یادداشتی از حجت الاسلام غفاری؛

باید خطای فیلسوف را پذیرفت/ نظر ملاصدرا درباره زنان


فلسفه نیز مانند دیگر دانش‌ها خبط و خطا دارد و اگر فیلسوفان خطا نداشتند مکاتب معارض در گستره تاریخ درست نمی‌شد. باید خطای فیلسوف را پذیرفت تا تصحیح اندیشه ها معنی داشته باشد.

1/9/2019 2:36:46 PM
کد خبر: 821

به گزارش سارنا به نقل از مهر، چندی پیش در شبکه های اجتماعی نقلی از ملاصدرا در مورد زنان منتشر شد که واکنش های مختلفی را در پی داشت. 

متن زیر یادداشتی از حجت‌الاسلام ابوالحسن غفاری، مدیر گروه معرفت‌شناسی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی است که در ادامه می‌خوانید؛

هر علم و دانشی از واژگان خاصی پیروی می‌کند و به عبارت دیگر دارای ادبیات علمی و اصطلاحات خاصی است که هرگز به دلیل به کاربردن آنها سرزنش نمی‌شود بلکه آن اصطلاح را باید در متن آن علم جستجو کرد؛ مثلاً در عرفان از اصطلاح می و مستی و ... استفاده می‌شود که قطعاً به معنای ولنگاری و خمارگی نیست، بلکه هر کدام حاکی از معانی خاصی است که در یک متن عرفانی معنی می‌شود.

در حکمت و فلسفه نیز اصطلاحات خاصی وجود دارد که متعاطیان آن علم معنای هرکدام را در متن آن علم با عنایت به قواعدی که بر آن علم حاکم است معنی کرده و مراد و مقصود از آن را توضیح می دهند. در اصطلاح فلسفه و منطق از اصطلاحاتی مانند ماده، صورت، جنس، فصل و ... استفاده می‌شود که معنایی غیر از معانی مصطلح عرفی و مصطلح در دیگر علوم دارد. مثلاً معنای ماده در فلسفه غیر معنای ماده در فیزیک است.

بر این اساس از دوره ارسطو تا فارابی و ابن سینا و ملاصدرا و دوره معاصر در تعریف هر ماهیتی از اصطلاح ماده و صورت یا جنس و فصل استفاده می‌شود و بدون توجه به جایگاه معنایی کلمات نمی‌توان تفسیر گوناگون از آنها دست داد.

در اغلب کتاب‌های فلسفی در تعریف انسان گفته می‌شود: الانسان حیوان ناطق. حیوان در اینجا به معنای حیات و داشتن سه ویژگی: تغذیه؛ رشد و نمو و تولید مثل است که امری مشترک بین انسان و حیوان بوده و عنصری مختص به زن یا مرد نیست. ناطق بودن نیز ویژگی خاصی است که انسان را از دیگر حیوانات جدا کرده و به اصطلاح فصل نامیده می‌شود و به معنای داشتن تفکر است از این رو انسان حیوانی متفکر است که تفکر او براساس قوه عقل او است.

هیچ‌کدام از حکمای یونان و حکمای اسلامی این ویژگی را در انسان مختص به مردان نمی‌دانند، بلکه انسان چه مرد باشد یا زن و یا حتی خنثی؛ موجود زنده ای است که علاوه بر احساس و تخیل ادراک کلی نیز دارد. این تفسیر، تفسیر غالب مسأله در حکمت اسلامی است، اما در این میان عباراتی به ملاصدرا نسبت داده می‌شود که به زعم نسبت دهندگان، او زنان را در حد حیواناتی در ردیف چارپایان و پایین تر از انسان تنزل داده است.

یکی از آن موارد جایی است که او یکی از عنایات خدا را آفرینش حیواناتی می‌داند تا ازدواج و نکاح با آنها صورت گیرد: و منها تولد الحیوانات المختلفة...  بعضها للنکاح. بادقت در این عبارت نمی‌توان گفت که مراد ملاصدرا این است که مقام زن را درحد حیوان تنزل دهد؛ زیرا اولاً حیوان در اینجا به معنای موجود زنده و دارای حیات است که قطعاً شامل حیوانات و انسان و زن و مرد هر دو می‌شود؛ ثانیاً نکاح و ازدواج امری بین الاثنینی است و مذکر و مونث می‌خواهد، لذا خلقت و تولد حیوان برای نکاح هم شامل مرد می‌شود و هم شامل زن. یعنی اینطور نیست که برای ازدواج فقط باید جنس زن آفریده شود.

بر این اساس هرجا در عبارات ملاصدرا سخن از ازدواج و بقای نسل و محبت و عشق به میان آید هم شامل زن است و هم مرد. هر چند با ادبیات مرسوم فلسفی از هر دو به عنوان حیوان یعنی موجود زنده تعبیر می آورد. دوبار تذکر می‌دهم که هر اصطلاحی در هر علمی معنا و جایگاه خود را دارد و نباید از این مسأله غفلت کرد. مثلاً مردم همین کلمه «حیوان» را در عرف خود گاهی برای بیان مظلومیت و سادگی و بی آلایشی شخص به کار می برند، خواه آن شخص زن باشد و یا مرد. مثلاً می گویند: «حیونکی امروز خیلی خسته شد» طبیعتاً هیچ کس از این عبارت توهین به آن فرد را برداشت نمی‌کند.

