به گزارش سارنا به نقل از فارس، وقتی دشمن به خاکت حمله میکند، دیگر فرقی ندارد چه دین و آیینی داشته باشی، حاضری جانت را برای این خاک و پرچمش فدا کنی تا ایران همیشه سربلند و سرافراز باقی بماند؛ همان کاری که «سورن هاکوپیان» کرد.
سورن وقتی سال ۱۳۶۵ درسش را تمام کرد، میتوانست سربازی نرود، اما او که روزهای کودکیاش را در پس کوچههای خرمشهر گذرانده بود، نمیتوانست نسبت به اطرافش بیتفاوت باشد. با اینکه برادر بزرگترش هم در سربازی بود، او با اختیار کامل و ایمان قلبی راه دفاع از وطن را برگزید.
تابستان سال ۱۳۶۷ وقتی سربازیاش تمام شد، قرار شد که کارت پایان خدمتش را بگیرد. اما آن زمان منافقین همراه با رژیم بعث عملیاتی را انجام دادند. در آن شرایط سورن همراه با دیگر رزمندگان بعد از ۱۳ ساعت محاصره منتظر رسیدن مهمات بودند که منافقین از پشت به آنها حمله کردند و این گونه شد که سورن اسیر شد.
رزمنده مسیحی که ۲۶ ماه مفقودالاثر بود
سورن هنگام اسارت از ناحیه پا به شدت زخمی شده بود. میتوانست راه برود، اما منافقین هر مجروحی که توان حرکت را نداشت، تیر خلاص میزدند. دوران اسارت سورن همراه با ۲۶ ماه مفقودالاثری او شد؛ یعنی خانوادهاش هیچ خبری از او نداشتند و بعد از گذشت ۲ سال با ثبت اسمش توسط صلیب سرخ، خبر زنده ماندنش از طریق رادیو اعلام شد.
من ایرانیام و برای کشورم جنگیدهام
سورن بعد از اسارت توسط منافقین به نیروهای عراقی تحویل داده شد. ابتدا او را به بغداد بردند و سپس به پادگان بعقوبه او را منتقل کردند. در آنجا بعثیها متوجه نام و دین او شدند. وقتی فهمیدند او از اقلیتهای مذهبی است، شکنجهها را بیشتر کردند. اما سورن مصمم و محکم میگفت: ایران، کشور من است.
بیهوش شدن اسرای ایرانی در لب مرز
وقتی به او گفتند قرار است به زودی آزاد شود، اصلاً باور نکرد، چون بارها نگهبانان بعثی به آنها دروغ گفتند و دائماً به اسرای ایرانی وعده آزادی میدادند. منتها وقتی به مرز رسیدند و پرچم ایران را دید، تازه متوجه شد که خبر آزادی، این بار درست است. البته برخی اسرای ایرانی دیگر با دیدن پرچم ایران و مرز کشور همان جا از فرط خوشحالی از هوش رفتند.
همسرم بوی ناب آدمیت میدهد!
سورن بعد از آزادی با دختر صاحبخانهشان به نام «آیلت هاکوپیان» ازدواج کرد. همسر او که سالهای زیادی را در کنار سورن گذرانده است، اینچنین میگوید: نگاه سورن به سختیها و شرایط زندگی با دیگران فرق دارد و باید بگویم همسرم بوی ناب آدمیت میدهد. من هر روز و هر لحظه خدا را به خاطر داشتن چنین شوهری شکر میکنم.
درباره این آزاده مسیحی بیشتر بدانید
سورن هاکوپیان در لشکر ۸۴ خرم آباد به عنوان سرباز وظیفه در برابر تهاجم دشمن بعثی به ایستادگی پرداخت. او تیرماه سال ۱۳۶۷ در حال دفاع از خاک کشور در برابر یکی از حملههای گسترده عراقیها با همکاری منافقین بود که از ناحیه پا مجروح شد و به محاصره نیروهای عراقی در آمد و مدت ۲ سال را در اردوگاه اسیران ایرانی در کشور عراق گذراند. سرگذشت او در کتاب «چه کسی قشقرهها را میکشد؟» به نویسندگی حجت شاه محمدی، توسط انتشارات سوره مهر منتشر شده است.
نظر بدهید