک چنین فضایی، کدام تکنیک را قرار میدهد؟ باطل و سحر این تکنیک پدافند کاملاً معمول است. پدافند معمول چیست؟ پدافند معمول این است که شما میگویید ما آنقدر موشک زدیم، مردم این موشکی که هم میگویند اینجا زدند، دوربین را برمیدارد میبرد آنجا، میگوید موشک اینجا نخورده است. اگر هم خورده، پوکه بوده، عمل نکرده، خسارت زیادی نزده است. به لحاظ رسانهای به این پدافند معمول میگویند. همه جا همین کار را میکنند. به آن پدافند استاندارد میگویند. استاندارد این است که هر اتفاقی که میافتد، شما دوربین را برداری ببری آنجا روایت صحنه کنی، مخاطب ببیند، میگوید آنجا موشک خورده، این نخورده، پس باطل میشود. اما آفند غیرمعمول یک اتفاقی است که جریان ضد مقاومت عاجز از مواجهه با آن است. من از این کلمه عجز به صورت دقیق و کاملاً عالمانه استفاده میکنم. شما بگردید در بین همه تصاویری که در این سالها پخش شده است، اگر توانستید گریه یا ضجه یا وحشت یک سرباز مقاومت را پیدا کنید، بنده به شما جایزه میدهم. اما چند تصویر میبینید که منتشر شده و در آن سربازهای رژیم صهیونیستی دور هم جمع شدهاند دارند گریه میکنند. موشک دارد میآید، تازه آنجا هم اصابت نکرده، دارد رد میشود و فردی در آنجا جیغ میزند. نظامی هم هست. تصاویری که دارد منتشر میشود، این آفند، از نظر آنها آفند غیرمعمول است. هیمنه ارتش رژیم صهیونیستی به واسطه ادوات نظامی شکسته نمیشود. به واسطه پیوست انسانی، عملیات ادوات نظامی شکسته میشود. این عالیترین تکنیکی است که در رسانههای جریان مقاومت بدون اینکه اساساً اتفاق خاصی بیفتد دارد به رخ کشیده میشود. از این طرف شما نگاه کنید، یکی از آفندهای غیرمعمول این است. شما افراد را در سران رژیم صهیونیستی یا جریان ضدمقاومت وادار به بیان مسائل و واکنشهایی میکنید که اساساً غیرقابل عملیاتی شدن است. یعنی شما میگویید نتانیاهو بزرگترین کذاب است، بنت کذاب است. در حالی که از آن طرف به سید حسن نصرالله سید صادق میگویند. علت چیست؟ علت این است که رسانه توانسته در پیوند با میدان صدق وعده سید را نشان بدهد. آن طرف رسانههایشان در پیوند با میدان نتوانستهاند چیزی را بیان کنند. پس مخاطب اینجا میبیند. این حالت، حالت آفند است. حالت آفند مثل قیچی میماند که شما زیر چرم انداختهای. درست است شاید کمی کند باشد ولی داری رج به رج این را جلو میروی. بنابراین شما نوع اتفاقی که در رسانههای حوزه مقاومت میافتد را تازه شناختید. حالا یک نکته خیلی مهم است. تمرکز جریان ضد مقاومت روی افکار عمومی مقاومت است. در حالی که تمرکز جریان مقاومت فقط روی افکار ضد مقاومت نیست. افکار ضد مقاومت و پیرامون آن هست. برای همین است پیرامون آن حتی آنهایی هست که خودشان را مثلاً میخواهند بیطرف نشان بدهند. یا آنهایی است که الآن در یک محور دیگری، علی الظاهر علیه ضد مقاومت میجنگند. مثل جریان داعش. ضرباتی که داعش در سوریه و در خیلی از کشورهای منطقه خورد، لزوماً همه آن به واسطه جنگیدن نیروها در سوریه نبود. یک بخش آن به خاطر تضعیف روحیهای بود که در لبنان، یمن، عراق، بحرین و اینها اتفاق افتاد. چرا؟ چون رابطه بین میدان لجمن، جلویی، با عقبه لجستیکی که خیلی ذهنی و رسانهای است، قطع شد. پس داعش دارای یک هویت آویزان شد. از هویت آویزان چیزی در نمیآید. برای همین است که بزرگترین اتفاق این است که رسانهها در جریان مقاومت از مدل کنش کنش یا عمل عمل استفاده میکنند. در حالی که جریانات ضد مقاومت وارد حوزه واکنش یا عکسالعمل میشوند. بزرگترین تجلی شتابدهنده در این فرمول در حوزه شناختی، جنگ سوریه است. ما در حوزه آفند وقتی داریم صحبت میکنیم، داریم از یک محمل و از یک بستر نبرد جدی حرف میزنیم. البته در جریان مقاومت اگر بخواهیم آنالیز بدهیم نسبت به ضد مقاومت، تا قبل از دگردیسی دو، نسبت ۴۹ به ۵۱ بود. ۴۹ درصد جریان مقاومت سوار بود، ۵۱ درصد جریان ضد مقاومت سوار بود. اما الآن اگر بخواهیم خیلی جدی، منطقی، میدانی و به دور از احساسات صحبت کنیم، نسبت ۸۰ به ۲۰ است. یعنی ۸۰ درصد جریان مقاومت سوار است. شما نگاه کنید، بند بیروت منفجر میشود. همزمان در سوریه، جریان ترکها و جریان آمریکاییها و همه اینها دوباره فعال میشوند. از این طرف در افغانستان، از آن طرف در بحرین جریان ائتلاف دوباره فعال میشود اما قدرت مانایی پیامهای آنها در حوزه رسانه کمتر از ۲۴ ساعت است. سید حسن نصر الله میآید یک جمله میگوید. سخنرانی او هم آخر شب به وقت است، فردای آن روز میبینید کل جریان لرزید. کل جریان ضد مقاومت لرزید. پس بنابراین ما داریم از یک فرایندی صحبت میکنیم که حوزه شناختی اینجا تعریف میکند. رسانههای حوزه مقاومت، رسانههای صدق هستند. مصداق صدق هستند. صدق یعنی فاصله بین تصور و تصدیق وجود ندارد. آنچه تصور میکنید اتفاق میافتد. این رسانه را به سمت رسانه صادق بودن می آورد.
** آقای بیرانوند وارد بحث پدافند شویم و اینکه در حوزه پدافندی چگونه در محور مقاومت اقدام داشتیم و عمل کردیم؟
بیرانوند: ما در جریان پدافند چه کردیم؟ شاید من از دیدگاه خودم اینطور بیانش کنم. ما پدافندمان و آفندمان توأمان با هم بعضی وقتها در مقابله به مثل با آنها آنچنان عمل کرده که شاید مبهوت ماندهاند. فکر کنید در جریانی که در سوریه در محور شهید حججی رخ میدهد در آن جایی که ایشان به شهادت میرسند، بارها بررسی شده اما جای ساعتها بررسی بیشتر دارد. آنجایی که ایشان مقتدرانه در مقابل فوجی از نفرات تکفیریهای داعش قرار میگیرند و تا آخرین لحظه با صلابت میایستند و به شهادت میرسند بدون اینکه ذرهای و قدمی از مسیر خودشان عقب بیایند، در اوج اینکه اسیرشان هستند، با نشان دادن تصویر این شهید بزرگوار، میتوانیم بگوییم خدمتی که آن تکفیریها به ما کردند در نشان دادن صلابت چهره این شهید، خودش قبل از ایجاد پدافند ما باشد، بزرگترین آفند ما برای اینها است.
جریان شهید حججی در هر بعدی که نگاه کنید، بزرگترین پیروزی بود. آنجایی که در مرز مشترک سوریه و لبنان در ارتفاعات هر سال، جبهه النصرت در وهله اول شکست میخورد، پایگاه آن تضعیف میشود و نابود میشود و تمام تونلهای زیرزمینی آنها که از جمله بزرگترین تونل آنها تونل ابومالک طلعی است آشکار میشود و مجبور میشوند باقیمانده این تروریستها به ادلب فرار کنند و در حقیقت باز هم در مسیری که ما اجازه دادیم و برای آنها باز کردیم به ادلب بروند و باقیمانده داعش هم در آنجا زمین میخورند. دنیا چه تصویری را دید؟ از گروهی که تمام دنیا خودشان حمایت کردند، چه تصویری را از جبهه النصره و داعش در آنجا دید؟ تصویر خفتانگیزی که در حقیقت تمام پولهای کثیف هم نتوانست با آنها مقابله کند. ما در اینجا شاید نقش بسزا و آنچنانی در نشان دادن و مخابره این خبر نداشته باشیم اما همین مخابره این خبر به عنوان یک خبر ساده هم بزرگترین پدافند و آفندی هست که توأمان با همدیگر در مقابل به مثل آفند آنها در حقیقت میشود گفت که به کار برده میشود.
