به‌دنبال هوای نفست نرو!/ چنین نیست که انسان هر چه را فهمید خوب است، حتماً انجام بدهد


بسیاری از سیگاری‌ها تصریح می‌کنند که سیگار نه‌تنها هیچ فایده‌ای ندارد؛ بلکه برای قلب، ریه، اعصاب و سایر اندام‌ها ضرر دارد، ولی باز هم از آن خوششان می‌آید و سیگار می‌کشند.

12/13/2022 9:15:23 AM
کد خبر: 9919

به گزارش سارنا به نقل از مهر:


تاریخ به عنوان یکی از ابعاد و مظاهر فرهنگ و تمدن حائز اهمیت است، زیرا شناخت و دریافت گونه‌های مختلف هر فرهنگ و تمدنی بدون دسترسی به تاریخ انواع هنرها و دانش‌هایی که در تمدن ظهور کرده یا تکامل یافته ممکن نخواهد بود. اسلام هم که دینی کامل و غنی و دارای فرهنگ و تمدن عالی است توجّه بسیاری به تاریخ و تاریخ نگاری دارد. با یک نگاه کلی به آیات قرآن و کلام بزرگان دین می‌توان به اهمیت تاریخ پی برد. طوری که یک سوم آیات قرآن در مورد سرگذشت امت‌های گذشته است که خداوند به منظور عبرت گیری انسان‌ها این قصه‌ها را بیان فرموده است. منشأ اصلی و حقیقی تاریخ‌نگاری اسلامی و نیرومندترین عامل الهام بخش مورخان برای پژوهش و تدوین تاریخ، دین اسلام بود که از شعور نیرومند تاریخی برخوردار است.

اشارات قرآن به وقایع و حوادث تاریخی حاکی از نگرش تاریخی به حوادث گذشته و بیانگر غایت تاریخ از دیدگاه قرآن و حاوی درس‌های مهم تاریخ و تجارب تاریخی است. «به راستی در سرگذشت آنان، برای خردمندان عبرتی است. سخنی نیست که به دروغ ساخته شده باشد، بلکه تصدیق آنچه [از کتاب‌هایی‏] است که پیش از آن بوده و روشنگر هر چیز است و برای مردمی که ایمان می‌آورند رهنمود و رحمتی است.»تاریخ از دیدگاه بزرگان دین و مورخان اسلامی بهترین راهنمای انسان برای آگاهی از احوال نیکان، محرّک کسب فضائل و طرد رذائل و مشوق زهد از طریق تجربه پذیری از دگرگونی‌های روزگار و حصول نیرویی برای تمییز درست از نادرست و تحلیل و نقد و پیش بینی حوادث از طریق مقایسه آنها است. آن چه پیش‌رو دارید گزیده‌ای از سخنان آیت‌الله مصباح‌یزدی است که در تاریخ ۲۵/‏۰۹/‏۱۳۹۴‬ پیرامون تحلیلی روان‌شناختی از تحولات صدر اسلام ایراد کرده‌اند:

بدعت‌گذاری نتیجه تبعیت از هوای نفس

بحث ما درباره منشأ انحرافات انسان، به‌خصوص انحرافات ناگهانی و چرخش‌های غیرمنتظره بود. در جلسه اول با استفاده از فرازهایی از خطبه شقشقیه توضیح دادیم که گاهی زیور و زینت‌های دنیا آن‌چنان جلوه می‌کند و دل انسان را می‌رباید که حقایق و حتی تصمیمات قبلی خود را فراموش می‌کند، تغییر مسیر می‌دهد و در راه دیگری قدم می‌گذارد. در جلسه دوم و سوم با استفاده از خطبه دیگری از نهج‌البلاغه به این نتیجه رسیدیم که خاستگاه اصلی انحرافات، پیروی از هوای نفس است، و نه تنها انحرافات فردی بلکه فتنه‌های اجتماعی از همین خاستگاه سرچشمه می‌گیرند. وقتی هوای نفس بر افراد یا گروه‌هایی غالب شد می‌کوشند برای جذب دیگران کارشان را توجیه کنند و آن رفتاری را که می‌پسندند بر دیگران تحمیل کنند، و برای این کار افکار جدیدی را مطرح می‌کنند.

