موضوع رابطه بین اخلاق و سیاست از مباحث بسیار با اهمیت در اندیشه سیاسی و دینی است. علت انتخاب این موضوع نیز جهات ابهامی است که درباره این مسئله در بسیاری از گفتوگوها، بحثها و نوشتهها وجود دارد و نه تنها در بین صاحبنظران غربی حتی در بین متفکران داخلی نیز نوع این ارتباط به درستی روشن نیست. گاهی در گفتوگوها از ضرورت کاری صحبت میشود، اما کسانی میگویند این یک موضوع اخلاقی است و ربطی به سیاست ندارد؛ بنابراین وظیفهای برای حاکمان و دستاندرکاران مدیریت کشور ایجاب نمیکند. گاهی رفتارهایی انجام میگیرد که وقتی انسان با ذوق اسلامی -دینی به آنها نگاه میکند، آنها را نمیپسندد، اما اگر اعتراض بشود، چنین پاسخ میدهند که مصالح سیاسی اقتضای این رفتار را داشته است.
به گزارش سارنا به نقل از مهر، اگر این موضوع را پیگیری کنیم میبینیم این مسئله تازهای نیست و در محافل علمی و آکادمیک دنیا مباحث بسیار جدی دراینباره مطرح است و از دورانی که اندیشهورزی بشر شکل منظمی پیدا کرده و مکاتبی پدید آمده است، کمابیش این مسائل مطرح بوده است. آنچه پیشرو دارید بخش ششم سخنان آیتالله مصباحیزدی در دفتر مقام معظم رهبری در این خصوص است:
در مطالب گذشته بحثی را تحت عنوان ارتباط اخلاق و سیاست مطرح کردیم و برای روشن شدن موضوع چند بحث را به عنوان مقدمه مطرح کردیم که شاید برای خیلیها ارتباط آن بحثها روشن نبود. در این جلسه قصد داریم برای روشن شدن ارتباط این بحثها و همچنین حضور ذهن بیشتر یک جمعبندی از بحثها ارائه دهیم.
درباره تعریفی از افعال ارزشی که هم شامل مسائل اخلاقی عمومی میشود و هم شامل مسائل سیاسی، گفتیم که در همه افعال ارزشی، رابطه بین حرکت با نتیجهای که برای آن متصور میشود، لحاظ میشود. اگر کارها و حرکاتی که انجام میگیرد، با آن هدفی که در نظر گرفته میشود، متناسب بود، میگویند این کار خوب است، ولی اگر با آن ضدیت داشت و مانع تحقق آن هدف میشد، میگویند بد است. بنابراین راه تشخیص خوب و بد در افعال ارزشی به این است که ما رابطه کار را با نتایجش در نظر بگیریم و ببینیم کاری که انجام میدهیم نتیجهاش چه میشود.
نکته دوم اینکه افعال ارزشی را میتوان به دو دسته کلی فردی و اجتماعی تقسیم کرد. افعال اجتماعی افعالی است که هدفی که از آنها در نظر گرفته میشود، نیازهای جامعه است. اگر کاری در تحقق اهدافی که برای آن در نظر گرفتهاند، مؤثر باشد، کار خوبی است. اگر این کار سیاسی باشد میگویند کار سیاسی خوبی است، اما اگر این کار به نتیجه نرسد، میگویند کار غلط یا سیاست غلطی است. اما در اخلاق عمومی رابطه نتیجه عمل برای خود فرد یا افراد دیگر در نظر گرفته میشود و شرطش این نیست که فقط نظر به جامعه باشد.
حسن فعلی و حسن فاعلی
نکته سوم اینکه گاهی خوب و بد افعال اخلاقی و ارزشی را فقط به خود کار نسبت میدهیم و میگوئیم این کار خوب یا بدی است، و گاهی به فاعل کار نسبت میدهیم و میگوئیم این شخص کار خوبی انجام داد و خود شخص را میستاییم؛ اینجاست که پای نیت در کار میآید. اگر بخواهیم کار حسن فاعلی داشته باشد، باید با نیت صحیحی انجام بگیرد، اما برای قضاوت درباره خوب و بد بودن خود کار، باید ببینیم که منفعت دارد یا ندارد، و در رسیدن به هدف تأثیر دارد یا ندارد؛ در اینجا به نیت فاعل کاری نداریم و ممکن است حتی فرد نیت بدی داشته اما کار خوبی انجام گرفته است.
