پیامبر اعظم (ص) در آینه نهج البلاغه

وظیفه پیامبر تبیین چیزهایی است که بشر از آن غافل است


اولین وظیفه انبیا یا دلیل وجوب بعثت انبیا این است که آن چه را بشر خودش نمی‌توانست بفهمد به او بفهمانند «وَ یُعَلِّمُکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ».

10/11/2022 9:07:11 AM
کد خبر: 9443

به گزارش سارنا به نقل از مهر، بهترین راه برای شناختن پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله) بیانات امیرالمؤمنین (علیه السلام) است. پیامبر اعظم (صلی الله علیه وآله) را از دیدگاه امیرالمؤمنین (علیه السلام) و در آینه نهج‌البلاغه بررسی کردیم. آن چه پیش رو دارید گزیده ای از سخنان آیت اللّه مصباح یزدی در دفتر مقام معظم رهبری است. بر همین اساس بخش نخست سخنان ایشان را می‌خوانیم:

وظیفه پیامبر تبیین چیزهایی است که بشر از آن غافل است

خوب است پیامبر اعظم (صلی الله علیه وآله) را از دیدگاه امیرالمؤمنین (علیه السلام) و در آینه نهج‌البلاغه بررسی کنیم بهترین راه برای شناختن پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله) بیانات امیرالمؤمنین (علیه السلام) است. اولین مسئله‌ای که در این بیانات مطرح شده سرّ و حکمت بعثت پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله) است که مصداقی از سرّ بعثت همه انبیا (علیهم السلام) است، البته با ویژگی‌های خاصی که برای آن حضرت بوده است.

بنابراین موضوع اولی که درباره اش صحبت می‌کنیم حکمت بعثت انبیا (علیهم السلام) از دیدگاه نهج البلاغه است. امروزه طرح بسیاری از مسائل اعتقادی سخت مورد حاجت است. دیدیم در این دهه‌های اخیر بسیاری از مسائل ضروری اسلام زیر سوال رفت یا تحریف شد و مورد انکار قرار گرفت. ابتدا شاید آدم اینها را ساده تلقی کند، ولی کم کم این انحرافات منشأ تحولات عظیمی در افکار و عقاید و رفتارها و حتی قانونگذاری ها شد. باید از ضروری‌ترین مسائل اعتقادی شروع کنیم و مبنا و ریشه‌هایش را برای کسانی که طالب حقیقت هستند تقویت کنیم؛ یکی از این مسائل همین موضوع انبیاست. انبیا (علیهم السلام) برای چه مبعوث شدند؟ وجودشان چه نقشی در زندگی انسان دارد؟ برخی که بینششان به معارف اسلامی ضعیف است می‌گویند در جوامع نخبگانی پیدا شدند خیرخواه، دلسوز و دارای یک امتیازات طبیعی و خدادادی که برای انسان‌ها منشأ خدماتی شدند.

یک گروه مخترعین بودند اختراعاتی کردند و مردم از آنها استفاده کردند. عده دیگر فیلسوفان بودند که با ژرف نگری در موضوعات عقلی، مسائلی را مطرح کردند و راه حل‌هایی برای آن مسائل درباره کل آفرینش و هستی مطرح کردند. یک گروه هم از نخبگان بشریت، انبیا بودند که افراد برجسته یا نابغه‌ای بودند! چیزهایی می‌فهمیدند که دیگران نمی‌فهمیدند. آمدند برای راهنمایی مردم، فداکاری کردند ما هم به آن‌ها احترام می گزاریم، اما این ها هم گروهی از نخبگان بودند که اگر نبودند یک سلسله دستورات اخلاقی و آداب رواج پیدا نمی‌کرد.

اما این همانطور بود که اگر علما و فیلسوفان نبودند، زمینی آسمان نمی‌رفت و آسمانی هم زمین نمی‌آمد. فقط ذره‌ای کار بشر عقب تر می‌افتاد. انبیا آمدند گفتند: راست بگویید، درست کردار باشید، فیلسوفان اخلاق هم همین‌ها را گفتند علمای اخلاق هم همین سفارشها را کردند، خیلی‌هایشان هم معتقد به خدا و دینی نبودند. امروز هم می‌بینید که در دنیا سعی بر این است که اخلاق از دین تفکیک شود. کسانی آمدند گفتند کارهای خوب بکنیم انبیا هم یکی از اینها، البته مؤثر بود کسانی هم از اینها پیروی کردند آثار خوبی هم داشت ولی حالا اگر هم نمی‌شد طوری نبود. به هر حال دین هم یک مقوله ایست در عرض سایر مقولات بشری مانند فلسفه، اخلاق، علم، هنر و… همه این ها خدماتی کردند. شاید بعضی از انبیا بیش از دانشمندان و علمای اخلاق در جامعه مؤثر بودند و کارهای خوب کردند، بیشتر فداکاری کردند؛ خب ما به همین جهت به آنها بیشتر احترام می گزاریم اما این که ضرورتی داشته باشد که پیغمبری مبعوث شود، مبالغه است.