بله؛ بنده می پذیرم که ملاصدرا با وجود اینکه حکیمی بزرگ بود، اما متأسفانه عباراتی در آثار او به کار رفته است که نشان از مسامحه داشته و در یک پژوهش مفصل باید ریشه این تلقی را جستجو کرد تا معلوم شود که آیا اساس سخن از او است یا از دیگران گرفته است. یکی از این موارد جایی است که او از عشق سخن می‌گوید و کردها؛ ترک ها؛ بادیه نشینان وآفریقای ها را قومی معرفی می‌کند که دارای روحی غلیظ و غیر لطیف هستند که از عشق بهره ای نبرده اند، ولی عربها و اروپاییان را دارای روحی لطیف می‌داند که حظ و بهره فراوانی از عشق و حب دارند (الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة، ج‏۷، ص۱۷۲).

هرگز یادم نمی‌رود سالها پیش که در درس شیخناالاستاد آیت الله انصاری شیرازی رحمت الله علیه در مسجد سلماسی شرکت داشتم در جلد هفتم اسفار به این عبارت ملاصدرا رسیدیم. استاد بسیار ناراحت و غمگین شد طوری که تا آن روز چنین عصبانیتی را از او ندیده بودم. او به ملاصدرا تاخت که چرا چنین چیزی را به قلم آورده است؟ و اساساً چرا فیلسوف در یک متن فلسفی محض به سراغ بحث جزیی رفته است.

روز بعد وقتی در درس حاضر شد ضمن تذکر مجدد به چنین خطایی گفت امیدوارم که این عبارات، عبارات خود ملاصدرا نباشد، بلکه اقتباس از کتاب‌های دیگران مانند رسائل اخوان الصفا باشد. در هر صورت فیلسوف هرجا به مباحث جزیی و استقرایی کشیده شود از شأن فلسفه دور شده است و هیچ منعی ندارد که بگوییم فیلسوف ما علیرغم عظمت علمی و دانش گسترده ای که دارد، در مسأله عشق دقت لازم را به کار نبرده و در تحلیل مسأله از شأن فلسفی فاصله گرفته است.

بااین حال مطالب او را در باره به کاربردن لفظ حیوان نسبت به زن یا مرد توهین را نمی‌دانم، بلکه او در اینجا بر اساس اصطلاح مرسوم سخن می‌گوید؛ بله توضیح مرحوم سبزواری در تعلیقه بر اسفار را توضیحی می‌دانم که به گمانم ملاصدرا بر آن راضی نبوده و به اصطلاح مما لایرضی صاحبه است یعنی از سخنانی است که گوینده به آن تفسیر راضی نیست. زیرا آنچه که مرحوم سبزواری فرموده است نه تنها در حکمت و فلسفه، بلکه در احکام فقهی و حقوقی نیز محل اختلاف و کلام است. در واقع خبط مرحوم سبزواری از اینجا است که گویا جز زنان هیچ انسانی به زیور دنیا و مسایل آن علاقه ندارند، ولی تعلقات دنیوی و جزیی نگری اگر در میان مردان بیشتر از زنان نباشد، کمتر نیست. به نظرم سبزواری نیز در اینجا گرفتار ورود به مباحث استقرایی و جزیی شده است وگرنه اگر طبیعت زن آینگونه باشد که او می‌گوید درباره زنان بزرگ که در عرصه های اخلاقی و علمی و تاریخی از جلالت و عظمت فوق العاده ای برخورداند چه بگوییم؟ مثلاً درباره زینب کبری سلام الله علیها عقیله بنی هاشم و عاقل عقلا چه حکمی صادر کنیم؟ آیا قانون کلی فلسفی را استثنا کنیم؟ یا بگوییم فیلسوف ما در این باره باید دقت بیشتری به خرج میداد؟ به نظرم باید دومی را گفت.

در پایان باید به این نکته اعتراف کرد که فلسفه نیز مانند دیگر دانش‌ها خبط و خطا دارد و اگر فیلسوفان خطا نداشتند مکاتب معارض در گستره تاریخ درست نمی‌شد. باید خطای فیلسوف را پذیرفت تا تصحیح اندیشه ها معنی داشته باشد. تنها سخنی که مصون از خطا است سخن خداوند متعال و فرمایش قطعی الصدور معصوم است. و سخن آخر اینکه حکمت و فلسفه دانشی است که غایت آن تشبه به خدا معرفی شده است و این تشبه کامل و تام نخواهد بود مگر اینکه فیلسوف در یک دست استدلال و برهان متقن را در دست داشته باشد و در دست دیگر توسل به قرآن و اهل‌بیت.

نظر بدهید


نام:


ایمیل:


موضوع:


توجه: دیدگاه هایی که حاوی توهین و تهمت و یا فاقد محتوایی که به بحث کمک میکند باشند احتمالا مورد تایید قرار نمیگیرند.