تأکید بر مصالح معنوی و ابدی؛ ویژگی نظریه اسلام
نکته بعدی درباره اختلاف نظر اسلام با سایر صاحبنظران در تعریف کار ارزشی است. گفتیم برای ارزشیابی کارها باید رابطه کار با نتیجه را در نظر گرفت. معمولاً صاحبنظران بشری فقط نتایج دنیوی را در نظر میگیرند و نتایج بعد از مرگ را به حساب نمیآورند، اما اسلام فقط ارزشهای مادی و دنیوی را ملاک قرار نمیدهد، بلکه به ارزشهای معنوی و اخروی که ارزشهایی ابدی هستند نیز توجه دارد. از نظر اسلام، کار سیاسی مطلوب کاری است که زمینه را برای انجام کارهایی فراهم کند که حداکثر انسانها بتوانند به حداکثر منافع و مصالح واقعیشان برسند.
مصلحت مستقیم و غیر مستقیم
ویژگی نظریه اسلام هم در باب هدف و هم در باب وسیله، این است که تأکیدش بر مصالح معنوی و ابدی است. البته ممکن است منفعت مستقیم کاری دنیوی باشد، ولی این نتیجه دنیوی مقدمه کاری ارزشمند و نتایجی بهتر شود که میتواند به نتیجه ابدی کمک کند. فرض کنید دولتی دست به اقدامی میزند که جوانها در هنگامیکه به مصلحتشان است ازدواج کنند. نفع این کار روشن است؛ عدهای جوان به موقع به سرانجام میرسند و با همسری خوب زندگی شاد و خرمی پیدا میکنند؛ این نتیجه دنیوی این کار است. اما این نتیجه میتواند مقدمهای برای رسیدن جامعه به اهداف معنوی شود. اگر ازدواج صحیحی براساس ارزشهای اسلامی تحقق یافت، زمینه فراهم میشود که این جوانها و به تبع آنها فرزندان آنها افراد سعادتمندی شوند. بنابراین تأثیری که رفتار ما میتواند در رسیدن به سعادت ابدی داشته باشد، لزوماً یک تأثیر مستقیم نیست. بنابراین، تأثیر کارها گاهی مستقیم و بیواسطه است؛ مانند کاری که برای کسی انجام میدهند و فوراً نتیجهاش عاید خودش میشود. این نتیجه محدود است و مربوط به همین دنیاست، ولی بینش اسلام وسیعتر است و تا بینهایت ادامه دارد. میگوید: این کار که انجام میدهی بعدش چه میشود؛ چه تأثیری در دیگران دارد؛ چه تأثیری در نسل آینده، در دنیا، در آخرت، در مادیت، در معنویت و در بدن و روحش دارد؟ این کار هر اندازه که بتواند در رشد و کمال جامعه تأثیر بگذارد و افراد را لایق رحمتهای بیشتر و بهتری کند، دارای ارزش بیشتری میشود. این همان هدفی است که خداوند از اصل آفرینش عالم دارد. هدف از آفرینش آن است که موجوداتی پیدا شوند که رحمت خدا را دریافت کنند. بنابراین هر نوع کاری به هر اندازه به تحقق که این هدف کمک کند، به همان اندازه ارزشمند خواهد بود.
نقد جدایی قلمرو سیاست از اخلاق
نکته دیگر اینکه گفتیم برخی قلمرو اخلاق را از قلمرو سیاست بهکلی جدا میدانند، و معتقدند که رعایت اخلاق مربوط به مسائل فردی است ولی سیاستمدار باید مصالح جامعه را در نظر بگیرد و به مصالح اخلاقی کاری نداشته باشد. آنها زندگی انسانی را به دو قلمرو مستقل تقسیم میکنند؛ بخشی از زندگی مربوط به مسائل شخصی خودش است، و آنجا باید اخلاق را رعایت کند. اما در مسائل اجتماعی باید مصالح جامعه در نظر گرفته شود حتی اگر به اخلاق و دین ضرر بخورد.