منشأ بودن هوای نفس برای انحرافات، از موضوعاتی است که در فرهنگ اسلامی کاملاً شناخته شده است. قرآن کریم در موارد بسیاری منشأ انحرافات مردم را پیروی از هوای نفس معرفی می‌کند و حتی تمایلات نفسانی را مانع از ایمان آوردن، رفتن به طرف خدا و پیمودن راه حق می‌داند. قرآن هم‌چنین علت این‌که کسانی علیه انبیا قیام کردند، آن‌ها را به قتل رساندند، و پرچم مخالفت با آن‌ها را برافراشتند، هوای نفس معرفی می‌کند و می‌فرماید: أَفَکُلَّمَا جَاءکُمْ رَسُولٌ بِمَا لاَ تَهْوَی أَنفُسُکُمُ اسْتَکْبَرْتُمْ فَفَرِیقاً کَذَّبْتُمْ وَفَرِیقاً تَقْتُلُونَ. [۱]

جهل و هوای نفس

در نهج‌البلاغه نیز در موارد بسیاری به این مطلب اشاره شده است. یکی از روشن‌ترین آن‌ها خطبه ۱۰۵ است که حضرت در آن می‌فرماید: عِبَادَ اللَّهِ لَا تَرْکَنُوا إِلَی جَهَالَتِکُمْ‏ وَلَا تَنْقَادُوا لِأَهْوَائِکُمْ فَإِنَّ النَّازِلَ بِهَذَا الْمَنْزِلِ نَازِلٌ بِشَفَا جُرُفٍ هَارٍ؛ به جهالت‌های خودتان اعتماد نکنید و مطیع هواهای نفسانی‌تان نباشید! اگر کسی در چنین موقعیتی قرار بگیرد که بدون علم و معرفت و بدون تعقل و درک صحیح، راهی را انتخاب کند و به دنبال هوای نفسش برود همانند کسی است که لب پرتگاهی در حال ریزش قرار گرفته است. سپس حضرت این‌گونه توضیح می‌دهند: هرکه به دنبال هوای نفس می‌رود، در واقع بار سنگینی از پستی و پلیدی را بر دوش خودش حمل می‌کند و برای این‌که سخنش را قبول کنند، حرف‌های نادرستی را بدعت‌گذاری می‌کند؛ یَنْقُلُ الرَّدَی‏ عَلَی ظَهْرِهِ مِنْ مَوْضِعٍ إِلَی مَوْضِعٍ لِرَأْیٍ یُحْدِثُهُ بَعْدَ رَأْیٍ یُرِیدُ أَنْ یُلْصِقَ مَا لَا یَلْتَصِقُ وَیُقَرِّبَ مَا لَا یَتَقَارَب؛ ‏ پستی و پلیدی را بر پشت خودش حمل می‌کند و چیزهایی را که به هم ربطی ندارند به زور به هم می‌چسباند و می‌گوید من برداشت جدیدی دارم. می‌خواهد چیزهایی را به هم بچسباند که به هم ربطی ندارند، اما او برای رسیدن به هوای نفسش آن‌ها را سرهم‌بندی می‌کند تا مردم را فریب دهد. چیزهایی را به هم نزدیک می‌کند که به هم نزدیک‌شدنی نیستند و خیلی با هم فاصله دارند، اما او سعی می‌کند به هر صورتی که شده، آن‌ها را به هم نزدیک کند و دیگران را فریب بدهد تا خیال کنند روشی که او پیشنهاد می‌کند، معقول و توجیه‌بردار است.