جبهه النصره میدان را خالی میکند، تروریستهای تکفیری که از داعش آنجا باقی میمانند، برای اولین بار در تاریخ درخواست میدهند که با طرف مقابل مذاکره کنند. اتفاق بزرگی که در آن میدان میافتد که باعث میشود که سید حسن نصرالله درخواست کند که پیکر مطهر سه یا چهار شهید از لبنانیهایی که چند سال گذشته در آن منطقه به خاک سپرده میشوند را باید تحویل بدهند و پیکر مطهر شهید حججی را در منطقه حمیمه باید تحویل بدهند، به سراسیمه میافتند. چه تکفیریهایی که در دیرالزور هستند، چه تکفیریهایی که در ارصال هستند و این روند انتقال و جابهجایی آنها که در گرو پیکر مطهر این شهید هست، یعنی فوج عظیمی از نیروها که در گروی یک پیکر هستند، آن هم پیکر نیمهجانی که شاید در آن لحظهای که آنجا تکههای بدن مطهر این شهید را از بیابان در حقیقت جمع کردند و شاهد آن بودیم که این پیکر مطهر و پاک ایشان به عقب برگردانده شد، فکر کنید این تن بیجان مقابله به مثل کرد با فوج عظیمی از لشکرها. اینجا آیا شما نمیآیید نگاه کنید که رسانههای دنیا، مخاطبین در سراسر دنیا، وقتی که پیگیر خبر و موضوعات حول محور این جریان میشوند، پیش خودشان نمیگویند که در مقابل این لشکر عظیم، وقتی یک نفر به این شکل بدنش تکه تکه شده، سر از تن او جدا شده و میلیونها نفر به استقبال او میآیند، این تصویر بسیار گویا است آنهم برای مخاطبان و از این گویا تر و باورپذیرتر تصویری نیست و برای دریافت حق و باطل بودن و تشخیص دادن این میدان که کدام حق است و کدام باطل همین تصویر درست است. قطع به یقین این خودش یک پیام بسیار بزرگی را برای مخاطب و جامعه هدفی دارد که دنبالکننده این موضوع و این جریان هستند. در حقیقت ما در میدانهای مختلف در نشان دادن آن قدرت حضور، آنچه که در نظر آنها کمترین هست، با همین کمترین نوع به قولی با آنها در خط رسانهایمان و یک پدافند بسیار قوی در مقابل آنها شکل دادیم که به اعتقاد بنده این پدافند خودش یک شاکلهای از یک آفند خیلی بزرگ و یک تخریب خیلی بزرگ در مقابل اهداف و محورهای مورد نظر آنها بوده که این را دنیا باید قضاوت کند.
داوودی: دقیقاً یکی از موضوعاتی که الآن آقای بیرانوند به آن اشاره کرد و من میخواهم از نوع مباحثی که ایشان مطرح کردند وام بگیرم، این است که حوزه شناختی، حوزه روش، منش، بینش و دانش است. برخلاف عملیات روانی یا خیلی از مباحث علوم ارتباطات. در حوزه شناختی علی الخصوص در محور مقاومت، بخش قابل توجهی از آن قابل تعبیر و تعریف به حوزه آکادمیکال نیست. برای همین است که میگویند شناختی. برای همین است که شما هم تأثیری که حوزه مقاومت بر تکامل مفاهیم در فرایند تطور شناختی دارد و استفاده از همین تطور برای رسیدن به یک نقطه تکاملیافتهتر را می بینید. یعنی رابطه مستقیم هر دو مجموعه نسبت به هم. هم شناختی نسبت به مقاومتی و هم مقاومتی نسبت به شناختی.