شاید در میان کسانی که اظهار اسلام و دلسوزی برای اسلام نیز میکنند، چنین فکرهایی وجود داشته باشد؛ لذا گاهی میگویند ما مسئول آخرت مردم نیستیم و دغدغه آن را نداریم! چگونه میشود انسان معتقد باشد به اینکه کارهایی موجب جهنم ابدی برای کسی میشود، اما بگوید مسئولیت من این است که فعلاً چند روزی خوش بگذرانند، و بعد از آن به ما مربوط نیست، حتی اگر به جهنم بروند؟! این نشانه ضعف ایمان است. اگر انسان باور دارد، همان طور که نمیتواند جهنم ابدی را برای خودش بپذیرد، برای دیگران هم نمیتواند بپذیرد. اگر دلش برای مردم میسوزد، باید برای آخرت آنها نیز بسوزد.
قرآن بهخصوص روی این مسئله تأکیدهای زیادی دارد و میفرماید: تُرِیدُونَ عَرَضَ الدُّنْیَا وَاللّهُ یُرِیدُ الآخِرَةَ؛ [۱] شما کالاهای دنیا را میپسندید و توجهتان به همین دنیاست ولی خدا چنین نیست. چون دنیا میگذرد و در مقابل عمر ابدی چیزی به حساب نمیآید. دنیا اگر صد سال و حتی اگر هزار سال نیز باشد در مقابل آخرت بینهایت چیزی نیست. نمیشود انسان به آن زندگی بینهایت باور داشته باشد، اما به آن اهمیت ندهد و بگوید: هرچه شد شد، فعلاً دم غنیمت است! میفرماید: مَّن کَانَ یُرِیدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِیهَا مَا نَشَاء لِمَن نُّرِیدُ ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ یَصْلاهَا مَذْمُومًا مَّدْحُورًا * وَمَنْ أَرَادَ الآخِرَةَ وَسَعَی لَهَا سَعْیَهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئِکَ کَانَ سَعْیُهُم مَّشْکُورًا * کُلاًّ نُّمِدُّ هَؤُلاء وَهَؤُلاء مِنْ عَطَاء رَبِّکَ وَمَا کَانَ عَطَاء رَبِّکَ مَحْظُورًا. [۲]
در این آیات، خداوند مردم را به دو دسته تقسیم میکند و میگوید: آدمیزادها دو دستهاند؛ بعضی خوشیهای زودگذر را میخواهند و بعضی به فکر آینده طولانی و ابدی هستند. بسته به حکمتمان هر اندازه بخواهیم به دسته اول میدهیم. این طور نیست که هر کس طالب دنیا بود، حتماً به لذائذ و خواستههای دنیاییاش برسد. دنیا دار تزاحم و محدودیتهاست. تازه نتیجه ابدی کار این اقلیتی که به خواستههایشان رسیدند، آتش جهنم با نهایت سرافکندگی و شرمساری است. در مقابل عده دیگری هستند که هدفهای درازمدت و ابدی را انتخاب میکنند. میفرماید: اینها به دو شرط به نتیجه میرسند؛ یکی اینکه در این راه تنبلی نکنند و سعی خودشان را بکنند. فقط انتخاب هدف کار را حل نمیکند. این کار سعی شایسته خودش را میخواهد. شرط دیگر هم این است که ایمان داشته باشند. ایمان کار دل است و کوشش کار بدن؛ ابتدا باید دل تسلیم خدا باشد و به او ایمان داشته باشد و سپس رفتار براساس آن ایمان شکل بگیرد.
خداوند نهایت کار و قله این دو گروه را مشخص میکند. قله دنیاپرستان عذاب ابدی، سرشکستگی، غم وغصه ابدی، شرمساری، خجالتزدگی و افسردگی بیدرمان است. قله اهل آخرت چیزی است که ما درست معنای آن را نمیتوانیم بفهمیم. قرآن تعبیر زیبایی میکند و میگوید: ما از اینها تشکر میکنیم! اگر خداوند از بندهای شکر کند، چه خواهد شد؟ او نسبت به این بنده، از آنچه شایسته خدایی و کرم بینهایتش است مضایقه نمیکند.