در جلسات گذشته توضیح دادیم که دو رکن شناخت و میل در رفتار اختیاری انسان مؤثر است؛ اگر فرد به کلی هیچ شناختی نسبت به کاری نداشته و آن را کورکورانه انجام دهد یا بر او تحمیل شود، آن کار حقیقتاً کار او نیست و کار دیگرانی است که به دست او اجرا می‌کنند. هم‌چنین اگر انسان به کاری هیچ نوع میلی نداشته باشد آن‌را انجام نمی‌دهد و باید نسبت به کاری یک نوع لذت نفسانی، حیوانی، خیالی، عقلانی یا الهی داشته باشد تا به آن اقدام کند. کار اختیاری بدون هیچ نوع میل امکان ندارد و حتی کسی که به اختیار خودش خودکشی می‌کند، تصورش این است که با مرگ از فشار، درد، ناراحتی یا غصه‌ای که او را اذیت می‌کند، راحت می‌شود، وگرنه قطع حیات برای او ذاتاً مطلوبیت ندارد.

به جهل خود اعتماد نکن!

امیرمؤمنان‌سلام‌الله‌علیه در این عبارت به این دو نکته توجه می‌دهند. می‌فرماید: عِبَادَ اللَّهِ لَا تَرْکَنُوا إِلَی جَهَالَتِکُمْ؛ ‏ درست است که انسان برای این‌که به کاری اقدام کند باید توجهی به آن داشته باشد، اما این توجه همیشه یک معرفت عقلایی و صحیح نیست و گاهی انسان از روی جهالت چیزی را می‌پذیرد و آن را باور می‌کند. إِن یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَی الْأَنفُسُ؛ [۲] از سخنی خوشش می‌آید، آن را می‌پذیرد و می‌گوید حرف درست و خوبی است یا کسی مغالطه می‌کند، بدون این که تحقیق کند و ببیند که این دلیل درست است یا نه آن را می‌پذیرد. این باور در واقع نوعی جهالت است. جهل مرکب است و خیال می‌کند که می‌داند. حضرت می‌فرماید: مواظب باشید که در حال جهل و جهالت کاری را انجام ندهید و به جهل خودتان اعتماد نکنید. شاید این توصیه شامل کسانی نیز بشود که خیلی به رأی خودشان اعتماد می‌کنند، به دنبال تحقیق نمی‌روند و همین‌که نظری پیدا کردند و چیزی به ذهن‌شان رسید، خیال می‌کنند این حتماً درست است و از همه بهتر می‌فهمند، در صورتی که اشتباه کرده‌اند و اعتماد به این نظر، اعتماد به جهالت است. ما ناچار از کارکردنیم. اصلاً زندگی ما برای کار و حرکت است تا به مقصد برسیم. بخواهیم و نخواهیم در حال انجام کاری هستیم، حتی تنبلی نیز نوعی کار است که ما با انتخاب خودمان انجام می‌دهیم. انسان برای کارهایش ابتدا باید بکوشد که معرفت صحیح داشته باشد. مسائل روشن که از مستقلات عقلیه است یا حسن و قبح روشنی دارد که همه عقلا آن را قبول دارند، خیلی نیازمند تحقیق و کاوش نیست، اما اکثر مسائل این طور نیست و حق و باطل و جهل و علمش به هم آمیخته است. جهات ابهامی در این مسائل هست که با جهات روشنش اشتباه می‌شود. سعی کنید حق و باطل را درست تشخیص بدهید و بشناسید. از جهالت بیرون بیایید و به جهل خودتان اعتماد نکنید. و بالاخره اگر خودتان نتوانستید مسئله را حل کنید، از دیگران بپرسید؛ فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّکْرِ إِن کُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ. [۳] انسان باید در مقام علم متواضع باشد، به جهل خود اقرار کند و پیش عالم برود، زانو بزند و از او خواهش کند تا مطلب را برایش توضیح بدهد، نه این‌که به فکر و خیال خودش مغرور شود و بگوید حرف همین است که من می‌زنم و هیچکس بهتر از من نمی‌فهمد.

به‌دنبال هوای نفست نرو!