خیلی از کسانی که ضعیف الایمان هستند این گونه تصور می‌کنند. اگر بعضی از نوشته‌های بعضی از اسلام شناسان چند دهه پیش را خوانده باشید می‌بینید این طور تفکراتی داشته اند مثلاً گفته می‌شد در قرن ششم که ظهور پیغمبر اسلام (صلی الله علیه وآله) بود با آمدن ایشان خدمات اسلام به اضافه خدمات پیشینیان از علما و حکماً و فلاسفه، بشر را به بلوغ رساند، دیگر بعدش احتیاج به پیغمبری نبود. به بشر گفته شد که حالا دیگر بالغ شدی؛ روی پای خودت بایست، حالا دیگر رشد کردی دیگر احتیاجی به انبیا نیست، پس نقش انبیا چی بود؟ نقشی بود در کنار حکماء و علما و سایر نخبگان و کسانی که تمدنهای ایران و روم و تمدنهای دیگر را بنیان گذاری کردند! خیلی زشت است جوانی که خودش می‌تواند روی پای خودش راه برود دستش را بدهد به مادرش بگوید دست من را بگیر. در این زمان اگر کسانی می‌گویند باز هم بروید سراغ تعالیم انبیا و وجود پیغمبر ضرورت دارد، اینها دیگر ارتجاع است، بازگشت از جوانی به کودکی و خردسالی است.

جایگاه عقل در شرع

خب زمانی آدم می‌گفت این ها اشتباه کرده اند و نقصی در عبارات این ها است اما بعد از چند دهه می بیند که نه، اینها مبنای قانون و سیاستگذاری در کشور می‌شود یعنی اینکه ما احتیاج نداریم احکام هزار و چهارصد سال پیش را عمل کنیم. همین امشب در تلویزیون یک آقایی صحبت می‌کرد، چند جمله اش را شنیدم انشاالله مطالب قبل و بعدش جوری بود که آن را تصحیح می‌کند، گفتند: در فقه پویا یکی از دلایل ما عقل است و ما نود درصد از احکام دین مان عقلی است یعنی آنچه عقلاء می‌فهمند و امروز باید ببینیم عقلای عالم نسبت به امور اجتماعی چه قضاوتی می‌کنند، همان‌ها را بپذیریم و این می‌شود اسلام. فقه پویا این است که اجتهادش در حال تغییر باشد یعنی در هر زمانی منتظر باشیم ببینیم عقلای عالم چه تصمیمی می‌گیرند ما هم همان را عمل کنیم.

این آقا اولاً عقل و بنای عقلاء را با هم قاطی کرده است بعد هم استدلال به این می‌کرد که «ما حکم به الشرع حکم به العقل»؛ یا «کل ما حکم به العقل حکم به الشرع»؛ این آقا که شاید سالیان زیادی در درس‌های بزرگان نجف درس خوانده و در ایران عنوانی دارد، هنوز بین دلیل عقل و بنای عقلا فرقی نمی‌گذارد. تازه کدام بنای عقلا؟ یعنی هر گوشه عالم هر عاقلی هر چه گفت می‌شود دلیل عقلی؟ و آن می‌شود حکم شرع؟ پس ما باید ده‌ها حکم عقل متناقض داشته باشیم و ده‌ها اسلام متناقض. آن بنای عقلایی را فقها و اصولیون ما گفته اند که «بناء العقلاء بما هم عقلاء»؛ باشد و آن طبعاً در زمان‌های مختلف و مکان‌های مختلف تفاوت نمی‌کند. و تازه آن بنای عقلا و سیره عقلا غیر از دلیل عقلی است که ما در کنار چهار دلیل فقهی می‌گوئیم. اگر این جور باشد که وامصیبت است؛ این ها را عرض کردم تا بیشتر روی آن دقت کنیم. اصلاً پیغمبر می‌خواهیم برای چه؟ امیرالمؤمنین (علیه السلام) در خطبه اول نهج البلاغه می‌فرمایند: «لَمَّا… جَهِلُوا حَقَّه ُ» ۱ یعنی وقتی مردم نسبت به خدا حق ناشناس شدند «وَ اتَّخَذُوا الْأَنْدَادَ مَعَهُ»؛ برای خدا شریک‌هایی قرار دادند «وَ اجْتَالَتْهُمُ الشَّیَاطِینُ عَنْ مَعْرِفَتِه»؛ شیاطین انسان را از معرفت خدا باز داشتند «وَ اقْتَطَعَتْهُمْ عَنْ عِبَادَتِهِ»؛ آنها را منقطع کردند از عبادت خدا. بعد از این از هبوط حضرت آدم و کثرت نسل ایشان، می‌رسد تا این جا که وقتی که مردم دیگر نه خدا را درست می‌شناختند و نه درست او را پرستش می‌کردند، «فَبَعَثَ فِیهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَیْهِمْ أَنْبِیَاءَهُ لِیَسْتَأْدُوهُمْ مِیثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ یُذَکِّرُوهُمْ مَنْسِیَّ نِعْمَتِهِ وَ یَحْتَجُّوا عَلَیْهِمْ بِالتَّبْلِیغِ»؛ خدا انبیا را پی در پی فرستاد. چرا؟ حکمتش چه بود؟ «لِیَسْتَأْدُوهُمْ مِیثَاقَ فِطْرَتِهِ»؛ برای اینکه انبیا آن پیمان فطری را که خدا با بنده‌هایش دارد، از مردم مطالبه کنند. از آیات و روایات فراوان بر می‌آید که خدا یک میثاقی با انسان دارد «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ وَ أَنِ اعْبُدُونِی هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ» ۲