چون بخش قابل توجهی از تکنیکها و فرمولهایی که در حوزه شناختی در محور مقاومت رخ میدهد، ماحصل و نتیجه عملکرد در میدان در حوزه مقاومت است. در حوزه جریان ضد مقاومت تکنیکهایی شکل میگیرد که حوزه مقاومت بر آنها مسلط مایشاء است. چون توانسته ارتفاع تأثیرگذاری بر مخاطب را بالای ارتفاع جریان ضد مقاومت بیاورد و در واقع ایجاد کند و روی آن کار کند و نکته مهمتر اینجا این است که در حوزه شناختی در مقاومت، ایدئولوژی یک سرفصل بسیار جدی است. شما در حوزه عملیات روانی نمیتوانید مثالی مثل شهید حججی بزنید. اصلاً جایگاه ندارد. اما شهید حججی نه تنها خود شهید حججی، واکنش همسر محترمه شهید، واکنش پدر و مادر ایشان، یک تصویر پیدا کنید که طرف وقتی میخواهد برود بجنگد، پای پدر و مادر خود را ببوسد. یک تصویر از داعشیها پیدا کنید. اما شهید حججی قبل از رفتنش، یک تصویر چند ثانیهای دارد پا را میبوسد، دست را میبوسد، میرود صلابت. حالا ببینید خیلی جالب است. وقتی که ایشان برمیگردد مخاطب چکار میکند. مخاطب در اسرائیل، مخاطب در رژیم غاصب، مخاطب نسبت به داعش. هیچ وقت نمیآید داعش را مقارن مفاهیم تصویری مقدس بگذارد. اصلاً ما تصویر چنین چیزی نداریم. حتی کمیک آن را هم نداریم.
اما وقتی شهید حججی میآید، داعش هم آن تک تصویر را منتشر میکند، حالا ببینید تمام نقاشها و گرافیستها و هنرمندها شروع میکنند. شهید حججی را معادل حضرت ابوالفضل در کربلا، کنار مادر سادات نقاشی می کنند. ببینید اصلاً چه فضایی اتفاق میافتد. شما این را با کدام تکنیک عملیات روانی میتوانید توضیح دهید؟ اصلاً غیرقابل توضیح دادن است. امیدوارم مخاطبین به این جمله توجه کنند. به لحاظ کمی ما آنقدر کم هستیم که قابل شمارش هستیم. رسانههای ضد مقاومت آنقدر زیاد هستند که غیرقابل شمارش هستند. اما سؤال اینجاست که چطور این قابل شمارش بر آن غیرقابل شمارش توانسته فائق بیاید؟ همین یک سؤال کافی است. علت آن این است. حوزه شناختی خلقکننده قهرمان و پهلوان نیست. ما میتوانیم بگوییم جهان پهلوان حججی. بین همه اینها یک وجه مشترکی وجود دارد و آن وجه مشترک هم این است: خلقکننده مفهوم هستند نه تابع مفهوم.
بیرانوند: شاید بگوییم پدافند در محور مقاومت و در کشور ما یک وظیفه همگانی باشد. شاید هر فردی هر موقعی که احساس وظیفه کند خودش به میدان آید. فرق ما با آنها که ایشان میفرمایند این جمعیت قابل شمارش بر آن غیرقابل شمارش فائق میآیند اینجا مشخص میشود. اینجا هر فردی در هر برههای احساس وظیفه میکند به میدان میآید. یعنی یکی از اصلیترین دلیلهای پیروزی ما در عرصه رسانه و مقاومت این هست که در میدانهای مختلف مردم احساس تکلیف و جریان فکری دارند و نیازی نیست که برای این اعلام حضور داشته باشند و این هست که خودشان به این میدان میآیند.
به گزارش فارس، مجموعه برنامه «ساعت بیست و چهار و یک دقیقه» کاری از رادیو گفت و گو به تهیه کنندگی نوشین رهگذر، سردبیری دکتر علیرضا داودی، اجرای کارشناسی دکتر معصومه نصیری و هماهنگی اکرم اویسی روزهای دوشنبه و چهارشنبه ساعت ۱۶ از طریق امواج رادیو موج fm ردیف ۱۰۳،۵ مگاهرتز تقدیم علاقه مندان به حوزه علوم شناختی می شود.
برنامه ساعت بیست و چهار و یک دقیقه با هدف معرفی و آگاهی بخشی علوم شناختی در قالب نبردها،دیپلماسی و نهایتا جنگ های علوم شناختی هم در قالب های صلح مبتنی بر علوم شناختی و هم در قالب فضای عمومی عملکرد در چارچوب علوم شناختی در بستر رسانه به روی آنتن رادیو گفت و گو رفته است. این میزگرد با استفاده از تکنیک های علوم شناختی به گفتمان سازی بر مبنای تکنیک ها و شگردهای رسانه ای در حوزه ی شناختی می پردازد.
نظر بدهید