اما پس از آن‌که جهل‌تان برطرف شد و حق و باطل را از هم تشخیص دادید، خیال نکنید که کار تمام شده است. بسیاری از وقت‌هاست که انسان می‌داند کاری حق است ولی آن را انجام نمی‌دهد. بسیاری از وقت‌هاست که می‌داند که کاری باطل است، ولی به دنبالش می‌رود. مثال‌های ساده‌ای که همه ما نمونه‌هایی از آن را در جامعه سراغ داریم، اعتیادهاست. بسیاری از سیگاری‌ها تصریح می‌کنند که سیگار نه‌تنها هیچ فایده‌ای ندارد؛ بلکه برای قلب، ریه، اعصاب و سایر اندام‌ها ضرر دارد، ولی باز هم از آن خوششان می‌آید و سیگار می‌کشند. چنین نیست که انسان هر چه را فهمید خوب است، حتماً انجام بدهد. علت آن هم این است که در بعضی از جاها هوای نفس بر انسان غالب می‌شود، و با این‌که مسئله‌ای را می‌داند و عقلش می‌گوید نکن، هوای نفسش می‌گوید بکن! یک لذت آنی از آن می‌برد و این لذت موجب غلبه هوای نفس می‌شود. این همان هوای نفس است که حتی بعد از رفع جهالت و کسب علم هم غالب می‌شود. بنابراین ما باید در زندگی دو نوع فعالیت داشته باشیم؛ یکی رفع جهل و دیگری مبارزه با هوای نفس. اگر این دو را داشتیم امید سعادت ابدی برایمان وجود دارد، ولی اگر یکی از این دو نباشد خطر شقاوت ابدی ما را تهدید می‌کند. وَلَا تَنْقَادُوا إِلَی أَهْوَائِکُمْ‏ فَإِنَّ النَّازِلَ بِهَذَا الْمَنْزِلِ نَازِلٌ بِشَفَا جُرُفٍ هَارٍ؛ کسی که در چنین موقعیتی قرار بگیرد و به جهالتش اعتماد کند یا پیرو هوای نفسش باشد، همانند کسی است که در پرتگاهی که در حال ریزش است و هیچ اعتمادی به آن نیست، اقامت کرده باشد.

بدعت‌گذاری، نتیجه هوای نفس

شبیه این نکته را حضرت در خطبه ۱۰۵ می‌فرماید که در جلسه گذشته فرازهایی از آن را بحث کردیم. حضرت فرمودند: انما بدء وقوع الفتن أهواء تتّبع وآراء تبتدع. ظاهراً بدعت‌گذاری مربوط به گروهی است که می‌خواهند هوای نفس‌شان را به جامعه سرایت دهند و از دیگران سوءاستفاده کنند، وگرنه کسی که فقط خودش باشد و در رفتار شخصی‌اش هوای نفسی را اعمال کند، لزومی ندارد که بدعتی در دین بگذارد و دیگران را به پذیرفتن سخن خود دعوت کند. این مسئله برای کسانی است که اهل هوای نفس شده‌اند و این فقط به زندگی فردی‌شان محدود نمی‌شود. چنین کسانی می‌کوشند دیگران را هم مبتلا سازند و از آن‌ها نیز سوءاستفاده کنند. برای این کار در مقام توجیه کارشان برمی‌آیند و برای فریب دادن دیگران به ابداع رأی یا توجیه نامعقولی اقدام می‌کنند. در این خطبه حضرت می‌فرماید: یَنْقُلُ الرَّدَی عَلَی ظَهْرِهِ مِنْ مَوْضِعٍ إِلَی مَوْضِعٍ؛ او می‌خواهد پستی و راه غلطی را که انتخاب کرده است، گسترش بدهد. برای این‌که راه غلطی که انتخاب کرده، در جامعه رواج پیدا کند، سعی می‌کند که سخن یا کاری را توجیه کند. برای این کار باید حرف‌های جدیدی بزند چیزهایی را سرهم‌بندی می‌کند و آن‌ها را ارائه می‌دهد تا دیگران را فریب دهد. یُرِیدُ أَنْ یُلْصِقَ مَا لَا یَلْتَصِقُ؛ می‌خواهد چیزهایی که به هم ربطی ندارند، به زور به هم بچسباند.