هم خدا خودش را به مردم شناساند و هم از آن‌ها پیمان گرفت که او را پرستش کنند. این کلام امیرالمؤمنین اشاره به پیمانی است که خدا با مردم بسته بود. انبیا آمدند تا آن را مطالبه کنند که باید فقط او را پرستش کنید نه شیطان را، «لِیَسْتَأْدُوهُمْ مِیثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ یُذَکِّرُوهُمْ مَنْسِیَّ نِعْمَتِهِ وَ یَحْتَجُّوا عَلَیْهِمْ بِالتَّبْلِیغِ»؛ سه مطلب را می‌فرماید: یکی آن میثاق را به یاد مردم بیاورند و مطالبه کنند، یکی نعمت‌های خدا را اگر فراموش نمی‌کردند انگیزه عبادت می‌داشتند. سوم اگر کسانی شک داشتند یا خدا را انکار می‌کردند یا عقاید انحرافی داشتند با آن‌ها احتجاج کنند و حجت را برایشان تمام کنند. در خطبه دیگری درباره حکمت ارسال انبیا می‌فرماید: «وَ لِیُقِیمَ الْحُجَّةَ بِهِ عَلَی عِبَادِهِ ۳»؛ خدا حضرت آدم را پیغمبر قرار داد تا بوسیله این پیغمبر حجت را بر مردم تمام کند و این حجت همچنان ادامه داشت تا رسید به پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله) در خطبه دیگری نیز می‌فرماید: «وَ جَعَلَهُمْ حُجَّةً لَهُ عَلَی خَلْقِهِ لِئَلَّا تَجِبَ الْحُجَّةُ لَهُمْ بِتَرْکِ الْإِعْذَارِ إِلَیْهِم ْ۴»؛ اگر خدا انبیا را نفرستاده بود مردم علیه خدا حجت داشتند.

این در قرآن هم آمده است. «لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَیْنا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آیاتِکَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزی ۵»؛ چرا پیغمبری برای ما نفرستادی تا آیاتت را به ما برساند قبل از اینکه رسوا بشویم و به بدبختی بیفتیم؟ اگر انبیا بهانه مردم را از دستشان نمی‌گرفتند، آن‌ها حجت داشتند. در یکی از خطبه‌ها است که می‌فرماید: «وَ بَعَثَ إِلَی الْجِنِّ وَ الاِْنْسِ رُسُلَه ۶»؛ معلوم می‌شود که جنیان هم پیغمبرانی داشتند. «لِیَکْشِفُوا لَهُمْ عَنْ غِطائِها»؛ خدا پیغمبران را به سوی جن و انس فرستاد تا پرده دنیا را از جلوی چشم مردم بردارند. «یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیاةِ الدُّنْی ۷»؛ پرده ظاهری دنیا همین زرد و سرخهایی است که می‌بینیم و فریفته اش می‌شویم. اما یک باطنی هم دارد که انبیا آمدند آن باطنش را به مردم معرفی کنند. تا می‌رسد به آن جایی که اگر به حلال خدا و دستوراتش عمل کنید سعادت ابدی و بهشت جاودانی خواهید داشت و اگر به حرامش عمل کنید به عذاب ابدی مبتلا خواهید شد این هم سرّ بعثت انبیا است.