ارزش اهداف مقدمهای
بنابراین ابتدا باید هدفتان معلوم شود. برای چه تلاش میکنید؟ برای اینکه فقط اینجا خوش باشید، برای اینکه در مقابل کشورهای دیگر سرفراز باشید؟ همه کشورها این چیزها را میخواهند. مگر صدام این را نمیخواست؟ همانطور که ما در جنگ هشتساله کشتههای جنگمان را شهید میدانستیم، عراقیها نیز برای کشتههای خودشان ارزش قائل بودند. بعضی از سیاستمداران ما میگفتند ما برای میهن و آب و خاکمان جنگ میکنیم، عراقیها نیز همین را میگفتند. براساس این منطق ما چه حق داریم، بگوییم آنها کار بدی میکردند و ما کار خوبی میکنیم؟! اگر هدف آب و خاک است، این ارزش بین ما و کسانی که با ما میجنگند، مشترک است!
امام همیشه میگفت: ما برای اسلام میجنگیم. جنگ ما جنگ اسلام و کفر است. اینها در ظاهر اظهار اسلام میکنند. اینها دین ندارند و میخواهند دین را از بین ببرند. بعضی قسم میخورند که ما خیر شما را میخواهیم، اما خدا میگوید شهادت میدهم که اینها دروغ میگویند؛ إِنْ أَرَدْنَا إِلاَّ الْحُسْنَی وَاللّهُ یَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ؛ [۳] یَقُولُونَ بِأَفْوَاهِهِم مَّا لَیْسَ فِی قُلُوبِهِمْ؛ [۴] به زبان چیزی میگویند که شما را فریب دهند؛ گول این شعارها را نخورید؛ ببینید ته دلشان چیست؛ آیا اعتقاد به آخرت و زندگی ابدی دارند یا ندارند. تلاش آنها برای سعادت ابدی است یا برای خوشگذرانی چند روزه دنیاست؟
بنابراین هدف در فعالیتهای سیاسی نیز نباید فقط دنیا باشد. این اهداف دنیوی مقدمه است برای یک هدف بالاتری که آن هدف اصلی و نهایی است. فرض کنید امسال نام شما برای تشرف به حج درآمده است. روشن است قبل از این شما مقدماتی برای این کار فراهم کردهاید. قدم اول برای ثبتنام و مشارکت، فراهم کردن پول و گذاشتن آن در فلان بانک بوده است. فراهم کردن مدارک مربوط، انتظار تا وقت قرعهکشی، گفتوگو با مسئول کاروان و قرارداد با او، حرکت به طرف فرودگاه و… هر کدام مقدمهای است برای دیگری تا بتوانید در ایام حج آنجا حضور داشته باشید و اعمال حج را انجام دهید. اما زمانی اینکارها برای شما ثواب مقدمات حج را دارد که حج را در نظر داشته باشید. برای مثال اگر خود ثبتنام امتیازی داشت و شما برای آن ثبتنام کردید، برای اینکار ثواب مقدمه حج به شما نمیدهند. این همان ارزش اخلاقی است که گفتیم ارتباط با نیت دارد.
نکتهای که باید به آن توجه داشت این است که نیت، همیشه ارزش اخلاقی را به ارمغان نمیآورد و برای داشتن ارزش اخلاقی در مقدمات باید مجموعه رفتارها نیز حسن داشته باشد. حسن فاعلی وقتی تحقق پیدا میکند که کارتان حسن فعلی داشته باشد. برای مثال سالی را در نظر بگیرید که امام از حج منع کردند. در این صورت اگر کسی بگوید من کاری به حرف امام ندارم، و به حج برود، کارش ارزش اخلاقی ندارد، زیرا در اینجا ولی امر مسلمین حج را مصلحت نمیدانست و باید از او اطاعت میکردید.
تزاحم مصالح
نکته دیگر اینکه گاهی بین مصالحی که بر کار اخلاقی عمومی مترتب میشود، تزاحم واقع میشود. برای مثال یکی از ارزشهایی که حکومت اسلامی باید در جامعه رعایت کند، این است که زمینه رفاه زندگی مردم را فراهم کند و سیاستهایی به کار گیرد که نیازهای طبیعی مردم تأمین شود، گرسنه نمانند و دستشان به طرف دیگران دراز نشود. اما این هدف نهایی نیست. هدف نهایی این است که جامعه بهگونهای باشد که بیشترین مردم بتوانند به قرب خدا برسند و سعادت ابدی را کسب کنند، اما اگر زندگی مادی اکثریت مردم تأمین نشود زمینه برای آن رشد فراهم نخواهد شد. پس این مقدمه لازم است و به اندازهای که این کار در رسیدن به آن هدف، تأثیر داشته باشد، ارزش اخلاقی پیدا میکند.