در مسائل اجتماعی- سیاسی نمونه‌های خوبی برای این موارد پیدا می‌کنید. در کشور خودمان افراد یا گروه‌های سیاسی مختلفی می‌شناسید که خط مشی‌ها و راه‌های نادرستی را دنبال می‌کنند و گاهی خودشان هم می‌دانند که خطا می‌کنند ولی از آن‌جایی که به دنبال هوس‌های خاصی هستند برای این هوس‌هایشان توجیهاتی می‌تراشند و حتی گاهی در مناظرات از رأی‌شان دفاع و آن را توجیه می‌کنند. یرید ان یلصق ما لا یلتصق؛ هر کسی در هر کاری برای رسیدن به هواهای خود دست به این کار می‌زند؛ برخی که می‌خواهند به پست‌های سیاسی برسند و در انتخابات، آرا مردم را می‌خواهند از همین توجیهات درست می‌کنند. بعضی کاسب‌های بازار برای این که جنسشان را بفروشند و سود بیشتری بکنند، دست به تبلیغات عجیب و غریب می‌زنند که هم خود و هم مردم می‌دانند که دروغ است، و عجیب این است که مردم با این‌که می‌دانند دروغ است، باز هم تحت تأثیر واقع می‌شوند. به هر حال آدمیزاد از این شگردها زیاد دارد و این عوامل شیطانی که در وجود او نهفته شده است، در مواقعی ظهور پیدا می‌کند و البته مظاهر فریبنده‌ای خواهد داشت.

نتیجه این‌که هوای نفس و بدعت‌گذاری دو عامل در عرض هم نیستند و بالاخره بدعت‌گذاری نیز به هوای نفس بازمی‌گردد. در تاریخ از این‌گونه انحرافات کم نداشته‌ایم. طرف دلخواهی دارد و مثلاً می‌خواهد مرید جمع کند. برای این کار باید نظری بدهد که برای اکثریت قابل قبول‌تر باشد؛ اظهار نظرهایی می‌کند که کسانی بپذیرند و بر طبق آن عمل کنند و همین انگیزه شیطانی می‌شود برای این که مطابق میل آنها سخن بگوید. پس این دو گرچه به یک معنا دو عاملند، اما یکی عامل اصلی و ریشه‌ای است و دیگری عامل ثانوی و فرعی. عامل اصلی همان هوای نفس است که باعث بدعت‌گذاری می‌شود و بدعت‌گذار بدعت می‌گذارد تا یک خواسته نفسانی دیگری را اشباع کند، و آن تبعیت مردم از اوست که چه بسا خود آن باز جنبه ابزاری برای رسیدن به چیزهایی دیگر باشد. بنابراین می‌توان گفت اگرچه این دو عامل در کنار هم ذکر شده است، ولی به این معنا نیست که این دو عامل در عرض هم هستند.

آرزوی طولانی، نتیجه هوای نفس

مشابه این بیان روایتی است که با تعابیری نزدیک به هم از پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله و امیرمؤمنان صلوات‌الله‌علیه نقل شده است که فرمودند: إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ‏ عَلَیْکُمُ‏ اتِّبَاعُ‏ الْهَوَی وَ طُولُ الْأَمَلِ. [۴] در این‌جا نیز عامل اصلی را «اتباع الهوی» ذکر می‌کنند و سپس عامل دوم را «طول الامل» معرفی می‌فرمایند. طول الامل یکی از آثار اتباع هوی است. انسان در موارد خاصی می‌خواهد یک رفتار آنی انجام بدهد و منظورش از انجام این کار نیز نتیجه‌ای است که آناً از آن می‌گیرد. در این‌جا این‌طور نیست که آرزوی زیادی داشته باشد، بلکه فقط می‌خواهد به این لذت برسد. بنابراین لازمه هر اتباع هوایی، طول الامل نیست. طول الامل هواپرستی‌هایی است که فرد برای رسیدن به آن‌ها مدتی طولانی را مورد نظر قرار می‌دهد و باید کارهای زیادی را سلسله‌وار انجام دهد تا به آن هدف برسد. این‌گونه موارد آرزوهای طولانی را می‌طلبد.