مطلب دیگر این که «وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما باطِلاً ذلِکَ ظَنُّ الَّذِینَ کَفَرُوا فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنَ النّارِ؛ أَمْ نَجْعَلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ کَالْمُفْسِدِینَ فِی الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِینَ کَالْفُجّارِ ۸»؛ عبارت «ذلِکَ ظَنُّ الَّذِینَ کَفَرُوا»؛ را امیرالمؤمنین (علیه السلام) در ذیل بیانشان در کلمات قصار نهج البلاغه در جواب پیرمردی که از قضا و قدر و جبر سوال کرد، اقتباس می‌کنند این خیالی که بعضی می‌پندارند آفرینش یا فرستادن انبیا و نازل کردن کتب عبث است؛ ظن باطلی است. «إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ لآَیات لِأُولِی الْأَلْبابِ»؛ تا آن جا که می‌فرماید: «رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً» ۹؛ آفرینش باطل نیست، حساب و کتابی در کار است «فَقِنا عَذابَ النّارِ ۱۰»؛ پس انبیا هم وجودشان عبث و باطل نیست. ضرورتی در کار بود. این هدف با هدف آفرینش ارتباط دارد. به عبارت دیگر ربوبیت تکوینی اقتضا می‌کند ربوبیت تشریعی را. بنابراین؛ اگر بخواهیم ببینیم انبیا چرا اصلاً مبعوث شدند ببینیم تمام عالم و من و شما برای چه آفریده شده ایم؟ خدایی که دارای کمالات مطلق است، اساس آفرینش را بر اساس صفتهای ذاتی خودش آفرید. خدا آفرید چون فیاض و بخشنده است. این اقتضای ذاتش است. پس حکمت الهی اقتضا می‌کند این آفرینش به بهترین وجه باشد و در آن نقصی نباشد. این نهایت کمال آفرینش است.

در میان مجموعه آفرینشی که میل به بی نهایت دارد خداوند فرمود: «إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً ۱۱»؛ این انسان باید موجودی باشد که با اختیار خودش سرنوشتش را بسازد و باید بداند کجا می‌رود. باید آگاهی داشته باشد از راه و نتایج رفتارهایش. یک بخش آن با عقل انسان فهمیده می‌شود ولی غالباً آن چه با عقل می‌فهمیم یک چیزهای کلیِ مبهمی است. این کمبودی که از لحاظ معرفت انسان دارد ایجاب می‌کند از راه دیگری با یک تعلیم الهی دیگری پر بشود تا آدم بفهمد کدام راه خوب است و راه‌ها به کجا منتهی می‌شوند.

پس اولین وظیفه انبیا یا دلیل وجوب بعثت انبیا این است که آن چه را بشر خودش نمی‌توانست بفهمد به او بفهمانند «وَ یُعَلِّمُکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ ۱۲»؛ وظیفه دوم انبیا این است که آن چیزهایی را که عقل می فهمد اما بشر از آن غافل است یا عقول عموم مردم به آن نمی‌رسد به مردم بگویند و سوم اینکه راه و رفتارهایی را که انسان را به سعادت می‌رساند به مردم بگویند و راهنما باشند. «لِیَسْتَأْدُوهُمْ مِیثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ یُذَکِّرُوهُمْ مَنْسِیَّ نِعْمَتِهِ وَ یَحْتَجُّوا عَلَیْهِمْ بِالتَّبْلِیغِ»؛ و سرّ همه اینها اگر بخواهیم خلاصه کنیم این است که اگر در روز قیامت به کسانی گفته شود که شما بروید جهنم چون فلان اعتقاد غلطی را داشتید اگر می‌گفتند ما نمی‌دانستیم بر خدا حجت پیدا می‌کردند. خدا پیغمبران را فرستاد تا اینها را به آنها بفهماند تا نگویند عقلمان نمی‌رسید یا غافل بودیم. در یک کلمه حجت را برای خدا بر مردم تمام کنند. «رُسُلاً مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ لِئَلاّ یَکُونَ لِلنّاسِ عَلَی اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ ۱۳»

۱. نهج البلاغه، نسخه صبحی صالح، خطبه ۱، ص ۴۳.

۲. یس، ۶۰ و ۶۱.

۳. نهج البلاغه، خطبه ۹۱، ص ۱۳۱.

۴. نهج البلاغه، خطبه ۱۴۴، ص ۲۰۰.

۵. طه، ۱۳۴.

۶. نهج البلاغه، خطبه ۱۸۳، ص ۲۶۵.

۷. روم، ۷.

۸. ص، ۲۷ و ۲۸.

۹. آل عمران، ۱۹۰ و ۱۹۱

۱۰. آل عمران، ۱۹۰ و ۱۹۱.

۱۱. بقره، ۳۰.

۱۲. بقره، ۱۵۲.

۱۳. نساء، ۱۶۵.

 
سمانه نوری زاده قصری

نظر بدهید


نام:


ایمیل:


موضوع:


توجه: دیدگاه هایی که حاوی توهین و تهمت و یا فاقد محتوایی که به بحث کمک میکند باشند احتمالا مورد تایید قرار نمیگیرند.