حال اگر بین اهداف مقدمی با هدف نهایی تزاحم بود، چه باید کرد؟ غالباً چنین تزاحمی پیدا میشود. به یاد میآورم در یکی از سالهای گذشته، مفتی کشور تونس به خاطر رسیدن به عزت اقتصادی از حج منع کرد. شاید آن کسانی که مسئله رابطه اخلاق و سیاست را مطرح کردهاند، منظورشان چنین مسائلی بوده است. در اینجا مصلحت سیاسی این است که مثلاً ما امسال مکه نرویم تا پولهایمان بماند و اقتصاد و عزت داشته باشیم، اما مصلحت اخلاقی این است که ما واجب شرعیمان را انجام دهیم، عبادت واجب را (حج) بهجا آوریم و تقرب به خدا پیدا کنیم. این دو با هم تزاحم دارند، چه کار باید بکنیم؟
در اینجا چند معیار کلی وجود دارد که به وسیله آنها ما میتوانیم وظیفه خود را تشخیص دهیم. یکی از آنها این است که اگر مصلحتی که بر یک کار مترتب میشود، فقط در چارچوب منافع دنیا باشد و برای آخرت هیچ نفعی نداشته باشد، محاسبهاش خیلی راحت است، زیرا متناهی هر قدر هم بزرگ باشد در مقابل نامتناهی هیچ است و قابل مقایسه نیست. باید مصالح معنوی و ثواب اخروی را مقدم داشت. بنابراین شخص باید کمی از منافع مادی و لذتهای دنیایی کم کند و از ثروتش کاسته شود تا به ثواب اخروی برسد. حساب این خیلی روشن است؛ ولی همیشه تزاحمها اینگونه نیست. گاهی تزاحم بین منفعت یک گروه و مصلحت گروه دیگری است، بهگونهای که اگر دولت اسلامی این قانون را بگذراند و چنین دستوری بدهد به عدهای ضرر مادی میخورد و اگر آن را وضع نکند یا ضد آن را وضع کند، ضرری معنوی متوجه عدهای دیگر میشود. یک قاعده کلی این است که در تزاحم باید اهم و مهم را سنجید؛ اگر ما دو ضرر مادی سر راهمان باشد، که یکی کمتر از دیگری است، هر عاقلی میفهمد که ضرر کمتر مقدم است.
ضرورت رجوع به متخصص
قاعده اهم و مهم یک قاعده بدیهی عقلایی است و هیچ استثنا ندارد، اما کلام در تشخیص اهم و مهم است. همچنین ممکن است تزاحم بین دو مصلحت معنوی پیدا شود. چگونه اهم را از مهم تشخیص دهیم؟ برخی معیارهای نسبتاً کلی، مثل احکام عقلی واضح، یا محکماتی از قرآن و سنت و ضروریات دین وجود دارد که کسانی میتوانند از منابع اصلی این ملاکها را به دست بیاورند. ولی این کار متخصصان است و همه نمیتوانند در همهجا درجه این اهمیت را تشخیص بدهند.
در اینجا یک روش عقلایی ضروری و مسلم داریم که هیچ عاقلی در آن تشکیک نکرده است، و آن لزوم مراجعه غیر متخصص به متخصص در کارهای تخصصی است. این کاری است که همه عقلا در همه جوامع میکنند و نیازمند یادگیری هم نیست. برای مثال هرکس مریض میشود، نزد دکتر میرود، حال اگر در درمان یک بیماری دو دکتر با هم اختلاف داشتند، چه میکنیم؟ در اینجا نیز شکی نیست که اگر یکی از آنها حاذقتر است باید طبق دستور آن عمل کرد. در اینجا اگر به غیر حاذق مراجعه کردم و ضرر کردم، عقلا مرا مذمت میکنند. البته محال نیست که حاذقتر نیز اشتباه کند، اما وظیفه من این است. این یک روش عقلایی است.