برخی با این‌که می‌دانند عمر آدمیزاد بیش از هفتاد، هشتاد، حداکثر صد سال بیشتر نیست، ولی یَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ یُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ؛ دوست دارند هزار سال زندگی کنند. برخی در سن هشتاد- نود سالگی در حال بیماری در بیمارستان، زیر عمل جراحی باز هم به فکر کارهای تجاری، سیاسی یا نقشه حزبی انتخاباتی‌شان هستند. دلشان بند همان کارهاست. در حال مردن است ولی شیطان آن‌چنان بر او غالب می‌شود و حقایق را از ذهنش می‌برد که خدا و قیامت را فراموش می‌کند و همان هوس خودش را دنبال می‌کند. کسی است میلیاردها (حال واحد میلیاردها را شما تعیین کنید؛ به ریال، تومان، دلار، سکه یا چیز دیگری) ثروت دارد، ذخایری در بانک‌های خارجی دارد، سهام‌هایی از کارخانه‌های مختلف دارد و حالا پیر و در حال مردن است. به اندازه‌ای که هزار سال دیگر هم زندگی کند، دارد که خود و بچه‌ها و بستگانش بخورند، ولی باز هم در فکر این است که یک صفر دیگر در دفترچه پس‌اندازش اضافه شود. این همان طول الامل است.

خاصیت هوای نفس این است که جلوی حق را می‌گیرد. وقتی هوای نفس غالب می‌شود، وقتی انسان تحت تأثیر غرایز، هواهای نفسانی و وساوس شیطانی قرار می‌گیرد، همه چیز را فراموش می‌کند و حق را زیر پا می‌گذارد. در این حال کاری را انجام می‌دهد که لحظه بعد خودش پشیمان می‌شود، ولی هنگام عمل غلبه با نفس است؛ یادش می‌رود، پا روی حق می‌گذارد و به نصحیت کسی گوش نمی‌دهد. اما طول الامل برای آن برنامه‌های طولانی است و باعث می‌شود که انسان آخرت را فراموش کند. ممکن است به این‌که حق و باطلی هست توجه داشته باشد و شاید اگر کسانی نصحیتش کنند، کمابیش بپذیرد. چون صرف داشتن آرزوهای طولانی به این معنا نیست که هیجان در او وجود داشته باشد. ممکن است فرد آرزوهای طولانی داشته باشد، اما این آرزوها خفته و اکنون در ذهنش حاضر و فعال نباشد. در این صورت اگر کسی او را نصحیت کند، یا خودش مطالعه کند، ممکن است، اثر کند و پشیمان بشود، اما هنگام غلیان شهوت و هیجان غضب، بعضی هوس‌ها آن‌چنان حمله می‌کنند که فرد می‌گوید آن آرزویی که داشتم اکنون می‌تواند تحقق پیدا کند و الان غنیمت است! این است که حق را زیر پا می‌گذارد و مانع می‌شود از این که به حق عمل کند. بنابراین طول الامل مذموم خود ناشی از هوای نفس است، ولی اگر آرزوی انسان این باشد که به قصرهای بهشت برسد و همنشین اولیای خدا شود آرزوی بدی نیست. آرزوی مذموم آرزوی دنیوی طولانی است که ناشی از هوای نفس است. پس باز عامل اول هوای نفس و عامل فرعی و ثانوی طول الامل است.

[۱]. بقره، ۸۷.

[۲]. نجم، ۲۳.

[۳]. نحل، ۴۳.

[۴]. این مضمون با تعابیر گوناگونی نقل شده است. در بعضی از نقل‌ها این‌گونه آمده است که إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَیْکُمُ [اثْنَتَانِ ‏] اثْنَانِ اتِّبَاعُ الْهَوَی وَ طُولُ الْأَمَل، اما طبق همین نقل‌ها نیز دو عامل ذکر می‌شود که یکی تابع دیگری است.

نظر بدهید


نام:


ایمیل:


موضوع:


توجه: دیدگاه هایی که حاوی توهین و تهمت و یا فاقد محتوایی که به بحث کمک میکند باشند احتمالا مورد تایید قرار نمیگیرند.