به گزارش سارنا به نقل از مهر، در تاریخ عاشورا، پس از گذشت ۱۰ روز از واقعه خونبار عاشورا جمعی از قبیله بنی اسد بدن شریف جون غلام ابوذر غفاری را که از شهدای دشت نینوا بود، پیدا کرده و آن پیکر مطهر را به خاک سپردند. از جمله منابعی که این رویداد به آن اشاره شده «وسیله الدارین فی انصار الحسین (ع)» به قلم ابراهیم الموسوی الزنجانی است. این یار وفادار اهل بیت (ع) زندگی شگفتانگیزی داشت و حتی در سن بالا نیز دست از حمایت از اهل بیت برنداشت و در ظهر عاشورا با اینکه امام (ع) بیعتش را از او برداشته بود و اجازه میدان رفتن را بدو نمیداد، با گریههای بسیار بالاخره اجازه گرفت و در میدان نبرد رستگار شد.
جَون بن حُوَی که بود و چه کرد؟
جون فردی سیاهپوست از منطقه نوبه بود. این منطقه در وضعیت فعلی خود در امتداد رود نیل است که از جنوب، به شمال سودان و از سمت شمال به جنوب مصر محدود میشود. هماکنون نیمی از این سرزمین در کشور مصر و نیم دیگر در کشور سودان واقع شده است.
جون غلام فضل بن عباس بن عبدالمطلب بود که امام علی (ع) او را خرید و به ابوذر بخشید. پس از تبعید جناب ابوذر به ربذه، جون نیز به آن منطقه رفت به ابوذر کمک کند. پس از وفات ابوذر او به مدینه بازگشت و در خدمت حضرت امیرالمومنین امام علی بن ابیطالب (ع) بود تا اینکه آن حضرت به شهادت رسید. جون پس از رخداد شهادت به دلیل علاقه بسیار به اهل بیت در خدمت امام مجتبی (ع) برآمد و سپس از جمله اصحاب حضرت سیدالشهدا (ع) شد و همراه آن حضرت در کاروان عشق از مدینه به مکه و از مکه به کربلا آمد.
گویا یکی از مهارتهای جون تعمیر و آماده سازی اسلحه بود. در حدیثی از حضرت امام سجاد (ع) آمده است که در شب عاشورا جون در چادر حضرت امام حسین (ع) بود و شمشیر ایشان را آماده میکرد. آن هنگام جون در حدود ۹۰ سال سن داشت.
روایت است که پس از نماز ظهر عاشورا، هنگامی که نبرد شدت گرفت و یاران امام حسین (ع) یکی پس از دیگر جان را فدا میکردند، جون برای رفتن به میدان از مولای خود اجازه خواست. به روایت «اعیان الشیعه» اثر سید محسن امین، حضرت سیدالشهدا (ع) بیعتش را از او برداشت و بدو فرمود: در این سفر به امید عافیت و سلامتی همراه ما بودی، اکنون خویشتن را به خاطر ما مبتلا مساز و خود را به خاطر ما به دردسر نینداز.
جون پاسخ داد: این آقای من لطف فرموده و من را بهشتی کنید تا بویم خوش شود و شرافت خانوادگی به دست آورم و رو سفید شوم. من زمانی که شما در راحتی و آسایش بودید کاسهلیس شما بودم و حال که بلا مبتلا هستید چگونه میتوانم شما را رها کنم؟
جَون بن حُوَی به مثابه یک الگو
پس از آنکه حضرت اذن میدان نداد، جون آنقدر گریست تا اینکه توانست سیدالشهدا (ع) را راضی کند و به میدان برود. او در حالی که رجز میخواند رو به سپاه کفر آورد و پس از کشتن ۲۵ نفر به شهادت رسید. پیدا کردن پیکر ایشان پس از ۱۰ روز را علامه مجلسی در جلد ۴۵ بحارالانوار نیز به نقل از امام باقر (ع) روایت کرده است که هنگام یافتن پیکر به برکت دعای امام بوی مشک و عطر از پیکر به مشام میرسید. پیکر او را نیز در پایین پیکر امام حسین (ع) به خاک سپردند و به همین دلیل نام او نیز در زیارت شهدا آماده است: «اَلسَّلَامُ عَلَی جَوْنٍ مَوْلَی أَبِیذَرٍّ الْغِفَارِی».
شیخ عباس قمی در کتاب «نَفَسُ المَهْموم فی مُصیبَةِ سیّدنا الحُسَیْن المَظْلوم» نقل کرده است که پس از شهادت جون حضرت سیدالشهدا (ع) به بالین ایشان آمد و در حقش چنین دعایی کرد: «اَللّهُمَّ بَیِّض وَجهَهُ وَ طَیِّب ریحَهُ وَ احشُرهُ مَعَ الأبرارِ وَ عَرِّف بَینَهُ و بَینَ مُحمدٍ و آلِ مُحمدٍ.» یعنی: بارالها رویش را سفید و بویش را خوش گردان و با نیکان محشور کن و با محمد و آل محمد آشنا ساز.
زندگانی جَون بن حُوَی نیز سرشار از پند است. او هیچگاه از خط ولایت جدا نشد و هیچگاه در حیرت و سرگردانی ناشی از نشناختن ولی خود بسر نبرد و هم در دنیا رستگار شد و هم در آخرت. باشد که درامنویسان و درامپردازان خبره به زندگی او نیز توجه کنند. باید این شخصیت بلندمرتبه را به مثابه یک الگو به نسل جدید معرفی کرد.
محمد آسیابانی
نظر بدهید