ولیفقیه؛ مرجع شناخت حسن فعلی در مسائل سیاسی
برای شناخت اهم و مهم در مسائل سیاسی نیز باید حسن فعلی کارها را از نظر دین بشناسیم. این مسئلهای بسیار کاربردی است که ما در زندگی روزمره بسیار با آن تماس داریم. میپرسند: صلاح سیاسی ما در این مسئله، گزینه الف است یا گزینه ب؟ مذاکره با آمریکا یا قطع مذاکره؟ سازش یا چالش؟ یک کسی میگوید: من در سیاست ریش سفید کردهام و میدانم این کارها هیچ فایدهای ندارد، بالاخره باید با اینها ساخت. بسیاری از متخصصان سیاسی ما ته دلشان این است؛ البته گاهی به زبان هم میآورند که چهل سال است با آمریکا میجنگیم؛ بس است دیگر! چقدر بجنگیم؟! امام رضواناللهعلیه چهل سال پیشتر این روزها را میدید که میگفت: ترس من این است که یک روزی بیاید و این فکر در جامعه پیدا شود که باید با آمریکا ساخت و دست از دشمنی با آمریکا برداشت. میفرمود: روزی نیاید که مردم فکر کنند باید دست از دشمنی با آمریکا بردارند. آمریکا هیچ وقت نفع شما را نمیخواهد و هیچ گاه سازش با او به صلاح شما نیست. او تا دین شما را به کلی نبرد، تا عزت و شرف شما را پایمال نکند، دست برنمیدارد. خب اکنون اینجا دو نظر وجود دارد. یکی برای آن پیرمرد که حدود چهل سال پیش این سخنان را فرمود؛ یک نظری هم برای متخصصان جدید دانشگاه علوم سیاسی رفته است. کدامش را قبول کنیم؟
پاسخ این است که اگر هدف ما از فعالیتهای سیاسی فقط منافع دنیوی بود، به همین متخصصان مراجعه میکردیم و حاذقترینشان را انتخاب میکردیم و تسلیم او میشدیم. اما کلام در این است که هدف ما فقط منافع مادی نیست. امام فرمود: ما انقلاب نکردیم که گروهی از قدرت کنار بروند و گروه دیگری جای آنها بنشینند و همان روشها و همان کارها را داشته باشند. ما برای اسلام انقلاب کردیم و سعادت دنیوی ما هم در گرو اسلام است. روشن است که در اینجا راهی غیر از این وجود ندارد که کسی را پیدا کنیم که در همه آنچه مربوط به این کار است از همه حاذقتر باشد. او باید در فقه سیاسی و اجتماعی از سایر اقرانش حاذقتر باشد، کسیکه تجربه سیاسیاش نیز از همه بیشتر است و بررسی نظریات و عملکردش نشان میدهد این نظریاتش بسیار موفقتر از دیگران بوده است. کسی که یا اصلاً خطایی نداشته یا خطایش خیلی کم و جزئی بوده است، در حالی که دیگران اشتباهات فراوان دارند و گاهی هر ساله نظر عوض میکنند.
آیا راهی غیر از این داریم که بگردیم و چنین کسی را پیدا و سخن او را گوش کنیم؟ روشن است که در این صورت حتی اگر اشتباهی هم رخ داد معذوریم، زیرا به متخصصترین مراجعه کرده و اطاعت ولیّ امر کردهایم. ولیّ امر نیز کسی است که دستکم در سه جهت از دیگران افضل باشد؛ در فقه، احکام سیاسی و اجتماعی اسلام را بهتر از دیگران بداند؛ در تشخیص موارد مصلحت، شناختن دشمن و دوست و راههایی که میتواند انسان را به اهدافش نزدیکتر کند، بصیرتر و تیزتر از دیگران باشد و خدا فراست بهتری به او داده باشد؛ و یکی هم تقوا که راه خطا نرود.
[۱]. انفال، ۶۷.
[۲]. اسرا، ۲۰-۱۸.
[۳]. توبه، ۱۰۷.
[۴]. آل عمران، ۱۶۷.
نظر بدهید